کیت پنکهرست نویسنده و تصویرگر مجموعه ماجراهای کارآگاه ماریلا: اگر نویسنده نمیشدم احتمالا یک کافه باز میکردم و کیکهای خوشمزه میفروختم و کافهام جایی میشد که نویسندهها بیایند و با خیال راحت، بنویسند.
وقتی بچه بودید، قهرمان زندگیتان چه کسی بود؟
من طرفدار پروپاقرص ایندیانا جونز بودم، همان شخصیت داستانی یک باستانشناس که در مجموعهای از فیلمها به همین نام مشهور شد. عاشق این بودم که دور دنیا سفر میکند و دنبال گنجینههای تاریخی میگردد و در طول مسیرش، یکعالمه بدشناسی هم میآورد. مدتها فکر میکردم واقعاً دوست دارم بزرگ که شدم، باستانشناس شوم. اما فهمیدم که در دنیای واقعی، باستانشناسی ماجراجوییهای دیوانهوار کمتری دارد، برای همین تصمیم گرفتم تمرکزم را بگذارم روی تصویرسازی و طراحی و در عوض، خودم داستانهایی را خلق کنم.
چه شد که تصمیم گرفتید نویسنده شوید؟
من همیشه در نقش تصویرگر کار کردهام. سالها بود که تصویرگری قصههایی که بقیه تصویرگرها و نویسندهها مینوشتند، انجام میدادم و یکعالمه سرنخ و راهنمایی و کمک داشتم که چطور میشود یک قصه فوقالعاده نوشت. به نظرم، بهترین راه برای نوشتن کتاب کودک، این است که تا آنجا که میتوانی کتاب کودک بخوانی. نتیجه این کار شگفتانگیز است. من هیچ آموزشی برای نویسندگی ندیده بودم و برای همین، نگران هم نبودم که نویسندگی را درست انجام میدهم یا نه. اما ایده شخصیت ماریلا که به ذهنم رسید، او را نقاشی کردم و اسم قصههایش را برای خودم یادداشت کردم. وقتی بالاخره نشستم به نوشتن، انگار قصهها خیلی روان از سر قلمم جاری میشدند.
در خلق یک کتاب تصویری، نویسنده و تصویرگر چطور میتوانند با هم همکاری کنند؟
برای کتابهای زیادی تصویرگری کردهام و میتوانم بگویم اغلب نویسنده و تصویرگر اصلاً با هم ملاقات نمیکنند. معمولا این ناشر یا ویراستار است که برای منِ تصویرگر قصه و نکات اصلی دربارهاش را تعریف میکند. اما فکر میکنم شرایط ایدهآل برای خلق چنین کتابهایی این است که نویسنده و تصویرگر ارتباط نزدیک و تنگاتنگی با هم داشته باشند و بتوانند مدام ایدههایشان را با یکدیگر در میان بگذارند.
در این مسیر موانعی هم داشتید؟ و اگر بله، چطور از آنها عبور کردید؟
فکر میکنم بزرگترین مانع اعتمادبهنفس بود. آنقدر از خودم مطمئن نبودم که کارهایم را به بقیه نشان دهم و درباره خودم حرف بزنم. میترسیدم ایدههایم عیب و ایراد داشته باشند.
چه چیزی الهامبخش شما شد تا شخصیتی مانند ماریلا را خلق کنید؟
بچه که بودم، عاشق داستانهای معمایی بودم، مانند پنج کتاب معروف انید بلایتون. بیصبرانه آرزو میکردم یک اتفاق معمایی برای من هم بیفتد. با دختری که همسایه روبهروییمان بود، یک آژانس کارآگاهی راه انداختم. صبحهای خیلی زود بیدار میشدیم و دنبال کارها و اتفاقهای مرموز میگشتیم. البته، میتوانم بگویم هرگز چیزی چشمگیری پیدا نکردیم.
پس خودتان هم عاشق معما هستید.
خیلی. من تازه با خانوادهام به یک خانه خیلی قدیمی اسبابکشی کردهایم. خیلی دوست دارم تحقیق کنم که چه افراد دیگری در ۳۰۰ سال گذشته اینجا زندگی کردند. میخواهم ببینم ماجرای مرموزی در این سالها اینجا رخ داده یا نه.
کدام ویژگی ماریلا را خیلی دوست دارید؟
با اراده تمام میخواهد از هر چیزی یک معما بسازد و هر طور شده، حلش میکند.
ماریلا بامزه و شگفتآور است. چطور شخصیتهای این مجموعه، بهخصوص دوستان نزدیک ماریلا را خلق کردید؟
فکر کردم خیلی خوب میشود، اگر دوستان ماریلا با خودش فرق داشته باشند و مشکلات و معماها را از زاویه دیگری نگاه کنند. ویولت محتاطتر از پاپی و ماریلاست و پاپی متخصص این است که کارها را به سرانجام برساند و از اینکه از نقشههای ماریلا فراتر هم برود، نمیترسد.
به نظر شما بهترین راه برای شروع یک قصه چیست؟
بهترین راه این است که با جملهای قصه را شروع کنی که از همان اول کار توجه خواننده را جلب کند و با داستانت همراه شود. مستقیم شیرجه بزن به دل ماجرا و سعی کن به شکل متفاوت یا حتی خندهداری همه چیز را تعریف کنی.
چه پیامی برای نویسندهها و تصویرگرهایی دارید که دوست دارند نوشتن و طراحی، کار اصلیشان در زندگی باشد؟
هر جایی که میروید یک دفتر یادداشت و مداد همراهتان باشد. دوروبرتان پر از اتفاقها و نکتههای الهامبخش است. فقط باید کمی صبر داشته باشید تا خودشان را به شما نشان دهند. یکعالمه طراحی و خطخطی کنید. شخصیتها و اتفاقهای بامزه و خندهدار را طراحی کنید. این روش خیلی خوبی برای شروع نوشتن یک قصه است.
اگر نویسنده و تصویرگر نمیشدید، سراغ چه شغلی میرفتید؟
احتمالا یک کافه باز میکردم و کیکهای خوشمزه میفروختم و کافهام جایی میشد که نویسندهها بیایند و با خیال راحت، بنویسند. اگر در این کار هم شکست میخوردم، احتمالاً یک آژانس کارآگاهی واقعی تاسیس میکردم.
وقتی ناشرتان به شما خبر داد که قرار است کتابهای ماریلا به فارسی ترجمه و در ایران از سوی نشر افق منتشر شود، چه احساسی داشتید؟
خیلیخیلی هیجانزده شدم. بینهایت خوشحال بود که این قصهها قرار است به ایران سفر کنند و امیدوارم ماریلا و ماجراهایش به بچههای ایرانی که عاشق داستانهای معمایی و معماهای حسابیاند، کمک کنند. امیدوارم ماریلا که دختری شجاع و مستقل است، الهامبخش همه خوانندههای این کتابها باشد.
نسخه فارسی کتابها را ناشر برای شما فرستاده. چه احساسی دارید؟
بله، واقعاً که خیلی خوشگل شدهاند. خیلی دوست دارم وقتی میبینم تصویرها و قصهها و صفحهآرایی کتابهایم در کشورهای دیگر چه شکلی از کار درمیآیند. عاشق این هستم که ماریلا در گوشهوکنار دنیا مشغول حل کردن معماهاست.
چه پیامی برای خوانندگان کتابهایتان در ایران دارید؟
اول، ازشان متشکرم که کتابهای من را برای خواندن انتخاب کردهاند. به خاطر وجود چنین خوانندههایی است که میتوانم کتابهای هیجانانگیز بیشتری بنویسم. دوم، امیدوارم قصهها بهشان بچسبد و الهامبخششان باشد تا بتوانند با خلاقیت، هر کاری دوست دارند در زندگیشان انجام دهند و به آرزوهایشان برسند.
نظر شما