دوچرخه درستترین موقعیتی بود که در زندگی داشتم
فرهاد حسنزاده درباره فعالیت مطبوعاتیاش به ایبنا میگوید: من در زندگی شغلهای مختلفی را تجربه کردهام از کارگری در کارخانه پارچهبافی گرفته تا دوچرخهسازی، قنادی، برقکاری، لولهکشی و ... اما درنهایت هیچکدام از این شغلها در ارتباط با کارم که نوشتن است، نبود. تااینکه بالاخره در مسیری که باید، قرار گرفتم و شغلم شد روزنامهنگاری و در نشریه دوچرخه مشغول شدم. البته قبل از آن برای نشریاتی مانند کیهان بچهها مطالبی مینوشتم اما نه به صورتیکه شغل و حرفه اصلیام باشد، و فکر میکنم درستترین موقعیتی که در زندگی داشتم همان جا بود. یعنی کاری که به آن علاقه داشتم و به آن عشق میورزیدم.
او در ادامه میافزاید: معمولا در ایران وضعیت بهگونهای است که افراد براساس درسی که خواندهاند و تخصصشان سرکار نمیروند ولی من خوشبختانه از سال 1381 وارد موسسه همشهری شدم و با دوچرخه کارم را شروع کردم و بهترین دوران زندگی من همانجا بود. کار کردن در دوچرخه متفاوت بود. کار کردن با فریدون عموزاده خلیلی و لیلا رستگار که سردبیران نشریه بودند و تجربیات زیادی داشتند سبب شد که من کارهای زیادی را از آنها یاد بگیرم.
روزنامهنگاری خیلی در نویسندگی به من کمک کرد
حسنزاده در ادامه به تاثیر روزنامهنگاری بر نویسندگیاش اشاره میکند و میگوید: از سویی چون برای بچهها داستان مینوشتم این قضیه در امر داستاننویسی هم خیلی به من کمک کرد تا مخاطبانم را بهتر بشناسم و با مسائل، دغدغهها و روحیاتشان بیشتر آشنا شوم. خیلی دستم باز بود و میتوانستم کارهای جدیدم را آنجا تجربه کنم که اغلب هم موفقیتآمیز بود. مخصوصا در حوزه طنز شخصیتهایی که خلق میکردم و مسائلی که به آن میپرداختم به گونهای بود که هم بچهها دوست داشتند، هم مجموعه میپسندید و هم در نظرسنجیها بهترین صفحات، همان صفحات طنزی بود که من مینوشتم و این مساله انگیزه و اعتماد بیشتری برای نوشتن در من ایجاد میکرد.
حسنزاده میگوید: ولی بههرحال نوشتن در مطبوعات محدودیتهای خودش را هم داشت که بخشی از آن به سیاستهای خود موسسه همشهری برمیگشت و گاهی شرایط جامعه به شدت سیاسی میشد و ما سعی میکردیم مواردی را رعایت کنیم و گاهی فضا بازتر بود و راحتتر بود.
او در ادامه به خاطراتش از دوران روزنامهنگاری اشاره میکند و میگوید: یکبار تلفن زنگ زد و خانم سن بالایی با صدای شکسته گفت «چرا هفته پیش جدول نداشتید؟» من خیلی تعجب کردم و گفتم «شما چند سال دارید؟» خانم مسن پاسخ داد «شما با سن من چکار دارید؟ من هر هفته نشریه شما را میخرم و میخوانم و جدولهایش را حل میکنم.» برایم جالب بود بااینکه دوچرخه ظاهرا برای نوجوانان است اما برخی مخاطبان آن افراد سن بالا بودند چون مطالبش راحت و روان نوشته میشد و فونت خوب و مناسبی داشت. یکبار هم یکی از خوانندگان مجله به همراه پدرش به دفتر دوچرخه آمد و به مناسبت تولد من کیکی آورده بود. دخترک هستی نام داشت و رمان «هستی» را هم خوانده بود. او آن روز، نه خودش به مدرسه رفته بود نه پدرش سرکار رفته بود و خاطره شیرینی در ذهنم ساخت.
فرهاد حسنزاده، فروردین ماه ۱۳۴۱ در آبادان به دنیا آمد. نویسندگی را در دوران نوجوانی با نگارش نمایشنامه و داستانهای کوتاه شروع کرد. آثار فرهاد حسن زاده بسیار متنوع هستند. او برای تمام گروههای سنی کتاب نوشته و در گونههای مختلف ادبی مانند رمان، داستان کوتاه، شعر، داستان تصویری، بازآفرینی متون کهن، زندگینامه و طنز دست به تألیف زده و تاکنون نزدیک به صد اثر از او به چاپ رسیده است. کتابهای حسنزاده از جشنوارههای داخلی و بینالمللی جوایز بسیاری گرفته که میتوان به مهمترینشان اشاره کرد: جایزه ماه طلایی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، تقدیر شده در سه دوره کتاب سال ایران، برگزیده چند دوره جشنواره کتاب کانون پرورش فکری، برنده تندیس نقرهای از جشنواره لاکپشت پرنده. همچنین در عرصه جهانی میتوان به دریافت لوح سپاس جایزه «هانس کریستین اندرسن» در سال ۲۰۱۸ و همچنین دیپلم افتخار برای کتاب «زیبا صدایم کن» از سوی IBBY اشاره کرد. فرهاد حسن زاده تا کنون سه بار نامزد دریافت جایزه «آسترید لیندگرن» شده که یکی از معتبرترین جایزههای ادبیات کودک جهان است.
با این موضوع بخوانید:
نظر شما