کشور ما در تاریخش بیماریهای واگیردار زیادی پشت سر گذاشته است که مردم برای مبارزه علیه آن گاهی عملکردی مثبت، گاه منفعل و گاهی منفی داشتهاند. برخی سفرنامهنویسان غربی نیز در آثارشان این رفتارها را ثبت و ضبط کردهاند.
بهداشت عمومی و نظمبخشی به طبیبان به صورت خاص با افتتاح دارالفنون به همت میرزاتقی خان امیرکبیر آغاز شد و با اقداماتی نظیر قرنطینه و واکسیناسیون ادامه یافت. در اواسط دوران ناصرالدین شاه، مساله بهداشت عمومی و نظمبخشی به امور طبیبان مورد توجه واقع شد و در هر شهری، طبیبی از سوی دولت به عنوان «حفظالصحه» مامور رسیدگی به سلامت عمومی شد.
اهداف تشکیل حفظالصحه
در سال 1900 میلادی نیز بر اساس مصوبه کنفرانس صحی بینالمللی که در پاریس تشکیل شده بود و نماینده ایران نیز آن را امضا کرد، نخستین مجلس حفظالصحه دولتی در سال 1904 در تهران تشکیل و نظامنامهای برای آن نوشته شد. در این نظامنامه وظایف مجلس حفظالصحه شامل تاسیس قرنطینهها در بندرهای ایران که در آغاز به دست پزشکان خارجی اداره میشد، اجرای عمل آبلهکوبی عمومی و دیگر تاسیس بیمارستان اختصاصی زنان و کودکان در تهران بود.
در دوره قاجار سیاحان به ویژه سیاحان غربی که وارد ایران میشدند، در مسیر خود و هنگام اقامت در روستاها و شهرهای مختلف، در کنار توجه به مسائل گوناگون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... اوضاع بهداشتی آن دوره را نیز در سفرنامههای خود بررسی کردهاند.
بنابر نوشتههای برخی سیاحان غربی که در دوره قاجار به ایران آمدند، ضعف نظافت شخصی در آن دوره از جمله علل شیوع بیماریهای مختلف بوده است. ویلم فلور ایرانشناس و اسلامشناس هلندی معتقد به «ضعف» بهداشت فردی نیست، بلکه به «نبود» بهداشت فردی اعتقاد دارد که خود به انتشار بیماریها کمک میکرد. فلور در کتاب «بهداشت عمومی در ایران دوره قاجار» به نقل از فوریث لیث که در دوره قاجار به عنوان امین اموال و طبیب در حدود سال 1920 میلادی در نواحی مرکزی و جنوب ایران به سر برده است، مینویسد: «مردم کاملا در مورد اصول ابتدایی بهداشت، بیاطلاع بوده و تقریبا همه آنها تمام زندگی خود را در محاصره کثافتهای غیر توصیفی سپری میکنند، عقاید نادرست و نهفته در دیرینه آنها در مورد مسائل سلامت و بیماری، بسیار سخت و دشوار است که زدوده شوند و ثابت شده است هر تلاشی برا بهبودی شرایطشان امری دشوار است.
گاسپار دروویل، افسر فرانسوی که در عصر فتحعلیشاه به ایران سفر کرده است در سفرنامه خود با اشاره به خوردن غذا با دست که در میان ایرانیان رایج بود مینویسد که ایرانیها بعد از صرف غذا با آب ولرم، دست راست خود را میشویند؛ بدون آنکه دست چپ خود را جلو بیاورند. همچنین آب در دهان مزمزه میکنند و ریش خود را هم میشویند و مانند پیش از ناهار با دستمال خود که غالبا خیلی «کثیف» است آن را خشک میکنند. او معتقد است اعیان و نجبای ایرانی به بعضی وسایل نظافت شخصی تا حدودی بیاعتنا هستند و حتی دستمال جیبی خود را موقعی عوض میکنند که بوی مشمئزکنندهای گرفته باشد.
بیماریهایی که سفرنامهنویسان به آن اشاره کردهاند
مالاریا یا تب و لرز، مهمترین بیماری همهگیر در ایران عصر قاجار بود که قربانیان زیادی میگرفت. بیشترین بیماریای که در سفرنامههای سیاحان خارجی عصر قاجار به آن اشاره شده است مالاریاست و حتی برخی از این سیاحان در هنگام اقامت در ایران به این بیماری مبتلا شده و به تفصیل علائم آن را بیان کردهاند. مالاریا در آن دوره نه تنها در ایران، بلکه تقریبا در همه کشورها شایع بود و آنها نیز با این بیماری و مشکلات آن دست و پنجه نرم میکردند. ظاهرا در آن زمان شهرهای شمالی بیشتر درگیر این بیماری بودهاند.
او سواحل دریای خزر را مناظقی بسیار باتلاقی توصیف میکند که اغلب اوقات باعث تب نوبه بسیار خطرناکی میشوند و از ابتلای خود به این بیماری خبر میدهد. بُهلر فرانسوی نیز در کتاب «سفرنامه گیلان و مازندران» مینویسد: «ناخوشی نوبه و تب و لرز همیشه اوقات در این شهر (رشت) فراوان است و این مرض، موقوف و بسته به گرمی هوا میباشد. هر قدر هوا گرمتر شود نوبه فراوانتر و بیشتر است.
ویلم فلور درباره شیوع بیماری مالاریا در عصر قاجار مینویسد: «هرچند بسیاری از خانهها آبریزگاه داشتند، اما دفع فضولات به شیوهای غیر بهداشتی انجام میشد، در نتیجه، خود شهرها و روستاها اغلب همچون چاه فضولات روباز جلوه میکردند. آبریزگاهها (از آنجا خشک نبودند) همچون منبعی برای رشد مگسها محسوب میشدند. در مناطق روستایی، آبریزگاه وجود نداشت. در نتیجه فضولات و مواد آلودهکننده دیگر در تماس با آب آشامیدنی و آب شستشو قرار میگرفت و به عنوان ناقل بیماریهای عفونی عمل میکرد.»
او همچنین یکی از علل شیوع گسترده مالاریا در ایران عصر قاجار را وجود چاههای باز مستراح و آبانبارهای آشامیدنی میداند و یا انتشار بیماری سل را به علت شرایط بد بهداشتی خانهها، لحافهای لاییدار (که به شکل شستهنشده به صورت مشترک استفاده میشد) شرایط نامناسب بهداشتی مردم و تشخیص دیررس ارزیابی میکند.
اما وبا از دیگر بیماریهایی است که سفرنامهنویسان غربی به شیوع آن و راهکارهایی که حکومت برای حل آن اتخاذ کرده، اشاره کردهاند. ویلیام مکنیل در کتابی که چند دهه پیش با عنوان «وباها و مردم» منتشر کرد، میگوید: «تاریخ سیاسی هر مملکت و پیروزیها و شکستهای آن با سطح زندگی و تندرستی مردمان آن ممکلت تناسب مستقیم دارد و مورخان از درک این رابطه غافل ماندهاند. در سال 1284 ه.ق دکتر ژوزف دزیره طولوزان پزشک مخصوص ناصرالدین شاه قاجار به دولت وقت ایران پیشنهاد کرد اقداماتی انجام دهند شاید بتوان وبا را در ایران ریشهکن کرد و بر این اساس پیشنهاد داد برای جلوگیری از شیوع وبا مجلس «حفظالصحه» در تهران تشکیل شود. دکتر طولوزان همراه این نامه گزارشی هم در تشخیص وبا و جلوگیری از سرایت آن نگاشت. مجلس حفظالصحه در ذیقعده 1284 ه.ق به ریاست دکتر طولوزان و عضویت میرزا علی تقی، میرزا حسین و میرزا تقی طبیب به عنوان مترجم مخصوص آن مجلس تشکیل شد. در گزارش این جلسه، طولوزان به دولت ایران لزوم قرنطینه را در سرحدات تاکید کرد. این بیماری بعد از یک قرن و بر اساس گزارش مرکز مدیریت بیماریهای واگیردار و در نتیجه اقدامات سازمانهای بهداشتی وقت در سال 1344 پایان یافت.
جذام یکی از دیگر بیماریهایی بود که ابتلا به آن کشور را در شرایط سخت قرار داد. ابتلا به بیماری جذام نیز به دفعات در گزارشهای مورخان اشاره شده و تصور میرود تاریخ پیدایش جذام با تاریخ خلقت انسان همزمان باشد. شاید قدیمیترین گزارشهای مربوط به این بیماری گزارش مورخان اشاره شده و تصور میرود تاریخ پیدایش جذام با تاریخ خلقت انسان همزمان باشد. شاید قدیمیترین گزارشهای مربوط به این بیماری گزارش مورخان چینی باشد. آنها در 5000 سال قبل از میلاد مسیح، به وجود این بیماری پی برده و آن را میشناختند. پلوتارک مورخ یونانی، آتوسا ملکه اردشیر را که در سالهای 405 – 359 قبل از میلاد مسیح میزیسته، مبتلا به این بیماری معرفی کرده است. به هر حال پارسیان به خوبی از وجود برخی بیماریهای مسری از جمله جذام اطلاع کافی داشتند؛ به طوری که هنگام درگیری اشکانیان با لشگریان روم، مهاجمانی که به این بیماری آلوده بودند و چندان نکات بهداشتی را رعایت نمیکردند موجب شدند بیماری جذام بین مردم شیوع یابد. پولاک کانون جذام یا پیسی را در ولایت خمسه، بین تبریز و قزوین و یا مرکز آن را در زنجان و در دو منطقه خلخال و قرهداغ میداند.
اما شرایطی مشابه بیماری کرونا، در سال 1321 با شیوع بیماری تیفوس به وقوع پیوست که اسفند سال ۱۳۲۱ به جان تهران افتاد آن هم به دلیل ورود اسیران لهستانی به ایران بود. مردم در تکاپوی خانه تکانی شب عید و استقبال از بهاری نو بودند که ناغافل موج بیماری تیفوس ایران و پایتخت را فرا و در کمتر از یک ماه جان هزاران نفر را گرفت، اما تیفوس بیماری مهلک ویروسی و شپشهایش شب عیدی چطور به ایران آمد؟
همه چیز از جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط روسها شروع شد. روسها تعدادی از اسیران لهستانی را که اغلب بیمار بودند راهی ایران کردند. زمانی که اسیرها به ایران رسیدند به آنها لباسهای جدید دادند و لباس آلوده آنها بدون ضدعفونی و پاکسازی با قیمت ارزان به ایرانیان فقیر و بی بضاعت فروخته شد و همین موضوع پای تیفوس را به خانه ها باز کرد.
همچنین سربازان لهستانی با وجود همه محدودیتها از اردوگاه خارج می شدند و در اماکن عمومی و قهوه خانهها با مردم مراوده داشتند و مردم سادهدل کوچه و بازار به گرمی آنها را می پذیرفتند. در واقع علاوه بر اشغال ایران به دست متفقین جان شان به واسطه روی خوش و مهماننوازی به خطر افتاد.
۱۱ اسفند ۱۳۲۱ دولت شیوع بیماری تیفوس را میان مردم رسما اعلام کرد. دلایل دولت برای شیوع این بیماری تبعات اشغال نظامی ایران، کمبود خواروبار که حاصل آن سوء تغذیه بود، استقرار نظامیان خارجی که اغلب ناقل و آلوده به بیماریهای ویروسی و واگیردار بودند، اعلام شد.
علت بیماریها در ایران از دید مسافران خارجی
جان ویشارد در کتابش مکانهای لباس شستن را عامل انتقال میکروب میداند. او در کتابش به نام «بیست سال در ایران» به این موضوع به خوبی اشاره کرده است. به گفته او کمتر خانه ایرانی است که محلی خاص برای لباسشویی داشته باشد بلکه شستن در جویهای کوچک آبی که از کنار راهها میگذرد انجام میگیرد که سرپوشیده نیستند.
لباسها را هرگز نمیجوشانند و از آنجا که صابون، گران است بسیاری از مردم از آن استفاده نمیکنند. هیچ وسیلهای برای شستن لباس نیست یا بر تختهسنگی میگذارند یا چوب مسطحی بر آن میکوبند. زمانی که به خاطر شیوه وحشتناک وبا در تهران لباسشویی به این ترتیب را در بخشهایی از تهران ممنوع کردند و با جدیت از آن جلوگیری کردند اما گویی مردم به آن اعتنایی نداشتند.
بارون فیوردور کوف از سیاحان در زمانی فتحعلی شاه در سفرنامهاش نوع پوشش نامناسب را عامل بروز بیماری بین مردم میداند. او معتقد است که ایرانیان راه محافظت خویش از سرما را نمیدانند.
فرانسیس فوربز لیث، مباشر انگلیسی سردار اکرم معتقد است که یک عامل بسیار موثر در شیوع امراض مختلف بین اهالی لتگاه (در نزدیکی همدان) و روستاهای دیگر وجود خزینه حمامهای عمومی است که هریک از روستاییان خود را ملزم میدانند به دلیل نوعی انجام فریضه مذهبی مذهبی مرم خود را ملزم میدانند به دلیل انجام فریضه مذهبی حتما در عرض دو تا سه هفته حتی یکبار شده در این گونه خزینههایی پر از کثافت غوطهور شوند. آب خزینه فقط سالی سه بار تعویض میشد که این بیماری میتواند از طریق آب منتقل میشوند. این مردم به خاطر طرز فکر ابتدایی خود هر نوع آب جاری را پاک و قابل شرب میدانند. از آلودن آبهای جاری هیچ ابایی ندارند و در عین حال نیز از همان آب آلوده بدون دغدغه مینوشند و من شخصا شاهد بودم که جنازه یک پیرمرد فوت شده از یک نوع تب رودهای را قبل از تدوین در کنار نهر آب میشستند و چند قدم پایینتر عدهای از زنان روستایی ظروف خود را از همان آب برای استفاده در منزل پر میکردند.
وجوه مشترک خلقیات ایرانیان در طول درمان بیماریهای واگیردار
طب در دوره قاجار بر پایه استفاده از داروهای گیاهی برای درمان بیماریها استفاده میشد و حکیمان و طبیبان از داروهای ضد و نقیصی برای درمان بیماریها استفاده میکردند. در این میان افرادی به طبابت میپرداختند که سررشتهای از طبابت نداشتند مانند سلمانیها، دعانویسان، درویشان و نیز پزشکان قلابی که از ناآگاهی مردم سودجویی میکردند. (نمونه برخی از این رفتارها را با پیشرفت علم و تکنولوژی امروز هم میتوان دید.)
از اوهامها و خرافات نیز در روند درمان نمیتوان غافل ماند. این امور در نوشتههای سیاحان خارجی به خوبی منعکس شده است به گونهای که آستن هنری لایارد، جهانگرد بریتانیایی در سفرنامهاش اشاره میکند برای روند درمان باید استخاره انجام شود و اگر خوب درآمد درمان انجام شود.
بعضی سیاحان نیز مدتی در ایران میماندند و تلاشهایی برای بستن راههای انتقال بیماری و روند درمان انجام میداند که از معروفترین آنها پولاک پزشک اتریشی است که به دعوت امیرکبیر برای تدریس طب نوین در دارالفنون ایران وارد شد.
البته ظاهرا خلقیات ایرانیان در طول تاریخ بیتوجهی و گوش ندادن به توصیههای منطقی و بهداشتی است در زمان بیماری وبا مردم به جای عمل به توصیههای بهداشتی، بیماری را ناشی از قضا و قدر دانستند. عدهای از سفرنامهنویسان مکانهای شستوشوی لباس، وجود خزینههای عمومی و انتقال بیماری از طریق آب را از عوامل موثر در سرایت میدانستند؛ موضوعاتی که مردم ایران نسبت به رعایت آنها ظاهرا بیاعتنا بودهاند.
نکته جالب توجه درباره تاریخ بیماریها اینجاست که کتابهایی که سفرنامهنویسان و سیاحان غربی از وضعیت بیماری در مقاطع مختلف نوشتهاند بسیار دقیق و معتبرتر از کتابهایی است که در برخی موارد مورخان ایرانی به آن اشاره کردهاند که این موضوع نشاندهنده خفقان ناشی از حکومتهای مستبد و خودکامهای است که در تاریخ ایران کم نبودهاند.
نظرات