به مناسبت سالروز میلاد پیامبر اسلام(ص) مروری داشتهایم بر کتاب «پیامبر» که نخستین کتاب ایرانی است که به سبک یک رمان تاریخی درباره زندگی پیامبر(ص) نوشته شده است.
شخصیتهایی چون، هانری ماسه مستشرق معروف فرانسه و الول ساتن استاد ادبیات فارسی در دانشگاه ادنبورگ، رضا توفیق دانشمند بزرگ ترک، سعید عقل شاعر نامی معاصر لبنان، پرهام و سعید نفیسی استاد دانشگاه از جمله معروفترین کسانی بودند که بر این کتاب یادداشت نوشتهاند.
در ادامه بخشهایی از یادداشتهای شخصیتهای مهم پیرامون این کتاب را آوردهایم:
سعید عقل: رهنما از همه زندگی محمد، بیشتر به یک قسمت پرداخته و یک جنبه از هزاران جنبه او را به رشته تحریر آورده و آن قلب پاک محمد است. قلب محمد که بهترین قسمتهای وجود اوست و از همین جزء همه وجود او را نشان داده است. این جزئی که بر آن کل پرتوافشانی میکند. قلم رهنما چقدر خلاق و چه حیاتبخش است؛ برای این که نور خود را از آسمانها میگیرد و در زمین ما پرتوافکن میسازد.
بر هر مسلمانی لازم است که پیامبر خود را از کتاب رهنما بشناسد. در این کتاب شرح حال و رفتار او را به بهترین طرز در مییابد و به نیکوترین وجه بر جزئیات و خصوصیات زندگی او پی میبرد؛ زندگی و حیاتی که سرمنشأ آن همه اعمال بزرگ و افکار درخشنده بوده است. و نیز بر هر مسیحی لازم است که با محمد در پیامبر رهنما آشنایی پیدا کنند. این نویسندهای که داستانسرایی و تفکر و صوفیمنشی و شاعر را در یک قالب ریخته و گردنبندی را به دست ما داده که تمدن شرق را به پارهای از نیازمندیهایش پیوسته کرده است آن نیازمندیها عبارت از آشنایی با قلب محمد است.
ادب شرقی حماسی و هیجانانگیز و بلندپایه است و کتاب رهنما سهمی بزرگ از آن دارد که به نظر من اساس پیدایش یک مدرسه است. مدرسهای که ادب و نگارش را به همان سهل و سادگی نخستین برمیگرداند. همان سهل و سادگی که هم ممتنع و دشوار است و هم با طراوت و جذاب. چقدر روح پیامبر بدان سان که رهنما آن را کشف کرده با هنر و فن رهنما آمیزش داشته است. هر دوی آنها هدیه آسمانی و هر دوی آنها دلپذیر است.
پیامبر در کتب غربی و در شرح حالهایی که در شرق نگارش یافته مردی جنگجو و مبارز به نظر جلوه میکند؛ ولی در کتاب رهنما پیامبر مردی است که برادری بشری را برقرار میسازد. در آن جا عظمت است و در اینجا علو آسمانی و کمال بشری. هر فصلی از کتاب رهنما را باید چند بار خواند، زیرا با این قلم ظریف پاریسی نگارش یافته و پایههای سازمان این کتاب که هر فصل آن خود یک سازمان رفیع و مجللی است، با فکر و خیال بلندی، بدون این که بتوان یکی را بر دیگری ترجیح داد، بالا رفته است.»
سعید نفیسی: «آنچه بارها جسته و نیافته بودم در کتاب دوست خود رهنما یافتم. کوشیدهام همیشه از انتشار کتابها و اقبالی که کموبیش مردم درستاندیش زیباییپسند درباره آنچه نوشته و چاپ میشود دارند، آگاه باشم و آن را عبرتی و ارشادی برای پیشه نویسندگی خود قرار دهم. اقبال عظیمی که مردم کشورهای مختلف جهان به این کتاب کردهاند خود بهترین دلیل پسندیدهبودن این کتاب است. راستی همین که جای مهمی را در جهان ادبی پر کرده است. پیداست چگونه مردم در انتظار آن بودهاند.»
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
این همان شب بود که افسانهنویسان ایرانی خبر دادندکه انوشیروان آن خواب را دید و فردایش چابکسواری به مداین آمد و به انوشیروان خبر داد که آتشکده آذرگشسب که هزار سال روشن بود خاموش شد. آتش آن سر شد و مرد.
و همان شب بود که یک یهودی در یثرب بر فراز قلعه خودشان رفت و فریاد برآورد: «این ستاره احمد است. ستاره پیامبر جدید است». و یهودیهای یثرب که پای قلعه ایستاده بودند به سراغ غیبگو و دانشمند خود دویدند.
و همان شب بود که یک عرب بیابانی با ریشهای سپید و قامتی بلند که مهار شترش را در دست داشت وارد مکه شد و این اشعار را میخواند:
دیشب مکه در خواب بود و ندید که در آسمانش
چه نورافشانی و چه ستارهبارانی شد!...
مثل این بود که ستارگان از جای خود کنده شده بودند.
ماه که آن همه بالای بالا بود چگونه پایین آمد؛
ستارهها که آن همه دور بودند چگونه تا به درون خانههای مکه فرود آمدند؛
در آسمانها چه خبر و چه خبر در زمین بود؟
اینها را ما در بیابان دیدیم.
آری، اسراری که در بیابان هست
در شهرها نیست و شهرنشینان از آن بیخبرند؟
مکهایها از آهنگ آن عرب طرب یافته و اطرافش جمع شد بودند و با او میآمدند. عرب بیابانی دوباره آواز خود را از سر گرفت:
دیشب چه خبر بود؟
مکه در خواب بود و ندید که در آسمانش
چه نورافشانی و چه ستارهبارانی شده بود!
چه بسا رازهایی که در طبیعت نهفته
و گاه به گاه خودی نشان میدهد؛
آن هم نه به هرکس!...
مکه دیشب گلباران شده بود
ولی گلهایش همه ستاره بود!
نظر شما