بخشبندیها و ردهبندیهایی که شما ذیل عنوان ژانر مشخص کردهاید، بیشتر تحت عنوان مکتبها، قالبها و سبکهای ادبی مطرح میشود اما شما از ژانر قصیده، غزل، قصه و... سخن میگویید. شما براساس چه معیارهایی به این ردهبندی رسیدید؟
تفاوت ردهبندی ما از تعریف «ژانر» آغاز میشود. در تلقی قدما، ژانر اصطلاحی بود برای ردهبندی آثار ادبی نه همه نوشتارها. همچنین در نظر قدما نظام هستی و اجتماعی سلسله مراتبی بود و آنها همین نگاه را به جهان متن هم گسترش داده بودند و اصرار داشتند همه متون را در قالب چند کلانژانر ردهبندی کنند. همانطور که در نظام برساختـه بیرون از متن ابتدا خالق قرار میگرفت و بعد مثلا عقل کل و نفس کل و عالم طبیعت، متون هم باید چنان ردهبندی میشدند که نهایتا به دو یا سه کلانژانر محدود میشدند. از این جهت تفاوتی میان شرق و غرب دنیای کلاسیک وجود نداشت. از اواخر قرن بیستم میلادی دو تفاوت عمده در نظریه ژانر پدید آمد. نخست اینکه اصطلاح ژانر توسعه معنایی یافت و دیگر فقط شامل متون به اصطلاح ادبی نمیشد بلکه همه نوشتارها قابلیت آن را داشتند که در قالب ژانرها ردهبندی شوند. مثلا امروز ما از ژانری مثل «مقاله علمی _ پژوهشی» یاد میکنیم که لزوما ادبی نیست.
در نظریه مدرن، ژانر به ردهبندی «گونههای زبانی» میپردازد که دایرهاش بسیار گستردهتر از «گونههای ادبی» است. تفاوت دوم این است که نظریهپردازان اخیر از آن نگاه سلسلهمراتبی و محدود رها شدهاند و برای آحاد ژانرها اعتبار و هویت قائل میشوند، بدون اینکه لازم ببینند آنها را در قالب دو یا سه کلانژانر ردهبندی کنند. بدین ترتیب ما میتوانیم از ژانر غزل و قصیده یا ژانر قصه و حکایت نام ببریم، بدون اینکه بخواهیم اینها را ضرورتا در ذیل یکی از سه کلانژانر معروف (درام، حماسی و غنایی) قرار دهیم. خروج از نخبهگری و کلینگری، ورود به کثرتگرایی و به رسمیت شناختن آحاد ژانری، تفاوت عمده نظریه کلاسیک و مدرن ژانر است.
ما بر اساس این رویکرد، به سراغ تاریخ ادبیات ایران و قلمرو زبان فارسی رفتیم و سعی کردیم نوشتارها را در قالب ژانرها ردهبندی کنیم. در نظر ما ژانرها «تعدادی از متون هستند که در طبقهای خاص قرار میگیرند و از قواعد زبانی یکسانی تبعیت میکنند». در این تعریف، سه کلید واژه وجود دارد: نخست، «تعدد» است؛ یعنی باید تعدادی متن باشند تا بتوان آنها را در یک «طبقه ژانری» قرار داد؛ دوم، «تشابه» یعنی این تعداد از متون باید در استفاده از قواعد زبانی بیشترین مشابهت را با یکدیگر داشته باشند و سوم، «تمایز» یعنی باید آن تعداد از متون که در یک طبقه ژانری قرار دارند با متون بیرون آن طبقه تمایزهای جدی داشته باشند. بدین ترتیب، ما میتوانیم نوشتارها را در قالب طبقات متون یا همان ژانرها ردهبندی کنیم و به جای اساس قرار دادن کلانژانرهای سهگانه معروف، متناسب با ویژگیهای فرمی، محتوایی و کاربردی مشترک، آنها را در قالب ژانرهای متعدد طبقهبندی کنیم.
در دوره معاصر در نقد ادبی ژانر بیشتر بر محتوای اثر تاثیر دارد، مثل ژانر وحشت، ژانر فانتزی و پلیسی و از این دست مفاهیم که به محتوای اثر دلالت دارد. اما بهنظر میرسد شما این ژانر را درباره فرم و شکل ظاهری اثر هم بهکار بردهاید، تفاوت ژانر ادبیات کلاسک ما و اذبیات مدرن چطور توضیح داده میشود؟
ژانر در عصر جدید پای خود را از حوزه ادبیات فراتر نهاد و علاوه بر محققان ادبی، زبانشناسان، جامعهشناسان، سینماگران و موسیقیدانان نیز از این اصطلاح استفاده میکنند، اما هر کدام تعریف خاص خودشان را دارند. مثلا تعریف یک زبانشناس از ژانر با تعریف جامعهشناس تفاوتهای بنیادینی دارد. علاوه بر این، قدما وقتی درباره انواع ادبی سخن میگفتند گاهی نظرشان به محتوا بود، مثل آنجاکه گونههای ادبی را به مدح و مرثیه و وصف تقسیم میکردند، زمانی نگاهشان معطوف به قالب یا فرم بیرونی بود، مثل آنجا که از غزل، قصیده و مثنوی سخن میگویند. در نظریه مدرن ژانر، تا آنجا که به حوزه نوشتارها مربوط میشود، ما برای مشخص کردن ژانر آثار، همه این موارد را اساس قرار میدهیم. یعنی «ویژگیهای فرمی، درونمایه و کارکرد بیرونی اثر» را به عنوان سه شاخص اصلی و «مخاطب هدف، انگیزه تالیف و ارتباط اثر را با گفتمانها» به مثابه سه شاخص کمکی اساس قرار میدهیم. ضمن اینکه تفاوت تلقی از ژانر در دوره کلاسیک و مدرن به یک کشور خاص محدود نمیشود.
در کتاب نظریه ژانر (هرمس: 1395) نشان دادهایم که چگونه تلقی اروپائیان در دوره رنسانس، نئوکلاسیک و رمانتیک از ژانر تفاوت کردهاست. در دوره کلاسیک خودمان نیز رویکرد ژانری امر بیگانهای نبود، منتها تلقی آنها از ژانر متناسب با اقتضائات دوره کلاسیک است. مثلا قدمای ما وقتی شعر را به مدح و مرثیه و وصف تقسیم میکردند، کارشان ردهبندی ژانری است یا در حوزه متون منثور ژانرهایی مثل رساله، منشآت، کارنامه، مجالس، مقامات و نظیر اینها را تشخیص داده بودند. وقتی آنها از اصطلاحی مثل «تذکره» برای نامیدن تعدادی از متون استفاده میکنند، این بدان معناست که تعدادی از متون هستند که به علت ویژگیهای مشترکشان میتوانند در طبقهای خاص قرار گیرند. بنابراین، رویکرد ژانری از قدیم وجود داشته و چیزی نیست که ما نخستین بار آن را مطرح کرده باشیم. من در این چهارجلد سعی کردم از همان نظام اصطلاحی خود قدما در نامدهی و ردهبندی آثار کلاسیک استفاده کنم.
اینکه چرا من مواردی مثل قصیده و غزل را ژانر محسوب کردهام، نه مثلا فرم یا قالب به این دلیل است که بعضی از قالبهای کلاسیک ما در طول تاریخ، اضلاع وجودیشان را آنقدر گسترش دادهاند که از سطح «فرم بیرونی یا قالب» به سطح «ژانر» ارتقا یافتهاند. روشنترین دلیل این ادعا هم آن است که دارای زیر گونهها یا زیر ژانرها شدهاند. ژانر قصیده دارای زیر ژانرهای قصیده مدحی، قصیده مرثیهای، قصیده عرفانی، قصیده مرامی و قصیده اجتماعی است و ژانر غزل دارای زیرگونههای غزل عاشقانه، غزل عارفانه، غزل مدحی، غزل تلفیقی، غزل سیاسی و غزل پست مدرن است. بنابراین اینکه محققان قدیمیتر قصیده یا غزل را در حد قالب میدیدند، به نظر ما یک تلقی نادرستی است و تنزل دادن قصیده و غزل به فرم بیرونی است.
اینجا این سوال پیش میآید که مگر میشود با معیارهای امروز به ردهبندی آثار کلاسیک پرداخت؟
اجازه بدهید من پاسخ این سوال را فقط در ارتباط به مبحث ژانر بدهم. باید عرض کنم معیارهایی که ما در تعریف و تعیین ژانر مشخص کردیم، فرا زمانی است. مثلا وقتی قصد داریم، ویژگیهای فرمی یا محتوایی یا کارکرد بیرونی یک اثر را تعیین کنیم تا بر اساس آن ژانر آن اثر مشخص شود، برای قدیم و جدید تفاوتی ندارد. ما با ابزارها و تمهیداتی که مطالعات ژانری عصر نو در اختیارمان قرار داده، به مطالعه ادبیات کلاسیک و مدرن میپردازیم. بسیاری از ژانرهای کلاسیک و مدرن ما هم هنوز با دقت شناسایی و تعریف نشدهاند و ما فکر میکنیم گسترش رویکرد ژانری در مطالعات محققان ما میتواند بسیاری از ابعاد ناشناخته ادبیات کلاسیک و مدرن را بر آفتاب افکند.
شما علاوه بر ویژگیهای سبکی اثر به اتفاقات تاریخی و سیاسی به مثابه عومل موثر در شکلگیری ژانرها اشاره کردید، مثلا دوره صفویه یا حمله مغول یا حمله اعراب این موضوع حکومتها و ویژگیهای تاریخی و سیاسی تا چه حد بر شکلگیری ژانرها موثر بوده است؟
بله! درست است. ژانرها در خلا پدید نیامدهاند. آنها برآمده از زمان/مکان و برآیند نظم گفتمانی خاصی هستند. یکی از ویژگیهای رویکرد ژانری توجه به رابطه ژانرها با متغیرهای برونمتنی است. مثلاً اینکه در بازهای از زمان و در کانون ادبی خراسان ژانر حماسه و ژانر قصیده، ژانرهای اصلی بودهاند و در همان زمان در کانون ادبی دیگری ژانرهای عرفانی و عاشقانه رواج بیشتری داشتهاند، مسالهای نیست که محقق ژانر از کنار آن بی اعتنا عبور کند. ما در کتاب نظریه ژانر نشان دادهایم که ژانرها ایدئولوژیها و گفتمانهای اطراف خود را تثبیت و تبلیغ میکنند و عندالاقتضاء زمینه به حاشیه راندن آنها را فراهم میآورند. بدین ترتیب میتوان گفت رابطه ژانرها با متغیرهای برونمتنی تاثیر و تاثر متقابل است. همان قدر که افق انتظار هر عصری و هر کانونی در شکلگیری و تحول و اضمحلال ژانرها تاثیر دارند، ژانرها نیز در شکلگیری افق انتظار موثر هستند. ما سعی کردهایم در این کتاب چهار جلدی نشان دهیم که ژانرها در هر دوره و در هر کانون ادبی چه وضعیتی داشتهاند و فراخور حال و مقام و به میزان اطلاعات اندک خود، روابط میان ژانرها و متغیرهای برونمتنی را تحلیل کردهایم. ولی باید توجه داشت که رویکرد ژانری در مطالعات تاریخ ادبی ما هنوز جوان است و سالها باید تا ابعاد متعدد و متنوع مساله آشکار شود. متواضعانه عرض میکنم که کتاب ما در حکم درآمدی است بر این مساله و نه چیزی بیشتر.
بخش مهمی از ادبیات کشور ما شامل ادبیات شفاهی است، آیا در پژوهش شما به این بخش از ادبیات هم توجه شده است یا خیر؟
بله در هر چهار جلد کتاب به فراخور و اقتضای کتاب و خواننده فرضی، وارد این بحث شدیم. ادبیات شفاهی قطعاً در همه دورههای تاریخی مقدم بر ادبیات مکتوب است. اما متاسفانه محققان گذشته ما خیلی به ادبیات شفاهی توجه نمیکردند. قصههایی که پدربزرگها و مادربزرگهای ما در حافظه داشتند، بخشی از ادبیات شفاهی بود که با مرگ هر مادربزرگ و پدربزرگها بخشی از این گنجینة عظیم از بین میرود. من به محققان عزیزی که در حوزه ادبیات شفاهی مطالعه و تحقیق میکنند، توصیه میکنم که با رویکرد ژانری به سراغ ادبیات شفاهی بروند.
کتاب «تاریخ ادبیات ایران و قلمرو زبان فارسی»، در 4جلد و هر جلد با قیمت 55هزار تومان از سوی انتشارات فاطمی منتشر شده است.
نظر شما