هدایت علویتبار از چالشهای نشر علوم انسانی میگوید؛
ویتگنشتاین اگر در ایران استاد بود به دلیل رکودعلمی اخراج میشد!
هدایت علویتبار ضمن انتقاد از زیادنویسی در حوزه علوم انسانی میگوید: ویتگنشتاین در طول زندگیاش فقط یک رساله کوچک و یک مقاله چاپ کرد اما اکنون به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان قرن بیستم شناخته میشود. اگر او استاد یکی از دانشگاههای ما بود احتمالاً به علت رکود علمی اخراج میشد.
سال پرچالشی را در حوزه نشر آثار علوم انسانی از سر گذراندیم و صنعت نشر کشور زیر بار تحریمها و مشکلات اقتصادی به سختی قامتش راست باقی ماند، به عنوان استاد دانشگاه و پژوهشگر آیا فکر میکنید باز هم در گیر و دار ترجمه آثار بودیم؟
به طور کلی در کشور ما در زمینه علوم انسانی از ترجمه بیش از تألیف استقبال میشود. از یک سو، اگر قرار باشد نویسنده، کتاب تألیفی سطح بالایی بنویسد باید بیش از ترجمه یک کتاب وقت بگذارد. بنابراین کسی که هم میتواند بنویسد و هم ترجمه کند معمولاً ترجمه را ترجیح میدهد. ناشر نیز مایل نیست وقت و سرمایه خود را صرف کاری کند که محصول آن دیر به دست میآید. از سوی دیگر، خوانندگان، به دلایل گوناگون که باید در جای خود به آن پرداخت، به کتابهای ترجمه شده اقبال بیشتری نشان میدهند و این امر ناشران را، که فروش کتاب برایشان اهمیت اساسی دارد، به سوی ترجمه میکشاند.
البته اولویت تألیف بر ترجمه یا برعکس بستگی به حوزه مورد بحث دارد. در زمینه اسلامشناسی یا ایرانشناسی گرچه نباید از ترجمه آثار اسلامشناسان و ایرانشناسان غربی غافل بود اما روشن است که در این حوزه اولویت با تألیف است. اما در زمینه غربشناسی اگر میخواهیم متفکر یا مکتب غربی را که ناشناخته است معرفی کنیم ترجمه بر تألیف اولویت دارد. البته اگر متفکر یا مکتب مذکور با ترجمههای متعدد شناخته شده باشد زمینه برای تألیف فراهم است و میتوان دست به تالیف و حتی نقد زد.
یکی از مشکلات درباره ترجمه این است که برخی گمان میکنند ترجمه یک اثر به معنای پذیرش همه مطالب مندرج در آن است و به همین دلیل ترجمه را راهی برای ورود فرهنگ غربی به کشور و در واقع آن را نوعی غربزدگی میدانند. غلبه این نگرش در نظام آموزش عالی باعث شده است که سیاستگذاران در این عرصه با نظر منفی به ترجمه بنگرند و ارتقاء سطح علمی کشور را منوط به افزایش مقالهها و کتابهای تألیفی بدانند. از این رو در آییننامه ترفیع و ارتقاء اساتید اهمیت چندانی به ترجمه داده نشده و از سوی دیگر مجلههای علمی ـ پژوهشی از چاپ مقالههای ترجمه شده منع شدهاند. متأسفانه مسئولان به ضرورت ترجمه پی نبردهاند و از این نکته غافلند که ارزش و تأثیر ترجمه یک اثر اصیل بر پیشرفت علمی کشور کمتر از تألیف نیست و از سوی دیگر شاید نمیدانند که بیشتر تالیفهای اساتید در واقع ترجمه است.
نکته اخیر ما را به مشکل دوم میرساند. برخی از نویسندگان به جای اینکه اثری را ترجمه کنند همان اثر را تالیف میکنند! به عبارت دیگر کتابی را که یکی از متفکران غربی نوشته است میخوانند و جاهایی را که فهمیدهاند کنار هم قرار میدهند و آن را به نام خود و به عنوان اثری تألیفی منتشر میکنند، در حالی که این کار نوعی سرقت علمی است. برخی دیگر که انصاف بیشتری دارند چند اثر را کنار هم قرار میدهند و از هر کدام مطالبی را گزینش کرده معجونی درست میکنند و به نام تألیف به چاپ میرسانند، تألیفی که رنگ و بوی ترجمه دارد و گاهی از عبارت فارسی میتوان فهمید که عبارت انگلیسی چه بوده و چرا اشتباه ترجمه شده است! همانطور که پیشتر گفتم اشکالی ندارد که در علوم انسانی غربی دست به نگارش بزنیم اما این کار زمانی مقبول است که پیشتر از طریق ترجمه با حوزه مورد بحث به خوبی آشنا شده باشیم و بتوانیم آن را به خوبی تجزیه و تحلیل کنیم. متأسفانه برخی کسر شأن خود میدانند که به عنوان مترجم مطرح شوند. این افراد برای اینکه به عنوان نویسنده مطرح شوند به شیوههایی که توضیح داده شد دست به اقتباس آثار میزنند و خود را متفکر وانمود میکنند.
بسیاری از اساتید خطاب به دانشجویان عنوان میکنند که بنویسید، حتی تا پیش از آن در دوران دانشآموزی تأکید معلمان بر همین نوشتن بود، اما گاهی نوشتن برای برخی سوءتفاهم میشود و تصور میکنند با اخذ مدرک دانشگاهی اعم از کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا باید هرچه به ذهنشان میرسد بنویسند و تبدیل به کتاب کنند این یک مساله جدی و رو به افزایش در حوزه علوم انسانی است. علت چنین مسالهای از نگاه شما چیست؟
مشکل از یک سو زود چاپ کردن و از سوی دیگر زیاد چاپ کردن است. در مورد مشکل اول به دکارت اشاره میکنم. او در آغاز تأمل اول از کتاب «تأملات» میگوید چون بسیاری از باورهایی که از آغاز جوانی داشت نادرست از آب درآمد به این نتیجه رسید که باید پیریزی تفکرش را آنقدر به عقب بیندازد تا به سنی برسد که مطمئن شود به اوج شایستگی برای انجام این کار رسیده است. سخن «دکارت» باید نصبالعین هر پژوهشگری باشد. پژوهشگر زمانی باید نتیجه پژوهش خود را منتشر کند که به پختگی رسیده و اطمینان حاصل کرده باشد که دیگر در آن تجدید نظر نخواهد کرد. متأسفانه نظام دانشگاهی ما دانشجویان را وادار میکند که هر چه زودتر دست به قلم شوند و بنویسند.
دانشجو برای گرفتن نمره کامل پایاننامه کارشناسی ارشد و دکتری باید مقاله بنویسد، برای گرفتن نمره بالا در مصاحبه دکتری باید آثار چاپ شده داشته باشد، برای اینکه جایی عضو هیئت علمی شود، اگر رابطه نداشته باشد، باید کتاب یا دست کم مقاله داشته باشد. همه اینها دانشجو را به سوی نوشتن میراند حتی اگر چیزی برای نوشتن نداشته باشد. نتیجه این فشار یا خرید مقاله است یا سرقت علمی یا مقاله مشترک یا کتابسازی. جالب اینجاست که برخی از اساتید نه تنها خود سریعالقلم هستند و به سرعت مینویسند و چاپ میکنند بلکه دانشجویان را نیز به این کار تشویق میکنند. بارها در جلسههای دفاع، حتی در مقطع کارشناسی ارشد، شاهد بودهام که استاد به دانشجو توصیه کرده است که پایاننامهاش را زود چاپ کند، در حالی که پایاننامه با هیچ معیاری ارزش چاپ را نداشته است. این نشان میدهد که برخی اساتید کار علمی را به شوخی گرفتهاند و فکر میکنند دانشجویی که هنوز راه درازی دارد تا به پختگی علمی برسد در حدی است که میتواند کتاب چاپ کند.
در مورد مشکل دوم یعنی زیاد چاپ کردن به «ویتگنشتاین» اشاره میکنم. او در طول زندگیاش فقط یک رساله کوچک و یک مقاله چاپ کرد اما اکنون به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان قرن بیستم شناخته میشود. اگر او استاد یکی از دانشگاههای ما بود احتمالاً به علت رکود علمی اخراج میشد. از اینجا معلوم میشود که تاثیرگذار بودن و ماندگار شدن به کمیت آثار نیست بلکه به کیفیت آنها است. اما برخی افراد که نمیتوانند آثار کیفی بنویسند میکوشند تا ضعف در کیفیت را با افزایش کمیت جبران کنند و به همین علت دست به تولید انبوه آثار زده و در واقع به «اسهال علمی» مبتلا شدهاند. این افراد زیاد مینویسند اما در واقع هیچ چیز نمینویسند. در پس این رفتار انگیزههای متعددی وجود دارد. هم ارتقاء شغلی هم شهرتطلبی هم نفع اقتصادی. متأسفانه نظام دانشگاهی به نحوی است که کمیتگرایی را تشویق میکند. دانشگاه نه تنها در ترفیع و ارتقاء اساتید بلکه در انتخاب استاد نمونه فقط به تعداد آثار توجه دارد. هر سال در هفته پژوهش استاد نمونه در سطح دانشکده، دانشگاه و کشور برگزیده میشود. مسئولان برای این گزینش چرتکه برمیدارند و آثار اساتید را جمع میزنند و استاد نمونه را مشخص میکنند. این موضوع باعث شده است تا میان اساتید مسابقه رزومهنویسی راه بیفتد. هر استاد در رقابت با اساتید دیگر میکوشد تا سطری بر رزومه خود بیفزاید، گویی سواد افراد به طول رزومهشان است و هر که رزومهاش طولانیتر سوادش بیشتر. کار به جایی رسیده است که گاهی مطالب عجیبی در رزومهها دیده میشود، برای مثال کمک به برگزاری یک همایش یا عضویت در کمیته مصاحبه کننده دکتری! برخی اساتید نیز چون آثار چاپ شده چندانی ندارند به آثار چاپ نشده متوسل میشوند و آنها را در رزومهشان میآورند و جلویش مینویسند «زیر چاپ» یا «در دست انتشار» یا حتی «در دست تهیه». جالب اینجاست که گاهی چند سال و بلکه چند دهه گذشته و هنوز آثار مذکور زیر چاپ یا در دست انتشار یا در دست تهیه هستند!
شما به یک سیکل معیوب در حوزه علوم انسانی در ساختار آموزشی اشاره کردید که به کتابسازی و مقاله سازی دامن میزند. این ساختار در بخش ناشر و مخاطب با چه آسیبهایی روبهرو است؟
آسیبهای متعددی وجود دارد که به سه مورد اشاره میکنم؛ نخست اینکه مشکلات صنعت نشر در کشور ما از مشکلات کلان جامعه جدا نیست؛ در کشوری که بسیاری از افراد زیر خط فقر زندگی میکنند و محتاج نان شب خود هستند و برای امرار معاش باید شغل دوم داشته باشند و پس از بازنشستگی نیز به شغل دیگری مشغول شوند، نمیتوان انتظار داشت که تعداد افراد کتابخوان زیاد باشد. دوم اینکه خواندن کتاب وقت فراغت میخواهد و وقت فراغت زمانی وجود خواهد داشت که غم نان وجود نداشته باشد. از این رو شاهد هستیم که شمارگان کتاب پایین است و هر روز از تعداد کتابفروشیها در سطح شهرها کاسته میشود و این مغازهها جای خود را به ساندویچفروشی و بقالی و غیره میدهند. سوم اینکه بعضی از ناشران برای اینکه سر پا بمانند از راههای غیرحرفهای به این وضعیت واکنش نشان دادهاند؛ برخی برای کاستن از هزینه نشر، کتاب را به ویراستار نمیسپارند و بر محتوای آثاری که چاپ میکنند نظارت کافی ندارند. برخی دیگر کتاب را با هزینه نویسنده یا مترجم چاپ میکنند و چون سرمایهشان در خطر نیست به محتوای کتاب اهمیتی نمیدهند و تلاشی هم برای معرفی و فروش آن نمیکنند. برخی نیز برای اینکه به نویسنده یا مترجم حقالتألیف یا حقالترجمه بالا ندهند به نویسندگان و مترجمان تازهکار روی میآورند.
نکته چهارم این است که در حال حاضر تعداد زیادی ناشر در کشور فعالیت میکنند و ماه اردیبهشت که به نمایشگاه کتاب میرویم با انبوه ناشران مواجه میشویم. زیاد بودن شمار ناشران از جهتی خوب است اما مشکلی که ایجاد میشود این است که چون به تعداد لازم نویسنده و مترجم خوب نداریم ناشران به ناچار به کسانی مراجعه میکنند که صلاحیت کافی را برای نویسندگی یا ترجمه ندارند. باید توجه داشت که ناشر زمانی میتواند رسالت فرهنگی خود را به خوبی به انجام برساند که مشکل اقتصادی نداشته باشد. متأسفانه مشکلات اقتصادی برخی ناشران و سودجویی یا بیمسئولیتی برخی دیگر میدان را برای فعالیت افراد بیسواد فراهم کرده است تا کتابهای بیارزش خود را به چاپ برسانند.
نکته پنجم هم این است که اگر نقد در جامعه علمی رواج داشت امکان جدا کردن آثار خوب و بد فراهم بود اما در وضعیت کنونی که محافظه کاری مانع از گسترش نقد شده است خوانندگان نمیتوانند در میان انبوه کتابها دست به انتخاب بزنند و دچار سردرگمی شدهاند.
آسیب ششم به این بر میگردد که شمارگان پایین کتاب نه تنها ناشران بلکه نویسندگان و مترجمان را هم دچار مشکل کرده و باعث شده است تا کسی نتواند از راه قلم نان بخورد. به همین دلیل ما در کشور نویسنده یا مترجم حرفهای نداریم و اگر هم داشته باشیم به سختی گذران زندگی میکنند، به ویژه اینکه گاهی حق آنان داده نمیشود و ناشر کتابی را که مثلا 1000 نسخه چاپ کرده است 500 نسخه اعلام میکند و بخشی از سهم نویسنده یا مترجم را برای خود برمیدارد. از سوی دیگر، نویسنده یا مترجمی که از چاپ کتاب به دنبال کسب درآمد است وقتی با شمارگان پایین کتاب مواجه میشود، میکوشد تا بر تعداد کتابهایش بیفزاید و از این راه شمارگان پایین را جبران کند اما این موضوع باعث بالا رفتن سرعت و پایین آمدن کیفیت کار او خواهد شد. گاهی نیز دیده میشود که استاد دانشگاه کتابش را منبع درس خود قرار میدهد و از این طریق دانشجویان را مجبور به خرید آن میکند تا کتاب به سرعت به چاپ بعدی برسد.
در کنار شمارگان پایین کتاب عامل هفتم دیگری که مزید بر علت شده و به ناشر، نویسنده و مترجم آسیب زده و کل صنعت نشر را در کشور به مخاطره انداخته انتشار فایلهای پی دی اف کتاب در اینترنت است. در حال حاضر فایل بسیاری از کتابهای فارسی را میتوان از سایتهای گوناگون یا از کانالهای تلگرامی به صورت رایگان دریافت کرد. از سوی دیگر، با پدیده قاچاق کتاب هم مواجه هستیم و برخی کتابها به صورت غیرقانونی تکثیر و در بازار فروخته میشوند و فروشندگان با این ادعا که نسخهای که میفروشند بدون سانسور است برای خود مشتری پیدا میکنند.
در اینجا نهادهای قانونی و نظارتی باید وارد صحنه شوند و برای کمک به صنعت نشر با متخلفان برخورد کنند. علاوه بر اینها باید به سختگیریهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دادن مجوز نشر هم اشاره کرد. گاهی نویسنده یا مترجم وقت گذاشته و کتابی را نوشته یا ترجمه کرده و ناشر هم سرمایهگذاری کرده است ولی مجوز نشر صادر نمیشود و وقت و سرمایه صرف شده به هدر میرود.
زمانی تنها راه برای مطالعه کتاب در دست گرفتن نسخه چاپ شده و کاغذی آن بود اما پیشرفت شگرفی که در زمینه فضای مجازی و نشر الکترونیک صورت گرفته صنعت نشر را به طور کامل متحول کرده است، به طوری که در آینده شاید دیگر شاهد چاپ کتاب نباشیم. در حال حاضر بسیاری از روزنامهها و مجلهها در کشورهای پیشرفته فقط نسخه الکترونیکی دارند و هر کس مایل باشد میتواند این نسخه را به راحتی از طریق سایت روزنامه یا مجله خریداری و مطالعه کند. ناشران نیز کتابهای خود را به دو صورت کاغذی و الکترونیکی منتشر میکنند و هر کس با توجه به تمایل خود میتواند یکی از آنها را از ناشر بخرد. از یک سو زندگی آپارتمانی در جهان امروز و کمبود جا برای داشتن کتابخانه بزرگ در منزل و از سوی دیگر امکانات نسخه الکترونیکی مانند امکان جستجو در کتاب باعث شده است تا خوانندگان دیگر رغبتی به داشتن نسخه کاغذی نداشته باشند و فایل کتاب را ترجیح دهند. اکنون هر پژوهشگری روی کامپیوتر، لپ تاپ، تبلت یا حتی موبایلش کتابخانه مجازی دارد که تعداد کتابهایش قابل مقایسه با کتابهای کاغذی در کتابخانه آپارتمانش نیست. متأسفانه فروش نسخه الکترونیکی کتاب هنوز در میان ناشران ایرانی متداول نشده است و از این جهت ناشران ایرانی از ناشران خارجی عقب هستند. برخی از خوانندگان ایرانی فقط به علت اینکه جایی برای گذاشتن کتاب کاغذی ندارند از خرید آن صرف نظر میکنند. یکی از تحولاتی که باید در صنعت نشر در کشور صورت گیرد همین موضوع است که باعث خواهد شد فروش کتاب افزایش یابد و این صنعت تا اندازهای رونق بگیرد.
مساله دیگر هم این است که متأسفانه گاهی متولیان فرهنگی در برخورد با ناشران به کمیت بیش از کیفیت اهمیت میدهد. امتیازات اغلب به ناشرانی تعلق میگیرد که کتابهای بیشتری منتشر میکنند. برای مثال تخصیص غرفه در نمایشگاه کتاب بر اساس تعداد کتابهای منتشر شده ناشر است. از سوی دیگر، ناشر برای اینکه مجوز خود را حفظ کند مجبور است در سال تعداد مشخصی کتاب چاپ کند. در چنین وضعیتی ناشران اگر کتاب خوب برای چاپ نداشته باشند مجبورند کتابهای بیکیفیت چاپ کنند و حتی دست به کتابسازی بزنند تا آمار خود را بالا ببرند. یکی از راهها برای رسیدن به چنین هدفی این است که کتاب ترجمه شده را با تغییرات اندکی دوباره چاپ میکنند و یا یک کتاب قطور را به صورت چند کتاب کوچک منتشر میکنند و آنها را جزء آمار انتشارات خود به حساب میآورند. متولیان باید میان ناشران کیفی و ناشران کمی تمایز قائل شوند و امتیازات و تسهیلات را بیشتر در اختیار گروه اول قرار دهند و برای ناشرانی که صرفا آمارسازی میکنند مجازاتهایی را در نظر بگیرند.
نظرات