آن گرو در کتابهایش نظیر «نگهبانان خانه» که برنده جایزه پولیتزر شد با بیپروایی از روابط میاننژادی مینوشت.
گرو روز دوشنبه سوم آگوست ۲۰۲۰ به خاطر عوارض ناشی از سکته مغزی در نیواورلئان درگذشت. نورا مکالیستر دختر گرو گفت به خواست مادرش مراسم خاکسپاری و یادبود برگزار نخواهند کرد.
آن گرو برای چهارمین کتاب خود «نگهبانان خانه» که شناختهشدهترین رمان اوست، در سال ۱۹۶۵ توانست جایزه پولیتزر را کسب کند. دخترش میگوید: «از مهدکودک به خانهای پر از خبرنگار برگشتم و نمیدانستم چه خبر است.»
گرو مسلما از دریافت این جایزه مهم خوشحال شد اما زیاد هم تحت تاثیر خود قرار نگرفت و آن را بالای کمدی در اتاق مطالعهاش قرار داد، جایی که کمتر کسی آن را میدید.
این کتاب تحسینهای منتقدان را به همراه داشت اما منجر به تماسهای تلفنی تهدیدآمیزی هم شد که به خاطر محتوای کتاب و توصیف یک رابطه عاشقانه طولانی میان یک مرد سفیدپوست ثروتمند و خدمتکار سیاهپوستش در روستای آلاباما بود.
گرو در سال ۲۰۰۳ به اسوشیتدپرس گفت: «کوکلوسکلان، سازمان امریکایی پشتیبان برتری نژاد سفیدپوستان، در گرماگرم جنبش حقوق مدنی سعی کردند در حیاط خانهام در حومه نیواورلئان یک صلیب را بسوزانند. ظاهرا فراموش کرده بودند بیل بیاورند و نتوانستند صلیب را درون زمین فرو کنند. برای همین آن را روی چمن آتش زدند. چندین متر از چمن آتش گرفت و باعث ترس همسایگان شد. اما خودم آنجا حضور نداشتم. این داستان پایانی شبیه به پایانهای گروچو مارکس داشت.»
داستان هر شش رمان و چهار مجموعه داستان کوتاه گرو در جنوبِ عمیق میگذرد، از نیواورلئان تا شمال لوئیزیانا و آلاباما و اکثر آنها موضوعاتی پیرامون نژاد، قدرت، طبقه اجتماعی و عشق دارند. داستانهایی عمیقا رازآلود و شعرگونه.
بسیاری از داستانهای گرو با وقایع ناگهانی و غیرقابل توضیح و پیامدهای بعد از آن عجین شده است. «شکارچی» داستان زنی است که بهطرز معجزهآسایی از سقوط هواپیما جان سالم به در میبرد. «مرد در هوای آزاد» درباره اتفاقاتی است که بعد از بیرون رفتن پدر خانواده و ناپدیدشدن برای همیشه برای خانوادهاش اتفاق میافتد.
مکآلیستر میگوید در نوجوانی یک بار مادرش را در آشپزخانه دید که سبزی خرد میکرد و با خودش حرف میزد. او مبهوت از مادرش پرسید که چه میکند و گرو پاسخ داد: «کاراکترهایم دارند حرف میزنند. دارم دیالوگهایشان را اصلاح میکنم.»
آلیسون برتولینی، نویسنده «زنان در داستانهای معاصر امریکایی» در سال ۲۰۱۳ گفت: «شرلی آن گرو از متعالیترین و شرمآورترین تبعیضات و تعصبات ما مینویسد؛ از چگونگی نفوذ زناشویی میاننژادی در تمامی سطوح جامعه و از اینکه هماهنگی نژادی بهانهای است که یکپارچگی به تنهایی قادر به پرداختن به آن نیست.»
گرو در نیواورلئان متولد و در آلاباما بزرگ شد. در مصاحبهای در سال ۲۰۰۳ او به یاد آورد که در کودکی مجذوب زبان یونانی و لاتین بود و پرسه زدن در جنگل را بسیار دوست داشت. بعدها منتقدان به توضیحات بسیار دقیق او از گلها، گیاهان و درختان اشاره کردند.
او در یک دبیرستان خصوصی در نیواورلئان تحصیل کرد و بعد به کالج نیوکمب دانشگاه تولین رفت. گرو میگفت به فکر آن بود که استاد دانشگاه یا وکیل شود اما متوجه شد که تبعیض جنسیتی در محیط آکادمیک و قانون بسیار فراگیر است. او در عوض به نویسندگی پرداخت و نخستین کتابش «شاهزاده سیاه و داستانهای دیگر» را در سال ۱۹۵۴ وقتی تنها ۲۶ سال داشت منتشر کرد که در جمع فینالیستهای جایزه کتاب ملی قرار گرفت. در آن زمان مجله تایم این کتاب را چشمگیرترین مجموعه داستان کوتاه اول یک نویسنده از زمان «۹ داستان» جی. دی. سالینجر خواند.
منتقدین اغلب به ستایش داستانهای کوتاه او میپرداختند و خود گرو هم با این ارزیابی موافق بود. در نقد کوتاهی که نیویورکتایمز در سال ۲۰۰۳ بر مجموعه داستان او نوشت آمده است: «تنها بدبیاری درباره داستانهای گرو این است که کوتاهاند. هریک نگاهی اجمالی به نماهای داخلی و خارجی دارند که خیلی زود به پایان میرسند.»
گرو میگفت علاقه چندانی به چیزهایی که در مورد کارهایش مینویسند ندارد و از برچسب «نویسنده زن جنوبی» و مقایسههای مکرر آثارش با نویسنده جنوبی دیگر، فلنری اوکانر خسته شده است.
نظر شما