مهرداد اسکویی درباره زندهیاد خسرو سینایی به ایبنا گفت:
سینایی از نامهربانیهای سینما به شعر پناه آورد
مهرداد اسکویی، فیلمساز، عکاس و پژوهشگر در گفتوگو با ایبنا به وجه شاعرانگی و ادبی زندهنام خسرو سینایی پرداخت و درباره همکاریاش با سینایی در کتاب صوتی «یادگاری» صحبت کرد.
شما خودتان از جمله کسانی هستید که هم در حوزه ادبیات و هم در حوزه سینما فعالیتهای زیادی داشتهاید. در چند روز گذشته بیشتر درباره وجه سینمایی خسرو سینایی صحبت شده است و اگر شما بخواهید از دریچه ادبیات و کتاب به زندهیاد سینایی نگاه کنید، او را چطور توصیف میکنید؟
من در زندگی حرفهای خود بهعنوان فیلمساز، پژوهشگر و عکاس خیلی با کتاب و کتابخوانی سر و کار داشتم و قبل از هفت سالگی و قبل از اینکه وارد مدرسه بشوم، آموزش الفبا دیدم و کتاب خواندن را شروع کردم. این را گفتم تا بگویم در همه این سالها تعداد معدودی آدم بودند که نزدیکی آنها با کتاب من را تحتتاثیر قرار داده است. یکی از این افراد بدون شک زندهیاد خسرو سینایی است که بدون اینکه ادا دربیاورد، در هر بار همنشینی درباره کتابها و مجلات جدید صحبت میکرد و از من سوال میکرد که فلان کتاب یا مقاله را خواندهای یا نه. دریای دانش سینایی و نزدیکی او به کتاب همیشه من را متاثر میکرد. او شبیه آدمهایی که میبینیم نبود، آدم امروز پیش به سوی سطحی شدن میرود و همین میشود که خیلی چیز میداند اما خیلی کم و سطحی. اینکه کسی سواد داشته باشد اما ادا درنیاورد، خیلی مهم است. این روزها طرف پنج تا کتاب میخواند و همه جا میخواهد اعلام کند که کتابخوان است و درباره همه چیز هم نظر میدهد. باید توجه کنیم که امروز هر اتفاقی که از راه تکولوژی وارد میشود اگر فرهنگ خودش را نیاورد، ما را دچار یک نوع سطحینگری میکند و باعث میشود که ما در فرهنگ خودمان چیزی را از دست بدهیم.
شما در تولید کتاب صوتی زندهیاد سینایی با او همکاری داشتید، چه شد که تصمیم به تولید این مجموعه گرفتید؟
خسرو سینایی به کتاب عشق میورزید. خود من تا سالها نمیداستم که او تا این اندازه به شعر نزدیک است و فکر میکردم دایره مطالعاتش در تاریخ، ادبیات و فیلمسازی است؛ اما یک روز که پیش او رفته بودم، دفتر شعرش را به من داد و من تازه آنجا متوجه شدم که او چقدر شاعر است و تا به آن روز چه حجم انبوهی شعر نوشته است. به او گفتم «من نمیدانستم شعر میگویی» و او در جواب گفت «من شعر نمیگویم و اینها چیزهایی است که برای دل خودم مینویسم و با اینها حال دلم خوب میشود.» همان روز با «نوینکتاب گویا» تماس گرفتم و پیشنهاد کتابی را دادم که با شعر و موسیقی خسرو سینایی منتشر شود. خانم محمدی مدیر «نوینکتاب گویا» خیلی استقبال کرد. بعد به خسرو سینایی گفتم و او گفت که «به شرطی این کار را میکنم که شعرها را تو بخوانی» و اینگونه کار را آغاز کردیم. البته بعد خودش هم در مجموعه چند شعر خواند و این مجموعه به صورت دوصدایی منتشر شد.
این مجموعه شعر به صورت صوتی و با نام «یادگاری» منتشر شد. چه شد که مجموعه «یادگاری» نام گرفت؟
او اصرار داشت که اسم آلبوم «یادگاری» باشد. به او چند اسم پیشنهاد دادیم که نپذیرفت و تاکید روی این اسم داشت. حتی اصرار کرد که طرح روی جلد، عکس یک پرنده مشغول پرواز در غروب باشد. باز به او گفتم که میشود تصویر بهتری انتخاب کرد تا مخاطب بیشتری را جذب کنیم اما گفت «مهرداد بذار این عکس و این اسم روی این مجموعه باشد تا آخرین یادگاری من چیزی باشد که عمیقا دوستش دارم و عمیقا از وجودش لذت میبرم.» از این رواین کتاب صوتی با نام و طرحی که میبینید، منتشر شد.
در صحبتهای خود اشاره کردید که او شعرهای زیادی داشت. پس این پروژه خوانش شعرها چرا ادامه پیدا نکرد؟ آیا ناشر تمایلی نداشت؟
من چند بار به او اعلام کردم که هم من و هم «نوینکتاب گویا» آماده است که کتاب جدید او را منتشر کنیم که اتفاقا ابراز علاقه کرد و گفت که دیگر بعد از«قطار زمستانی» توانی در سینما ندارد و دوست دارد کاری منتشر کند؛ اما نشد و فکر میکنم که زندگی به او فرصت نداد.
استقبال از این اثر چگونه بود؟
برای رونمایی از کتاب صوتی «یادگاری» رونمایی گرفتیم که خیلیها آمدند؛ اما کتاب خیلی کم فروش رفت. آقای سینایی خیلی ناراحت شد و به من گفت که «مهراد این همه تلاش کردیم اما کتابها را نخریدند!» به او گفتم که «کافی بود یک اینفلوئنسر در فضای مجازی یک تبلیغ مزخرف از ما میزد، اصلا لازم نبود شش ماه زحمت بکشید و موسیقی بسازید و کارها را با وسواس خاص ضبط کنیم. کل آلبوم در رونمایی فروش میرفت.» لبخندی زد و گفت «اما مهرداد من لذتی که در آمادهسازی این آلبوم بردم با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.» به نظرم این آن چیزی است که این افراد را از سایر افراد جامعه متمایز میکند.
به فیلم «قطار زمستانی» اشاره کردید؛ خسرو سینایی همیشه از عزتالله انتظامی بهعنوان بازیگر نقش اول این فیلم نام میبرد که سال 97 پرونده زندگی این بازیگر بسته شد و حالا با درگذشت خسرو سینایی باید بگوییم که انگار پرونده «قطار زمستانی» نیز بسته شده است. چه شد که این فیلم ساخته نشد؟
برای خودم و سینمای ایران متاسفم که نتوانستیم آخرین آرزوی این مرد را برآورده کنیم تا فیلماش را بسازد. او یک دهه گذشته زندگیاش را صرف این فیلم کرد و دیگر این اواخر خسته شده بود و میگفت که دارد میبیند که پرونده این فیلم برای همیشه در حال بسته شدن است و میداند که دیگر هیچ وقت نمیتواند این کار را انجام دهد. دیشب همسرم (ماندانا کریمی) به من گفت: «پدرش (نصرت کریمی) میدانست که ممنوعالکار است و تکلیفش روشن بود؛ اما او (خسرو سینایی) ممنوعالکار نبود اما عملا هیچ کاری نمیتوانست انجام دهد.» واقعا به او بد شد و باید گفت که او از نامهربانیهای سینما به شعر پناه آورد.
نسل شما خسرو سینایی را درک کرد. نسل جدید چه گنجینهای را از دست داده است؟
چیزی که دارم میبینم این است که رفتهرفته داریم نسلی را از دست میدهیم که اینها عمیقا عاشق کارشان بودند و در این حوزه مطالعه میکردند. من در بدترین حالت از 700 تن از این شخصیتها عکاسی کردم و در این پروژه حداقل یک روز را با آنها گذراندم. در نتیجه این دیدارها باید بگویم که اینها واقعا ادا در نمیآورند وباسواد هستند یا بودند.
در این سالهایی که او را میشناختید، شده بود که از فعالیتهای کسی نقد کند و ایراد بگیرد. اصلا اهل نقد کردن بود؟
سینایی استادم بود، راهبرم بود، الگوم بود. او کسی بود که هر وقت کم میآوردم به او زنگ میزدم و با او دردودل می کردم و با حرفهایش به من انگیزه میداد. او رک بود و اگر کتابی میخواند یا فیلمی میدید که بد بود، بدون تعارف میگفت بد است؛ حتا اگر کل دنیا میگفتند که آن فیلم یا کتاب شاهکار است. البته به دلیل آنکه دریای سواد، دانش و معلومات بود با دلیل حرف میزد و سلیقه در نظرش راهی نداشت.
عدهای به او شاعر سینما میگفتند. آیا شعر در فیلمهایش نمایان بود؟
زیست هنرمند جدا از خلاقیت و آفرینشهای هنری او نیست. مثلا من هر شب موقع خواب چند شعر میخوانم و صبح را با دیدن عکسهای جذاب آغاز میکنم و این بخشی از زیست من است که میتواند در فیلمها و عکسهای من بیاید و میتواند نیاید. این زیست شاعرانه اما در کارهای سینایی آمده بود. برای این حرف دلیل دارم؛ چراکه در سینمای شاعرانه نخستین چیزی که مخاطب را جذب میکند این است که فیلم قبل از آنکه فکر کنید به قلبتان بزند و قلب را زودتر از ذهن درگیر کند و یکی از ویژگیهای آن تصویرپردازی زیبا و باند صوتی است که در کارهای سینایی میبینیم. خسرو سینایی نقش سکوت، صدا و موسیقی را در فیلمهایش خیلی خوب نشان داد و دلیل آن این است که موسیقی را خوب میشناخت و به بنیانها شعری آشنایی داشت و از آنجایی که خودش هم شاعر بود آنها را به سینما و فیلمهایش وارد میکرد. توجه کنید، در «عروس آتش» آن چیزی که مخاطب را میگیرد شعرسینماست یا آن چیزی که در «مرثیه گمشده» علاوه بر نگاه ژرف تاریخی تاثیر میگذارد شعر سینماست. شعری که در آن درد حس میشود. او درهمه فیلمهایش به شکلی به محدودهای از تاریخ اشاره میکند، به دیروزی که ما دوباره باید به آن نگاه کنیم. همیشه میگفت که ای کاش دغدغه مالی نبود و میتوانست کارهای سفارشی نکند و آنچه را که در سرش هست، پیاده کند.
پس معتقدید که او به حقاش نرسید؟
خسرو سینایی خیلی سختی کشید و نتوانست آنچنان که تلاش کرد و آنچنان که سواد داشت به همان نسبت فیلم بسازد یا موسیقی تولید یا کتاب شعر منتشر کند. من خیلی آدم خوشبختی هستم که در بخشی از زندگیام با همچنین آدمی ارتباط داشتم؛ اما امروز باید همه حسرت بخوریم که چنین گنجینهای را از دست دادهایم. البته معتقدم که نسل کم حوصله تقاص این کم حوصلگی را پس خواهد داد. این نسل میخواهد سریع به همه چیز برسد و من از این استادان یاد گرفتم که رسیدن میانبر ندارد. شما به عنوان یک هنرمند میتوانید کتابی منتشر کنید و اتفاقاتی هم رخ دهد و سرو صدا کند و حتا بفروشد؛ اما کتاب دوم یا فیلم دوم چی؟ اینهایی که من دیدم، از شاملو گرفته تا سیمین و دولتآبادی تا مشیری تا خیلیهای دیگر بخش مهم از زمانشان را برای نگاه کردن به درونشان میگذاشتند و پیوسته در حال آموزش دیدن و خواندن بودند و نتیجه این شده که هر کدام از اینها که میروند یک ستون فرهنگی ما هم میرود و سوال من این است که جای این افراد چه کسانی میآید؟ جواب البته آسان است؛ شما ببینید که امروز جای سینایی به چه کسی مجوز میدهند که فیلم بسازد! باید از خودمان بپرسیم که چرا ما آنقدر سخیف شدهایم که المانهای جنسی و سکسی در فیلمهایمان حرف اول را میزند و ما اینقدر از اخلاق دور شدهایم و به اینها اجازه میدهیم که میدان داری کنند.
مهرداد اسکویی در کنار خسرو سینایی
با این روند چه اتفاقی رخ میدهد؟
فرهنگ در حال نابودی است. بدبختی این است که از این آدمها نمیتوانیم انتقاد هم کنیم چون به آنها نیرو دادهایم و یاد گرفتهاند که تا نقد میَشوند، چند میلیون فالوئر را روی سرمان سرازیر کنند. به نظر من ما الان داریم روزهای خوبمان را سپری میکنیم و رفته رفته نبود این آدمها به ما لطمه خواهد زد. الان وقت این شده که ما تقاص پس بدیم. این بختکی که روی فرهنگ ما افتاده است بی دلیل نیست! بهتر است از خودمان بپرسیم که ما چه کسی را به عنوان الگوی این نسل باقی گذاشتهایم و چه کسی قرار است راهبر این نسل باشد؟
بهعنوان سوال پایانی؛ آیا از زندهیاد سینایی اثر منتشر نشده باقی مانده است؟
من می دانم که شعرهای خیلی زیادی نوشته بود و قرار هم بود که این اشعار در قالب کتاب منتشر شود؛ اما نمیدانم که خانواده این کار را میکند یا خیر. من خودم به شخصه حاضرم که هر کاری که میتوانم انجام دهم. البته خانواده زندهیاد سینایی بسیار فرهنگی هستند و شک ندارم که تصمیم درستی میگیرند. در پایان باید بگویم که ما ستونها را از دست دادهایم و باید مراقب باشیم که سقف فرهنگ روی سرمان خراب نشود.
نظر شما