در گفتوگو با کمال بهروزکیا مطرح شد:
داستانهای تخیلی باید بچهها را جامعهپذیر و شجاع کنند نه منزوی
کمال بهروزکیا، با ارائه داستان وحشت برای کودکان موافق نیست و برای نوجوانان هم بعضی از زیر گونههای آن را میپسندد و معتقد است داستانهای تخیلی در کنار سرگرمکردن مخاطب باید به درک بهتر جهانی که در آن زندگی میکند، کمک کنند.
همانطور که میدانید ادبیات گمانهزن در ادبیات تالیفی ما نوپاست درحالی که در کشورهای دیگر سابقه طولانی دارد، چرا این ژانر اینقدر دیر در کشور ما مطرح شده است؟
اول ببینیم ادبیات گمانهزن یا ادبیات حدس و گمان، یا بهتر بگویم داستان حدس و گمان چه نوع داستانی است که در کشورهای دیگر سابقهای طولانی دارد و در کشور ما نوپاست. داستان حدس و گمان داستانی است که نویسنده رویدادها را براساس حدس و گمان خود ادامه میدهد و نه بر اساس طرح اولیه، و یا واکنش شخصیتهای داستان. بنابراین در این گونه داستانها، حدس و گمان بر طرح و شخصیت اولویت دارد. ابتدا رابرت هاین لاین نویسنده آمریکایی درسال 1947 مقالهای نوشت به نام «نگارشی درباره ادبیات سوداگرانه». در این مقاله او موضوع حدس و گمان را مطرح میکند. البته هاین لاین در مقالهاش قصد نظریهپردازی ندارد و فقط نقش حدس و گمان را در داستانهای علمی – تخیلی اش شرح میدهد و میگوید که یک نویسنده داستان علمی – تخیلی باید از چه عناصری استفاده کند تا مخاطب بیشتری برای فروش کتابش داشته باشد.
او در پـایـان مقالهاش به پنج اصل طلایی برای موفقیت نویسنده داستانهای علمی – تخیلی اشاره میکند : 1. تـا میتوانی بنویس! 2. داستانی را که شروع کردی به پایان برسان! 3. از تکرار کردن حوادث پرهیز کن! 4. کتابت را به بازار عرضه کن! 5. مواظب بازار باش تا کتابت فروش برود! بعدها نویسندگان داستانهای علمی – تخیلی مانند جودیت مریل، مارگارت اتوود، اورسولا لگوین و دیگران عنصر حدس و گمان را برجسته کردند و آن را به شکل یک گونه ادبی مطرح ساختند. بنابراین در غرب داستان حدس و گمان، یا به تعبیری داستان سوداگرانه داستانی است که نویسنده جهانی پدید میآورد که قوانین آن با قوانین جهان ما فرق دارد؛ جهانی که قوانین آن برخلاف اصل علیت عمل میکند و هیچ گونه توافقی با واقعیت ندارد. اما اینکه چرا این ژانر این قدر دیر در کشور ما مطرح شده؛ اتفاقاً حدود پنجاه -شصت سال است که علاقهمندان به کتاب در ایران به ویژه با داستانهای علمی - تخیلی و وحشت از طریق ترجمه آثار نویسندگانی مانند ژول ورن، ایزاک آسیموف، آرتورسی کلارک، برام استوکر( دراکولا )، و مری شلی( فرانکشتاین) آشنا هستند. حالا چرا نویسندگان ایرانی کمتر تمایل داشتهاند داستان علمی-تخیلی، فانتزی، یا داستانهای وحشت بنویسند، شاید یک دلیلش این است که داستان نویسان ایرانی بیشتر واقعگرا هستند و مایلند اثرشان بازتاب واقعیتهای اجتماعی باشد تا حدس و گمانهای غیرواقعی.
بهنظر شما میزان استقبال مخاطبان ایرانی از کدام ژانر بیشتر است؟
بهنظرم مخاطبان ایرانی بر خلاف دهه هشتاد که بیشتر از فانتری و رمانهای رولینگ استقبال میکردند، در دهه نود بیشتر از داستانهای وحشت استقبال میکنند. البته همنسلان من در کنار ادبیات جدی بیشتر داستانهای علمی – تخیلی را میپسندیدند. هرچند از داستانهای وحشت هم بدمان نمیآمد و ترس و لرز دراکولا(اثربرام استوکر)، و فرانکشتاین(اثر مری شلی) را تجربه کردهایم.
این وضعیت در کشورهای اروپایی و آمریکایی چگونه است؟
در اروپا و آمریکا مخاطبان کتاب در کنار داستانهای رئال به هر سه گونه ادبیات گمانهزن علاقه دارند. مثلأ در انگلستان، کلایو بارکر یکی از نویسندگان ژانر وحشت است که طرفداران بسیاری دارد، یا در آمریکا، نویسنده چینیالاصلی به نام کن یو رمانی نوشته به نام «جانوران کاغذی» که خیلی گل کرده. استیون کینگ، نویسنده رمان «مسیر سبز» و «رهایی از شائوشنگ» و راسی کمپل، جنایینویس داستانهای ترسناک هم جایگاه ویژهای در میان خوانندگان اروپایی و آمریکایی دارند، در آلمان هنوز داستانهای فانتزی، نویسندگانی مانند اریش کستنر و میشاییل انده، خوانندگان بسیاری دارند. دارن شان، نویسنده رمانهای «سیرک عجایب» و «شاهزاده اشباح» هم مخاطبان بسیاری در کشورهای اروپایی دارد. با وجود این هنوز آثار جی، کی، رولینگ در بیشتر مواقع در صدر فروش اینگونه داستانها قرار میگیرد.
دلیل استقبال نوجوانان و جوانان از ژانرهای مختلف ادبیات گمانهزن چیست؟
میدانید که طرفداران ادبیات گمانهزن سه گونه داستان برای ادبیات حدس و گمان در نظر گرفتهاند. اول داستان علمی- تخیلی، دوم داستان فانتزی، و سوم داستان وحشت. البته در اروپا برخلاف ایران نویسندگان، این گونه تقسیمبندیها را به آسانی نمیپذیرند و اگر شما تحت عنوان ادبیات گمانهزن (سوداگرانه) به زبان انگلیسی در اینترنت جستوجو کنید، نقدهای جالبی درباره این گونه تقسیمبندیها و ژانرها پیدا میکنید. وانگهی در ایران نمیتوان از استقبال گسترده این یا آن ژانر ادبی با قاطعیت صحبت کرد. اولاٌ آمار دقیقی از فروش این گونه کتابها در دسترس نیست، ثانیاٌ از گذشته هم به دلایل گوناگون کتاب در سبد خرید خانوادههای ایرانی غایب بوده، و حالا بیشتر. از این رو در این جا استقبال از کتاب به شدت، نسبی است و با توجه به تیراژ کتاب و وضعیت نشر کتاب باید در این زمینه اظهار نظر کرد. در این صورت بله، نوجوانان و جوانان کتابخوان از داستانهای علمی – تخیلی، فانتزی و وحشت بیشتر استقبال میکنند تا داستانهای واقعگرا. علتش این است که ادبیات حدس و گمان، جهانی متفاوت از جهانی که در آن زندگی میکنند؛ نشان میدهد و مخاطب را با استفاده از عنصر تعلیق به دنبال ماجرا میکشند.
باتوجه به این استقبال، آیا در چند سال آینده شاهد افول ادبیات رئال نخواهیم بود؟
متأسفانه ما اکنون هم به دلیل گرانی کاغذ و عوامل دیگر شاهد افول انواع ادبیات داستانی و غیره هستیم. منظورم این است که افول ادبیات کلاسیک ربطی به رونق داستانهای تخیلی ندارد. اتفاقا گونههای مختلف داستانهای حدس و گمان نوجوانان و جوانان را با دنیای شگفتانگیز مطالعه کتاب آشنا میکند و سبب میشود که آنها در آینده به ادبیات جدی روی آورند. همانطور که قصهها و افسانههای عامیانه و پریان کودکان را با دنیای شگفتیآور و جذاب کتاب آشنا میکند.
مهمترین معیارهایی که در خلق این گونه آثار باید مورد توجه قرار بگیرد، چیست؟ این معیارها در حوزه کودک چه تفاوتی با حوزه نوجوان دارد؟
در اینگونه آثار به طور کلی خیالپروری، عدم قطعیت، نفی اصل علیت و استفاده از اشکال غیرواقعی و غیرطبیعی حرف اول را میزند. در داستان علمی-تخیلی، فناوری، خیال پروری درباره علم امروز و آینده، عـنصر اولیه طرح و توطئه، درونمایه و فضای داستان را میسازند. در داستان فانتزی جادو، و عناصر غیرواقعی و غیرطبیعی نقش اصلی را در طرح اولیه و درونمایه و فضای داستان بازی میکند. در داستان وحشت القاء ترس، ترساندن مخاطب، و ایجاد نفرت و حـیـرت در او، هـدف نویسنده است و هـمیـن عـناصر، عـنصر اولـیه طرح و توطئه، درونمایه و فضای داستان را پدید میآورند. یکی از معروفترین نقل قولها درباره داستان وحشت سخن اچ پی کرافت نویسنده داستانهای وحشت است که میگوید: «قدیمیترین و قویترین احساس بشر ترس است، به ویژه ترس از ناشناختهها.» بنابراین عـنصر اصلی داستان وحشت ترس است. برای همین من به شدت مخالف داستانهای ترسناک برای کودکان هستم. حتی معتقدم برای نوجوانان بعضی از زیر گونههای داستان وحشت مناسب است.
چرا؟
برای این که دنیای واقعی در کنار همه زیباییها و شادیهایی که برای بچهها دارد، حتی بزرگترها به اندازه کافی ترسناک است و آنها به آرامش نیاز دارند تا ترس و وحشت. جنگ، زلزله، سیل، بیماری، فقر، اعتیاد، زور و قدرت، نادانی و ناتوانی، نیاز و نگرانی، بی پناهی و آوارگی، و مرگ به اندازه کافی ترسناک هستند که بچهها را بترسانند و ما را. برای همین است که در غرب به داستان وحشت، حتی دوگونه دیگر آن که بر اساس حدس و گمان، و نه واقعیت نوشته میشوند، ادبیات سوداگرانه میگویند؛ چون نویسنده فقط به فروش کتاب و کسب درآمد بیشتر فکر میکند. با وجود این معتقدم دو گونه از داستانهای حدس و گمان یعنی داستان علمی – تخیلی، و داستان فانتزی به شرط آنکه در ژرف ساختهای قوه ادراک بچهها که باعث شناخت و آگاهی آنها میشوند، تردید ایجاد نکند، بسیار سرگرم کننده، جذاب و خیالانگیز هستند و به رشد فکری آنها کمک میکنند.
به نظر شما نویسندگان ایرانی تا چه اندازه در خلق آثارشان، به این قوانین و معیارها توجه میکنند؟
نویسندگان ایرانی بسیار آدمهای اخلاقی هستند و برخلاف نویسندههای غربی این گونه داستانها که براساس حدس و گمان داستان مینویسند، واقعیت را هم درنظر میگیرند تا داستانشان یک یا چند پیام اخلاقی هم داشته باشد و صرفاً داستانی سرگرمکننده نباشد. من همه آثار نویسندگان این گونه داستانها را نخواندهام که بتوانم نظر جامع و درستی دربارهشان بیان کنم. اما بعضی از آثار آنها را خواندهام، مانند «فرشته نگهبان» ایرج فاضل بخششی، «فرستاده اهریمن» مرتضی رضایی، رمانهای پنجگانه «خونآشام» سیامک گلشیری، «خورشید نفرینشده» زهرا افشار زیبا، «پارسیان و من» آرمان آرین، «اربابان مرگ» نیما کهندانی، «ارتش شش گله» ستاره روشن. همه شان جذاب و خوب هستند و در حد تواناییشان استفاده از عـناصر داستانهای تخیلی را رعایت کردهاند.
آیا حد و مرزهایی در خلق آثار فانتزی برای گروه سنی کودک و نوجوان و جوان وجود دارد؟
به نظرم بله. هم از نظر نگارش و هم از نظر نیازهای روحی و روانی. نویسنده داستانهای حدس و گمان حتماً باید از شرایط سنی مخاطبش آگاه باشد و در حد لازم روانشناسی کودک و نوجوان را بداند. قبلأ هم گفتهام، من با داستان وحشت برای کودکان موافق نیستم و برای نوجوانان هم بعضی از زیر گونههای آن را میپسندم. من داستانهای تخیلی را میپسندم که در کنار سرگرمکردن مخاطب به درک بهتر جهانی که در آن زندگی میکند، کمک کند و به بچهها در کشف معنای زندگی یاری رساند و آنها را جامعهپذیر و شجاع کند، نه هراسان و منزوی.
نویسندگان ایرانی در مقایسه با آثار ترجمه، چقدر در خلق آثار این حوزه موفق بودهاند؟
با وجودی که خلق آثار ادبیات گمانهزن در برابر ترجمه داستانهای حدس و گمان در ایران نوپاست و تازگی دارد، اما استقبال خوانندگان نشان میدهد که با همه دشواریهایی که نشر کتاب دارد، نویسندگان ما در ایران موفق بودهاند.
به عنوان نویسنده و مترجم این حوزه، فکر میکنید چه محدودیتها و چالشهایی در تولید آثار ادبیات گمانهزن وجود دارد؟
طبیعتاً اگر نشر کتاب در ایران این دشواریهای گوناگون را نمیداشت، مثلأ قیمت کاغذ تاکنون مدام گران نمیشد، یا مردم کتابخوان توانایی بیشتری برای خرید کتاب داشتند و کتاب در سبد خرید خانوادهها در حد حتی تنقلات وجود داشت، علاوه بر این ممیزی کتاب هم نبود و نقد ادبی حرفهای هم روبهراه بود، نویسندگان مستقل ما، تأکید میکنم؛ نویسندگان مستقل ما، بسیار موفقتر از حالا عمل میکردند.
به نظر شما موفقترین آثار خارجی که تا به حال در این حوزه خلق شده، چه آثاری هستند؟
از آثار خارجی، «اودیسه فضایی (راز کیهان)» آرتور سی کلارک، «بنیادهای کهکشانی» ایزاک آسیموف، «هیولایی از فضا» رابرت هاین لاین، آثار ژول ورن، «سفرهای گالیور» جاناتان سویفت، «بازی تاج و تخت» جرج آر.آر. مارتین و آثار دارن شان و بسیاری دیگر.
آثار ایرانی چطور؟
در ایران هم دهها نویسنده آثار گوناگونی در ادبیات حدس و گمان منتشر کردهاند که در حوزه ادبیات نوجوان به گمانم پنجگانه «خون آشام» سیامک گلشیری و «پارسیان و من» آرمان آرین خوب گل کردند؛ هرچند آثار دیگر نویسندههای ایرانی هم خوب هستند و باید خوانده شوند.
حرف آخر؟
باید به یک نکته اشاره کنم، پاسخهای من معطوف به آثار نویسندگانی است که داستانهایشان مناسب گروه سنی نوجوان، جوان و بزرگسالان بوده است، و نه صرفاً کودک و نوجوان. در میان نویسندگانی که برای گروه سنی کودک و نوجوان داستان مینویسند بعضی هم داستان فانتزی مینویسند که بحث آن از گفتوگوی ما درباره گونه ادبی گمانهزن جداست.
نظر شما