کتاب «ایران در دوره قحطی؛ روایتی از دیدار شرق و سفر رفت و بازگشت» حاصل یک سفر شتابزده در امتداد یک مسیر عمده و شناختهشده از جنوب به شمال ایران است زمانی که ایران را قحطی بزرگ و سراسری فرا گرفته بود.
این کتاب پس از یادداشت دبیر مجموعه به مقدمه مترجم، مقدمه دکتر ویلم فلور بر ترجمه فارسی این اثر و مقدمه مؤلف پرداخته و در شانزده فصل سامان یافته است. از لندن به جزیره مالت، از مالت به سوئز، از سوئز تا سیلان، از گال به کلمبو، کندی، مَدرَس و بمبئی، از مدرس به بمبئی تا بندرعباس، از بندرعباس به بوشهر، بوشهر، از بوشهر به برازجان، از برازجان به شیراز، شیراز، از شیراز به اصفهان، از شیراز به اصفهان (ادامه)، از اصفهان تا رشت، از رشت تا انزلی، از انزلی به آستاراخان و نیژنی نووگورود و خانه بخشهای کتاب را تشکیل میدهد.
جرقه قحطی در جنگ جهانی اول زده شد. سوم اوت ۱۹۱۴ میلادی جنگ جهانی اول آغاز شد، احمدشاه قاجار تازه به ۱۸ سالگی رسیده و تاجگذاری کرده بود و قدرت و اختیاری نداشت، بنابراین اوضاع داخلی کشور سامان نداشت اما ایران با روسیه تزاری، عثمانی (متحد آلمان) و هند (مستعمره انگلیس) همسایه بود و این همسایگان ایران را محل تاخت و تاز نیروهای خود قرار دادند، احمدشاه پس از گذشت سه ماه از آغاز جنگ فرمان خود را مبنی بر اعلان بیطرفی در جنگ خطاب به مستوفیالممالک رییس الوزرا صادر کرد؛ فرمانی که در آن آمده بود:
«نظر به اینکه در این اوقات متأسفانه بین دول اروپا نایره جنگ مشتعل است و ممکن است این محاربه به حدود مملکت ما نزدیک شود و نظر به اینکه روابط ودادیه ما بحمدالله با دول متخاصمه برقرار است برای اینکه عموم اهالی از نیات مقدسه ما در حفظ و صیانت این روابط حسنه نسبت به دول متحاربه مطلع باشند، امر و مقرر میفرماییم که جناب مستطاب اجل اشرف افخم اکرم مهین دستور معظم مستوفیالممالک، رییس الوزرا و وزیر داخله فرمان ملوکانه را به فرمانفرمایان و حکام و مأموران دولت ابلاغ دارند که دولت ما در این موقع مسلک بیطرفی را اتخاذ و روابط دوستانه خود را با دول متخاصمه کماکان حفظ و صیانت مینماید و به این لحاظ مأموران دولت را باید متوجه نمایند که نباید وجهاً منالوجوه براً و بحراً کمک به همراهی یا ضدیت هر یک از دول متخاصمه نموده یا اسلحه و ادوات حربیه برای یکی از طرفین تدارک یا حمل کنند و باید از طرفداری با هر کدام از دول متحاربه پرهیز و احتراز کرده، مسلک بیطرفی دولت متبوعه خود را کاملاً رعایت کنند و در تکمیل حفظ بیطرفی و صیانت روابط حسنه باز آنچه هیات دولت ما مصلحت داند و به عرض برسد در اجرای مقررات آن امر ملوکانه شرف صدور خواهد یافت.»
سفرنامههای جهانگردان خارجی به ایران هنوز هم یکی از بهترین منابع مهم تاریخ معاصر ایران هستند؛ برخی از این سفرنامهها متناسب با نوع نگاه یا دانش شخص جهانگرد، دربرگیرنده جزئیات و دقایق فراوانی هستند و برخی نیز همانند این کتاب حاصل یک سفر شتابزده در امتداد یک مسیر عمده و شناختهشده از جنوب به شمال ایران؛ اما آنچه این گزارش را اهمیت میبخشد، تقارن آن با دورهای است که ایران را قحطی بزرگ و سراسریای فرا گرفته بود و در نتیجه افزوده شدن دادههایی چند در این زمینه بر دانستههای موجود.
برای بیشتر ایرانیان، گرسنگی یا بدتر از آن، قحطی موضوعی است که معمولاً در جاهای دیگر دنیا رخ مینماید. آنان حتی خبر ندارند که زمانی نهچندان دور، ایران هم به گرسنگی و قحطی مبتلا شده است. بعد از سال 1325 شمسی که قحط اندکی وجود داشته، ایرانیان گرسنگی گسترده دیگری را تجربه نکردهاند. ایرانیان زنده کمی سالهای 1321 تا 1325 و قحطیهای آن زمان را به خاطر دارند؛ هنگامی که نان کمیاب، گران و بیکیفیت شده بود.
پیش از سال 1325 قحط و گرسنگی در ایران دورهای بوده است. این اتفاقها به طور معمول استانی و نه ملی و آن هم به علت نباریدن باران یا هجوم ملخها میافتاده است. البته برخی از قحطیها در تمام کشور اتفاق میافتاده که شاید بدترین آنها در سالهای اخیر، مربوط به قحطی بزرگ بین سالهای 1287 تا 1288 قمری باشد. هزاران نفر نهتنها از گرسنگی، بلکه از بیماری ناشی از ضعف مردند. در واقع گرسنگی باعث آسیبپذیری آنان در مقابل انواع بیماریها شده بود.
درباره این دوران منابع کمی به زبان فارسی وجود دارد که قحطی بزرگ را شرح داده باشد. همین منابع اندک در دسترس هم حجم اندکی دارند؛ گاهی فقط شعر هستند و هیچیک از آنها همه داستان را شرح نمیدهد. این منابع هم در سطح ملی هستند؛ برای مثال فقط اطلاعاتی درباره کاشان یا قم به پژوهشگر ارائه میدهند.
اما یک منبع به زبان انگلیسی وجود دارد که داستان قحطی را کمتر از دید محلی گفته است. در سال 1872 بریتل بنک پا به ساحل بندرعباس گذاشت. بعد از آن به بوشهر رفت و از طریق شیراز به اصفهان و رشت سفر کرد. وقتی به لندن بازگشت، کتابی به نام «ایران در دوره قحطی» نوشت. او به هر جایی که قدم گذاشته، رنج مردم را دیده و آن را با دقت وصف کرده است؛ اینکه چقدر آنان تیرهبخت بوده و مثل مگس به راحتی میمردهاند.
او همچنین به ما یادآور میشود که زندگی میگذرد و مهمتر از آن اینکه اگر کسی پول داشت، گرسنگی هم نمیکشید. این کتاب البته چیزی بیشتر از تیرهبختی مردم را به خواننده نشان میدهد، چون این کتاب، یک سفرنامه است و همهگونه اطلاعاتی را که برای یک مسافر خارجی جالب توجه، گیجکننده یا جذاب بوده، در خود دارد. خواننده در این کتاب با اجداد خود در شهرها و روستاها آشنا میشود و روشهای سفر و شیوi زندگی مردم آن زمان را فرا میگیرد.
ویلیام بریتل بنک در سال 1842 در شهر وینستر، دربیشر انگلستان متولد شد. او هنوز خیلی جوان بود که به کشورهای مختلف دنیا از جمله کانادا و آمریکا سفر کرد. در سال 1872 که به ایران آمد، جوانی سیساله بود. وی در برگشت به انگلستان حاصل مشاهدات و سفرهایش به شرق و از جمله هندوستان، برخی از مناطق عربی خلیج فارس و سرتاسر ایران را در کتاب نسبتاً کوچکی چاپ و در سال 1873 منتشر کرد. بریتل بنک عمر کوتاهی داشت و در سال 1881 میلادی در حالی که فقط 39 سال داشت، دیده از جهان فرو بست.
سفرنامههایی مانند سفرنامه ویلیام بریتل بنک به ایران در سال 1873 میلادی که ترجمه فارسی آن در این کتاب ارائه شده است، گرچه ردی کمرنگ از یک سفر شتابزده در امتداد یک مسیر عمده و شناختهشده، از جنوب به شمال ایران است و حتی در مورد عنوان اصلیاش یعنی ایران در دوره قحطی بزرگ نیز ملاحظاتش گسترده نیست، اما با توجه به کمبود داده و دانسته درباره تاریخ ایران در این مقطع طبیعتاً حتی همین ردّ کمرنگ را نیز باید مغتنم دانست و در تلاش پررنگ کردن آن و دیگر ردهای برجایمانده از تاریخ معاصر کشور.
کتاب «ایران در دوره قحطی؛ روایتی از دیدار شرق و سفر رفت و بازگشت» نوشته ویلیام بریتل بنک با ترجمه سیده فاطمه یاحسینی در 221 صفحه، شمارگان 550 نسخه و بهای 30 هزار تومان از سوی انتشارات شیرازه کتاب ما منتشر شد.
نظر شما