سه‌شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۵۲
انسان‌شناسی چه فرصت‌هایی به اندیشه آنارشیستی می دهد؟

گریبر در کتاب «پاره‌های انسان‌شناسی آنارشیستی»، می‌کوشد تا فرصت‌های عمدتا نادیده گرفته‌شده‌ای را نشان دهد که انسان‌شناسی می‌تواند به عنوان یک رشته‌ علمی در اختیار اندیشه‌ آنارشیستی قرار دهد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) آنچه در این کتاب می‌آید مجموعه‌ای از اندیشه‌ها، طرح‌های اولیه از نظریات بالقوه و مانیفست‌هایی کوچک است و همه‌ این‌ها به منظور نگاهی اجمالی به خطوط کلی پیکره‌ نظریه‌ای انتقادی است که در عمل وجود ندارد، هر چند احتمالا می‌تواند زمانی در آینده وجود یابد. از آنجا که دلایل بسیار خوبی وجود دارند که چرا باید یک انسان‌شناسی آنارشیستی وجود داشته باشد، کار خود را با پرسش از اینکه چرا چنین چیزی موجود نیست، و به همین طریق، چرا یک جامعه‌شناسی، اقتصاد، نظریه‌ ادبی و علم سیاسی آنارشیستی وجود ندارد، آغاز خواهیم کرد.

به باور گریبر، رشته‌‌ای که ما امروز به عنوان انسان‌‌شناسی می‌‌شناسیم، هم‌‌چون بیشتر رشته‌‌های دانشگاهی مدرن مانند جغرافیا و گیاه‌‌شناسی، صرف‌‌نظر از دیگر رشته‌‌هایی چون ریاضیات، زبان‌‌شناسی یا دانش روبوتیک، به واسطه‌‌ رویه‌‌ای از اشغال، استعمار، و قتل عام امکان‌‌پذیر شده است؛ اما انسان‌‌شناسان، بر خلاف دیگر رشته‌‌ها که هنوز هم بر همان رویه استوارند، به این دلیل که کارشان مستقیما با شناخت شخصی قربانیان این رویه‌‌ها سر و کار دارد، به شکلی از آن رنج دیده‌‌اند که در متفکران هیچ‌‌کدام از علوم دیگر مشابه آن وجود ندارد.

نتیجه‌‌ این مساله به طرز غریبی متناقض‌‌نما بوده است: مداقه‌‌ی انسان‌‌شناسانه بر هم‌‌دستی خودش در این جنایت، بیش از هر چیز دو - سه جمله‌‌ به درد بخور برای نفی یافته‌‌های انسان‌‌شناختی در اختیار غیرانسان‌‌شناسانی قرار داده است که نمی‌‌خواهند به خودشان زحمت درک تقریبا 90 درصد تجربیات انسانی را بدهند... تا به کمک آن‌ها خود را از لحاظ اخلاقی بالاتر از کسانی بدانند که چنین زحمتی را به خودشان داده‌‌اند.

برای خود انسان‌‌شناسان هم نتیجه به صورت شگفت‌‌انگیزی پارادوکسیکال بوده است. در حالی که انسان‌‌شناسان بر بایگانی گسترده‌‌ای از تجربیات بشر تکیه زده‌‌اند، بر مجموعه‌‌ای از آزمون‌‌های اجتماعی و سیاسی که هیچ کس دیگری آن‌ها را در اختیار ندارد، با این وجود حجم پیکره‌‌ تمام مردم‌‌نگاری‌‌های مقایسه‌‌ای انجام شده چیزی خجالت‌‌آور است.

انسان‌‌شناسی تنها رشته‌‌ای است که این جایگاه را دارد تا بتواند تعمیم‌‌هایی را درباره‌‌ نوع بشر در مقام یک کل صادر کند؛ چرا که تنها رشته‌‌ای است که عملا به بررسی تمامی نوع بشر می‌‌پردازد و با نمونه‌‌های غیرطبیعی آن آشناست. با این وجود انسان‌‌شناسی قاطعانه از انجام چنین کاری سر باز می‌‌زند.

 
 


تعاریف آنارشیسم
آنارشیسم یک ایده است؛ ایده‌ای بسیار قدیمی. به علاوه پروژ‌ه‌ای است که قصد دارد ایجاد نهادهای جامعه جدید را «درون پوسته جامعه کهن» آغاز کند تا ساختارهای سلطه را افشا، واژگون و تضعیف نماید؛ اما همواره در حین این کار، به نحوی دموکراتیک پیش می‌رود تا نشان دهد ساختار سلطه غیر ضروری‌اند. به وضوح چنین پروژه‌ای به ابزارهای تحلیل و فهم فکری نیاز دارد. شاید آنارشیسم به نظریه‌ای والا یا یک نظریه عالی آنارشیستی واحد نیازی نداشته باشد؛ چرا که چنین چیزی با روح آن کاملا در تضاد است، اما آنچه آنارشیسم بدان نیاز دارد، همان چیزی است که می‌توان آن را نظریه پست نامید: شیوه‌ای برای دست و پنجه نرم کردن با مسائل واقعی و بی‌واسطه که از پروژه‌ای تحول‌خواهانه نشئت می‌گیرند.

علوم اجتماعی جریان غالب در واقع اینجا کمک چندانی به ما نمی‌کند، زیرا به طور معمول چنین چیزی در این نوع علوم اجتماعی به مثابه «موضوعات مربوط به سیاست‌گذاری» طبقه‌بندی می‌شوند و هیچ آنارشیست با عزت نفسی کاری به کار آن‌ها ندارد.

مارسل موس من حیث‌المجموع بیشتر از تمام افراد دیگر، بر آنارشیست‌ها تاثیر گذاشته است. زیرا او به اخلاقیات بدیلی علاقه‌مند بود. اخلاقیاتی که عرصه را برای تفکر در این باره می‌گشودند که جوامع بدون دولت و بازار بدین خاطر چنین بودند که فعالانه آرزو داشتند این گونه زندگی کنند: این، به بیان ما، یعنی به این علت این چنین بودند که آنارشیست بودند. بنابراین، پاره‌ای شکلی از انسان‌شناسی آنارشیستی که از پیش موجود است، عمدتا از موس ریشه می‌گیرد.

پیش از موس پنداشت کلی این بود که اقتصادهای بدون پول یا بازار به وسیله تهاتر عمل می‌کردند؛ این گونه اقتصادها سعی داشتند در رفتار بازار (دستیابی به اجناس و خدمات سودمند با کمترین هزینه برای خودشان و ثروتمند شدن در صورت امکان) شرکت بجویند، اما در آن زمان هنوز شیوه‌های خیلی پیچیده‌ای را برای صورت پذیرفتن این امر توسعه نداده بودند.

موس نشان داد که چنین اقتصادهایی حقیقتا «اقتصادهای هدیه» بودند. آن‌ها بر اساس حساب و کتاب، بلکه مبتنی بر امتناع از حساب و کتاب بودند: آن‌ها در نظامی اخلاقی ریشه داشتند که آگاهانه اغلب آنچه را ما اصول بنیادین علم اقتصاد می‌دانیم رد می‌کرد. قضیه این نبود که آن‌ها هنوز یاد نگرفته بودند از طریق کارآمدترین وسایل در پی سود باشند. آن‌ها به کنه قضیه پی برده بودند که در تراکنش اقتصادی _ دست کم با کسی که دشمنتان نیست _ طلب بیشترین سود عمیقا نفرت‌انگیز است.

موجودیت‌های سیاسی دولت نیستند
یکی از پرسش‌های مطرح کتاب این است که آیا موضوعی به نام «شهروند جهانی» مطرح است. پاسخی که داده می‌شود این است که «شهروندی» را خارج از «دولت» تئوریزه کرد. این پرسش عموما معضلی ژرف و شاید غیر قابل رفع تلقی شده است؛ اما اگر با نگاهی تاریخی به آن بنگریم، درک این که چرا باید این گونه باشد دشوار می‌شود.

مفاهیم مدرن شهروندی و آزادی سیاسی در غرب، معمولا برآمده از دو سنت در نظر گرفته می‌شوند؛ سنتی که در آتن باستان ریشه دارد و سنت دیگری که عمدتا از انگلستان قرون وسطی سرچشمه می‌گیرد (سنتی که عموما به تصریح حقوق اشراف در برابر دربار در «منشور کبیر»، «اعلامیه حقوق» و نظایر آن، و نیز به بسط متعاقب آن حقوق به سایر اقشار جمعیت باز می‌گردد.) در واقع، هیچ اجماعی میان مورخین وجود ندارد که آتن دوران کلاسیک یا انگلستان قرون وسطی اصلا دولت بوده‌اند یا خیر؛ و افزون بر این (این عدم اجماع) دقیقا به همین دلیل است که حقوق شهروندان در اولی، و امتیازات اشرافی در دومی کاملا استقرار یافته‌اند.

چاپ جدید کتاب «پاره‌های انسان‌شناسی آنارشیستی» نوشته دیوید گریبربه  ترجمه رضا اسکندری، مهرداد امامی و هومن کاسبی در 129 صفحه به بهای از سوی نشر خرد سرخ منتشر شده است.

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها