با توجه به این که نمایشنامه فرمت ادبی است که برای اجرا نوشته میشود و با اجرا کامل میشود، معمولا گرایش عام و همگانی به خواندن نمایشنامه وجود ندارد؛ خصوصا درباره کارهایی که جدیدتر هستند، اکثرا مردم ترجیح میدهند اجرای آنها را ببینند؛ به هر حال نمایشنامه در اجرا به مرحله کاملتری میرسد.
اما حال که این فرصت اجباری برای ما فراهم شده و ممکن است خیلی از دوستان زمان بیشتری برای مطالعه داشته باشند پیشنهاد من این است که نمایشنامههای کلاسیک را بخوانند. زیرا باز هم چه نمایشنامههایی که امروزه نوشته و مولفان ایرانی آنها را مینویسند و چه نمایشنامههایی که مترجمین ما وارد کشور میکنند، در بیشتر مواقع به اجرا میرسند. اما در کشور ما برای متون کلاسیک چندان امکان اجرا فراهم نیست؛ به این دلیل که نیاز به صحنههای آنچنانی و هزینه های بسیار دارد و اگر هم گاهی کسانی سراغ این آثار برای اجرا میروند آنها را آداپته و به روز میکنند یا با نگاهی به آن نمایشنامه آن را روی صحنه میبرند. به همین دلیل این روزها فرصتی است که این متون کلاسیک را بخوانیم.
اگر ممکن است چند نمایشنامه را هم نام ببرید.
درستش این است که این آثار را دورهای بخوانند و پیش بروند. مثلا اگر کسی بتواند مجموعه آثار شکسپیر را بخواند و امیدواریم تا آن زمان قرنطینه نیز تمام شود. ولی اگر باز هم قرنطینه ادامه داشت میتوانند آثار چخوف را هم مطالعه کنند هرچند که برخی از آنها جدیدتر و متاخرتر هستند ولی خواندن نمایشنامههای چخوف و برشت خالی از لطف نیست. همچنین پیشنهاد میکنم نمایشنامه «مرگ فروشنده» اثر آرتور میلر را بخوانند. یا اگر دنبال آثاری هستند که به شرایط حال حاضرمان مرتبط باشد میتوانند رمان «کوری» اثر ژوزه ساراماگو را بخوانند که اقتباسها و اجراهایی هم از این اثر شده است. به نظرم خواندن نمایشنامه «کرگدن» اوژن یونسکو هم بیمناسبت به شرایط حال حاضر ما نیست.
صحنهای از تئاتر «مرگ فروشنده» اثر نادر برهانیمرند
خب طبیعی است. ما به اندازهای که گروه تئاتر و کارگردان (فارغ از بحث کیفیت و این که کارگردان خوبی هست یا نه) داریم، درامنویس نداریم. به این دلیل که ما در حوزه درامنویسی سرمایهگذاری و فعالیتی نکردیم که بخواهیم درامنویس خوب پرورش دهیم یا شرایطی را فراهم کنیم که در یک آرامش و فراغ بال درفضایی متمرکز بتوانند بنشینند و درامهای عصر و زمانه و مردم ما را تولید کنند. ما چند درامنویس داریم که وقتی نمایشنامهای مینویسند آنها را برای اجرا در اختیار گروهای خاص قرار میدهند، بنابراین بسیاری از گروهها مجبورند سراغ آثار خارجی بروند. از طرفی تعداد مترجمین ما زیاد شده است که عدهایشان به مدد نرمافزارهای ترجمه مترجم شدهاند یا با دانستن حداقل زبان و بسیاریشان هم مترجمین خوبی هستند که با ادبیات به ویژه ادبیات نمایشی غرب ارتباط دارند و کارهای خوب را ترجمه میکنند، بنابراین طبیعی است که گرایش به سمت آنها زیاد میشود.
اما این نیاز بزرگی است. درحال حاضر به شدت نیازمند این هستیم که تعدادی درامنویس جوان را شناسایی و روی آنها سرمایهگذاری شود تا بتوانیم آنها را به جامعه تئاتر معرفی کنیم.
اگر کارگردانی توانایی نوشتن نمایشنامه را داشته باشد هم نویسنده است و هم کارگردان. ما در طول تاریخ هم نمونههای مشابه این موضوع را داشتیم که بسیاری از درامنویسها آثار خود را اجرا میکردند اما باید دید کیفیت این کارها چگونه است و نتیجه آن چه میشود.
درامنویسی فرمتی از ادبیات است که در کشور ما وارداتی بوده و سابقه دیرینهای در این حوزه نداریم از این جهت زمان زیادی برده است تا بتوانیم نسبت به جهان ادبیات نمایشی شناخت کاملی پیدا کنیم. ما آن اندازه که در حوزه اجرا پیش رفتهایم در زمینه درام پیش نرفتهایم؛ یعنی تئاتر ما در اجرا گامهای خوبی برداشته است. اگر اجراهایی را جدای از متن و صرفا در زمینه کارگردانی بررسی کنیم (یعنی طراحی و سایر مولفههای یک تئاتر) کارهای درجه یکی هستند اما در حوزه ادبیات نمایشی و نمایشنامه به اندازه اجرا پیش نرفتهایم.
به نظر من به این دلیل است که واقعا نمایشنامهنویسی نیاز به یک سرمایهگذاری از طرف نهادهای متولی مانند دولت دارد. اساسا تئاتر بدون حمایت دولت امکان حضور و جود ندارد. در همه جای دنیا همینطور است و در هیچ کجای جهان تئاتری را نداریم که بتواند کاملا مستقل باشد و آن کارکرد فرهنگی خود را در جامعه داشته باشد. اگر در بعضی از کشورها تئاترهایی هستند که از بودجههای دولتی استفاده نمیکنند، که تعدادشان بسیار اندک است، جزو تئاترهای مبتذل محسوب میشوند که بابت فروش بلیط و گیشه دست به هرکاری میزنند. اما تئاتری که بخواهد رویکرد فرهنگی داشته و فاخر باشد نیاز به حمایتهای دولتی دارد؛ در این نوع تئاتر این نیاز در نمایشنامهنویسی بیشتر احساس میشود به این دلیل که یک نمایشنامهنویس باید حدود یک سال یا در کمترین حالت هشت ماه زمان بگذرد تا یک نمایشنامه بنویسد خب در این مدت او مخارج دیگری هم برای ادامه زندگی دارد. اگر در زمینه درامنویسی سرمایهگذاری نشود همچنان باید ضعیف پیش برویم و خیل عظیم آثار ترجمه و نمایشنامههای غربی به سمت گروههای ما سرازیر میشود.
این بحث را میتوان از دو جهت بررسی کرد؛ یکی این که در حوزه گسترش تولید متون اقتباسی از روی ادبیات خودمان حرکتهایی انجام شده اما معمولا فرمایشی بوده و با یک نگاه موضوعی این اتفاق صورت گرفته است. فرض کنید در جشنوارهای جایزهای را گذاشتند که مثلا اگر از این کتابها اقتباس کنید میتوانید در این بخش حضور داشته باشید؛ محدود کردن نویسندهها به این کار، فرمایشی کردن آن است و وقتی کاری فرمایشی شود دیگر به جریان تبدیل نمیشود.
مسئله دیگری که وجود دارد این است که ما باید ببینیم در این چند دهه اخیر نه فقط نویسنده و نمایشنامهنویسان ما بلکه تمام هنرمندانمان و چه بسا تمام جامعه ما چه مقدار به کشور خود احساس تعلق داشتیم! چقدر کشور خود را به عنوان یک بستر زیستی که درآن قرار داریم با تمام داشتههای تاریخی، فرهنگی، تمدنی و ادبیاتی مال خودمان دانستیم که بتوانیم در آن داشتهها و دادههایی که تاریخ به ما داده است خودمان را غرق کنیم تا به سهم خودمان چیزی را از آن بیرون بکشیم. همه اینها به یکدیگر مرتبط است درواقع یک زنجیره است که هر جا حلقهای جدا شود این ارتباط قطع شده و دچار خلل میشود.
با حرکتهای فرمایشی، جشنواره و جایزه نمیتوانیم جریان ایجاد کنیم. باید درواقع ببینیم اشکال در کجای این بستر وجود دارد که نویسندههای ما تمایلی ندارند که مثلا شاهنامه را بخوانند تا بعد چیزی در جانشان بنشیند و که حال این امر در اقتباس تبدیل به یک نمایشنامه شود. بیشتر باید در این زمینه آسیبشناسی کرد بسیاری از این نویسندهها ادبیات غرب و آخرین نظریات آخرین فیلسوفان غرب را خوانده و میدانند اما همین که به ادبیات خود ميرسیم یک موضع و جبههای وجود دارد؛ شاید به دلیل رفتارهای فرمایشی و دستوری که در این حوزه وجود دارد، یا از این رو که کسانی به این سمت رفتند و کارهای ضعیفی را تولید کرده که مورد توجه قرارگرفته و حمایت شدهاند و بسیاری از نویسندهها ترجیح میدهند به این سمت نروند.
شاید بتوان گفت به نسبت دو دهه پیش حرکتهای مثبتی داشتیم. تئاتر ما عملا از اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد پیشرفتهایی را داشته است. در دهه هفتاد گشایشهایی را در حوزه اجرا و ارتباطات بینالملل داشتیم. مثلا جشنواره فجر ببینالمللی شد و خیلی از گروهها آمدند و وارد تئاتر ما شدند و نمایشهایی را اجرا کردند، باعث جنبشها و حرکتهایی شد. در اوایل دهه هشتاد محصول این حرکت و جنبش به شکل نمایشنامه خودش را نشان داد؛ یعنی خیلی از نویسندههای ما آثاری را ارائه کردند که تکانی به بدنه تئاتر ما داد و نویسندههایی معرفی شدند که خیلی از آثارشان قابل توجه بود.
درحال حاضر نیز نسل جوانی با رویکرد متفاوتی خودش را نشان میدهد که مارا به آینده امیدوار می کند. این نسل علاوه بر این که شناخت خوبی از نمایش دارد و تئاتر را خوب میشناسد به نوعی نسبت به وضعیت زیستی خودش در این کشور نیز دغدغهمند است. اگر بخواهم نمونهای برای آن بیاورم در آثاری که اخیرا روی صحنه رفته میتوانیم نمایش «لانچر ۵» اثر مسعود صرامی و پویا سعیدی و «فرآیند» اثر علیرضا کرسیزر را مثال بزنیم و بسیاری دیگر که اغلبشان هم برآمده از جشنواره دانشگاهی بوده و در دانشگاه تحصیل کرده تئاتر هستند. به نظر من میتوان به این نسل امیدوار بود، اگر سرمایهگذاری روی آنها صورت گیرد نتایج خوبی دارد. البته اینها نشان دادهاند که اگر مورد توجه هم قرار نگیرند کار خود را انجام میدهند و پیش میروند و خوشبختانه مورد استقبال مردمی هم هستند. فکر میکنم «لانچر ۵» همچنان در تئاتر ما قابلیت اجرا شدن دارد به ویژه از این رو که هم نمایشنامه و هم کارگردانی محصول همین جوانها است. و خب اینها روزنههایی است که ما را به فردای تئاتر امیدوار میکند.
صحنهای از نمایش «کرگدن» اثر نصیر ملکیجو
بله قطعا. فکر می کنم واقعا در ابتدای جریان دیگری در تئاتر و ادبیات نمایشمان هستیم. خصوصا ماجرای کرونا و قرنطینه اجباری که پیش آمد تمرکزی برای بسیاری از ما ایجاد کرده که من شک ندارم هنرمندان و نویسندگان ما بعد از خروج از این قرنطینه آثار و آوردههایی را ارائه میدهند که باید قابل توجه باشد.
نظرات