یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۹ - ۱۲:۳۵
«بهار» یعنی سرسبزی؛ یعنی پیوند «رمین» با کتاب

«عبدالحکیم بهار» مروج برگزیده حوزه کتاب و کتابخوانی کشور از روستای «رمین» در توابع چابهار، با سال‌ها تلاش برای ترویج کتابخوانی، خزان این منطقه محروم را در حوزه کتاب و کتابخوانی به بهاری زیبا و سرسبز تبدیل کرده است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در سیستان و بلوچستان، درست زمانی که بسیاری از افول کتابخوانی در جامعه دم می‌زنند و می‌گویند جای آن را فضای مجازی پر کرده است، مروجان و علاقمندان به مطالعه تمام تلاش خود را انجام می‌دهند تا از سنین پایه کودکان را با کتاب‌ها عجین کنند؛ «عبدالحکیم بهار» متولد 1352 در روستای «رمین» استان سیستان و بلوچستان و یکی از همین مروجان کتابخوانی است؛ امروز به‌واسطه علاقمندی او به کتاب، روستای محل تولد او به‌عنوان یکی از 10 روستای دوستدار کتاب و کتابخوانی معرفی شده است؛ «رمین» با جمعیت نزدیک به 900 خانوار، در حال حاضر 7 هزار جلد کتاب ویژه کودک و نوجوان و 6 هزار جلد کتاب برای مخاطبان بزرگسال در کتابخانه خود دارد.

روستای رمین که در 7 کیلومتری شهرستان چابهار از مهمترین شهرهای جنوب شرقی استان سیستان و بلوچستان واقع شده است، شاید یکی از محرومترین مناطق ایران باشد. بیشتر مردم این روستا حرفه صیادی دارند اما از زمانی که آقای بهار فعالیت‌های خود را برای کتابخوانی اهالی روستا آغاز کرد، حال و هوای آن نیز تغییر یافته است.

کمیته جوایز شورای کتاب کودک اردیبهشت‌ماه امسال «عبدالحکیم بهار» را به دلیل «سال‌ها فعالیت مستمر، خستگی‌ناپذیر و خودجوش در زمینهه ترویج کتابخوانی در مناطق دورافتاده از جمله منطقه صفر مرزی، تجهیز و راه‌اندازی کتابخانه، راه‌اندازی شبکه مروجان در ۷۰ روستا با هدف فعال کردن کتابخانه و کتابخوانی، تبدیل شبکه مروجان روستایی به پایگاه کمک‌رسانی به مردم در دوران خسارت‌های پس از سیل»، به‌عنوان نامزد خود در بخش ترویج خواندن برای دریافت جایزه یادبود آسترید لیندگرن (آلما) معرفی کرده بود.

«بهار» که امسال به‌عنوان داور فصل دوم جایزه کتاب ماه و سال کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان و همچنین برگزیده جایزه ویژه مروج کتابخوانی در جشنواره کتاب سال دانشجویی انتخاب شده است، در گفت‌وگو با خبرنگار ایبنا از اقدامات خود در حوزه ترویج کتاب در این روستا گفت.
 
از کودکی خود و علاقمندی‌تان به کتاب بگویید.

کلاس دوم ابتدایی را پشت سر گذاشته بودم که مجله سروش نوجوان را دست یکی از دوستانم دیدم. تازه آن موقع بود که فهمیدم بجز کتاب‌های درسی، کتاب‌های دیگری نیز برای خواندن وجود دارد؛ مجله را از او امانت گرفتم و با ذوق و شوق آن را ورق می‌زدم. به خاطر دارم صفحه پایانی سروش نوجوان به معرفی کتاب برای سنین مختلف اختصاص داشت. با توجه به اینکه در روستا کتابخانه‌ای برای امانت و همچنین کتابفروشی وجود نداشت، دوران ابتدایی را با خواندن همین مجله‌ها سر کردم.

زمانی که به مقطع راهنمایی پا گذاشتم، به خاطر شغل پدرم به حاشیه شهر چابهار نقل مکان کردیم. همان زمان بود که عضو کتابخانه شهر شدم و با مراجعه به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان توانستم کتاب‌هایی را که بسیار در مورد آنها شنیده بودم، بخوانم.


 
رفته رفته علاقه‌ من به مطالعه افزایش یافت به طوری که از خواندن کتاب‌ سیر نمی‌شدم و دلم می‌خواست برخی از آنها را در منزل داشته باشم؛ تا هر زمان خواستم مجدد آنها را مطالعه کنم. به همین خاطر پول توجیبی هفتگی خود را به‌جای اینکه خرج خرید خوراکی و تنقلات و یا اسباب‌بازی کنم، جمع می‌کردم تا کتاب‌های مورد علاقه‌ام را خریداری کنم.
 

 
هنوز هم طعم شیرین زمانی را که کتاب می‌خریدم و آن را با خودم به خانه می‌آوردم، به یاد دارم؛ عشق و علاقه به کتاب آنچنان با من عجین شده بود که مسافت زیادی را پیاده طی می‌کردم تا به کتابخانه و یا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بروم و این راه را پیاده برگردم تا مبادا مبلغی را که برای خرید کتاب جمع کرده‌ام، بابت کرایه ماشین بدهم. وقتی هم به خانه برمی‌گشتم از اینکه مسیری طولانی را راه رفته بودم، احساس خستگی نمی‌کردم.

ابتدای دهه شصت مانند الان نبود که کودکان بیشتر وقت خود را با برنامه‌های تلویزیونی، انیمیشن‌های پر زرق و برق و یا اسباب‌ بازی‌های الکترونیکی و تلفن‌های هوشمند که انواع بازی‌ها را دارند، بگذرانند؛ به‌همین خاطر انتخاب آنها یا بازی گل کوچیک و هفت سنگ در کوچه‌ها و یا مانند من، کتاب بود.
 

این علاقه به کتاب تا چه زمانی ادامه داشت و برخورد خانواده از اینکه اوقات خود را با کتاب‌ها پر می‌کنید، چگونه بود؟‌

در طول سال تحصیلی علاوه بر دروس مدرسه، کتاب‌های دیگر را نیز مطالعه می‌کردم؛ اما تابستان‌ها این مطالعه بیشتر می‌شد به طوری که هر زمان خانواده‌ام دنبال من می‌گشتند می‌دانستند که سرم را در یکی از کتاب‌هایم فرو برده و سخت مشغول خواندن هستم، هیچ‌ گاه این علاقه در من دچار افت و خیز نشد و همواره وجود داشت حتی الان نیز از خواندن کتاب‌های جدید استقبال می‌کنم.
 
حتما در کودکی علاقه داشتید که در روستای خود کتابخانه داشته باشید.

بله، بسیار دوست داشتم تا کودکان و نوجوانانی مثل خودم که علاقه‌مند مطالعه هستند، دسترسی راحت‌تری به کتاب داشته باشند؛ به همین خاطر زمانی که دیپلم گرفتم و به خدمت سربازی رفتم، دوباره به روستای خودم برگشتم و حرفه پدری‌ام را پیشه کردم؛ اما با این تفاوت که زمان رفتن به دریا برای صیادی، کتاب‌هایم را با خودم می‌بردم تا از فرصت استفاده کرده و بتوانم آنجا هم وقتم را با مطالعه پر کنم.
 

 
صیادان دیگر نیز از دیدن من که در قایق خودم می‌نشستم و کتابی را که در دست می‌گرفتم و ورق می‌زدم تا زمانی که تور صیادی را بالا کشیده و جمع کنم، ترغیب می‌شدند که این کتاب‌ها را از نزدیک ببینند. گاهی از من می‌پرسیدند داخل این کتاب‌ها چه نوشته که تو را محو خودش می‌کند، طوری که حتی متوجه اطرافت نمی‌شوی؟ و در پاسخ آنها با لبخندی کتابم را امانت می‌دادم و می‌گفتم می‌توانید با خواندن آنها متوجه رغبت و علاقه من شوید.
 
همین امانت کتاب به صیادان شما را به فکر راه‌اندازی کتابخانه انداخت؟

شاید بتوان منشا آن را همین امانت کتاب دانست اما در اصل زمانی که تغییر شغل دادم و ارتباطم با مردم چهره به چهره و بیشتر شد، این تصمیم در من قوت گرفت. سال 76 که مرکز بهداشت به دنبال جذب نیرو بود تا با آموزش او بتواند مسائل بهداشتی روستائیان را تحت پوشش قرار دهد، برای این کار ثبت نام کردم و بعد از پذیرش و گذراندن دوره‌های مختلف به‌عنوان بهورز در روستای رمین مشغول شدم.

حضور خانواده‌ها به‌ویژه کودکانی که به مرکز بهداشت مراجعه می‌کردند و من را در حال مطالعه دیده بودند، برایشان این وسوسه را ایجاد می‌کرد تا به سمت خواندن کتاب‌ها کشش پیدا کنند، اینجا بود که تصمیم گرفتم کتاب‌هایم را به مدرسه روستا بدهم و کتابخانه‌ای برای آن فعال کنم اما متاسفانه به‌دلیل نبود فضای مناسب، آن زمان این اتفاق نیفتاد.
 

 
مدتی گذشت اما علاقه و شور و هیجان بچه‌ها برای خواندن کتاب‌ها از ذهنم دور نمی‌شد. از طرفی کودکی خود را به یاد می‌آوردم که چقدر شیفته مطالعه بودم اما دسترسی به کتاب برایم بسیار سخت بود؛ به همین خاطر کتاب‌هایی را که از کودکی خریداری کرده و در کارتن گذاشته بودم بیرون آورده و یکی از اتاق‌های منزل شخصی‌ام را با قفسه‌های مملو از کتاب پُر کردم. حالا دیگر 400 جلد کتاب در کتابخانه کوچک من وجود داشت که پذیرای کودکان و نوجوانان روستا بود.
 
و حس شما؟!

اولین روزی که درِ اتاق یا همان کتابخانه را گشودم و به بچه‌ها کتاب امانت دادم، چهره‌های بشاش و خندان آنها من را به سال‌ها قبل بُرد؛ زمانی که برای اولین بار به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفته بودم و کتابی را که مدت‌ها بود دلم می‌خواست، به دست گرفتم آن موقع احساس می‌کردم اینجا مکانی امن و شاد برای من خواهد بود، حالا بعد از گذشت چندین سال این چهره‌ها همان حس را دوباره در وجود من زنده کرده بود.
 

 
از چه زمانی فعالیت‌های کتابخوانی در روستا گسترش پیدا کرد؟

آن زمان وبلاگی شخصی داشتم که در آن کتابخانه کوچک خود را معرفی کرده بودم بعد از مدتی علاقمندان به کتاب از نقاط مختلف استان و حتی شهرهای دیگر با دیدن عکس‌های این کتابخانه، کتاب‌هایی را به مجموعه ما اهدا کردند و تعداد کتاب‌ها افزایش یافت. دیگر اتاق منزل، فضایِ کافی برای این حجم از کتاب را نداشت بنابراین کانکس قدیمی را که در روستا قرار داشت و بلااستفاده بود، با کمک کودکان روستا رنگ‌آمیزی کرده و کارهای برق‌کشی و روشنایی آن را نیز خودم انجام دادم و کتاب‌ها را به این فضا منتقل کردیم.

حالا دیگر کانکس تنها کتابخانه‌ی روستا نبود بلکه مرکزی بود برای اجرای نمایش‌های داستانی از کتاب‌هایی که بچه‌ها می‌خواندند، گفت‌وگو در مورد محورهای یک کتاب و یا نقاشی از آنچه که بچه‌ها از کتاب‌ها برداشت می‌کردند. علاقه و ذوق و شوق کودکان روستا باعث شده بود تا روزها در مرکز بهداشت و عصرها را در کنار آنها در این کتابخانه بگذرانم و همین توصیف فعالیت‌های ما به گوش کودکان سایر روستاهای اطراف رسید.

از آنجا که دوست داشتم کتاب در اختیار تمام کودکان علاقمند باشد، چندین بار به روستاهای اطراف رفتم و کتاب به امانت بردم تا بخوانند و بعد‌ها نیز برای اینکه این کودکان بتوانند از کتاب‌ها استفاده کنند، طرحی به صورت چرخش کتاب بین روستاها را اجرا کردم.
 

 
در ارتباط با طرح چرخشی کتاب و راه‌اندازی شبکه کتابخوانی بین روستاهای استان سیستان و بلوچستان نیز توضیحات دهید.

همین چرخش کتاب باعث شد تا امروز روستاهای نزدیک شهرهای چابهار، کنارک، ایرانشهر و ... که حدود 25 روستا می‌شود، با یکدیگر شبکه کتابخوانی را راه‌اندازی کنند تا برنامه‌های مختلف کتابخوانی را برگزار کرده و به‌نوعی بتوانند فرهنگ مطالعه را در کودکان و نسل‌های بعدی تقویت کنند.
 
همین اقدامات باعث شد تا شما به‌عنوان مروج برگزیده کتابخوانی انتخاب شوید؟

آن زمان که این کارها را انجام می‌دادم، خبری از اینکه مروج کتاب وجود دارد و یا به خاطر این اقدامات بخواهد از من تقدیری انجام شود، نبود و تمام این‌ها از علاقه من به کتاب منشا می‌گرفت و بیشتر این اقدامات دلی بود اما به پیشنهاد دوستان در جشنواره جام باشگاه‌های کتابخوانی شرکت کردم تا شاید شنیدن اقدامات ما در حوزه کتاب الگویی برای سایر علاقمندان به کتاب در روستاهای مختلف کشور شود.
 

 
در حال حاضر کتابخانه روستا چه وضعیتی دارد؟

فعالیت‌های حوزه کتابخوانی در روستای «رمین» دیگر به رده سنی کودک و نوجوان خلاصه نمی‌شد و طی سال‌ها بزرگسالان نیز علاقمند به خواندن کتاب شده بودند و حتی کودکانی که در ابتدا همراه من بودند، اکنون به سن جوانی رسیده بودند و خودشان علاقه بسیاری در گسترش کتابخانه روستا داشتند، با صحبت‌هایی که با سازمان بنادر و شیلات و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی داشتیم، کتاب‌های مختلفی در اختیار ما قرار داده شد مانند رمان، تاریخ، روانشناسی، فلسفه و ... و حال این حجم کتاب و تفکیک آنها در دو رده سنی بزرگسال و کودک و نوجوان باید صورت می‌گرفت.

مکانی که برای مرکز بهداشت روستا اختصاص یافته بود، به دلایلی مقرر شد به‌جای دیگر منتقل شود. با صحبت‌هایی که با مرکز بهداشت کردم قرار شد تا مکان قدیمی در اختیار ما برای کتابخانه قرار گیرد و هم کانونی برای آموزش‌های سلامت باشد و هم کتاب‌های بخش بزرگسال در آن قرار گیرد اما بخش کودک و نوجوان همچنان در کانکس پابرجاست.
 

 
آیا تصمیمی به احداث کتابخانه در روستا توسط مسئولان گرفته شده است؟

علاقه کودکان روستا و همچنین فعالیت‌هایی که چند سال اخیر در فضای مجازی از کتابخانه روستا شده بود، باعث شد تا بسیاری از چهره‌ها و نویسندگان به روستا بیایند و در کنار بچه‌ها کتاب بخوانند و با آنها گفت‌وگو کنند؛ موضوعی که برای من بسیار جذاب بود، چون نتیجه کار خود را می‌دیدم.

بسیاری از نویسندگان حوزه کودک و نوجوان به روستای «رمین» سفر کرده‌اند و ارتباط مستقیم با کودکان روستا داشته‌اند و یا از طریق ویدئوهایی که تهیه و ارسال کرده‌اند، با بچه‌ها ارتباط داشته‌اند و خوشبختانه همین موضوعات علاقه کودکان را به مطالعه دوچندان کرده است.

همین موضوعات باعث شد تا کتابخانه‌ای با مشارکت سازمان منطقه آزاد چابهار و بنیاد فرهنگی شهید مجتهدی در روستا احداث و در هفته کتاب و کتابخوانی امسال به بهره‌برداری برسد، اما متاسفانه معضلات شیوع بیماری کرونا باعث به تعویق افتادن زمان بهره‌برداری این کتابخانه شد.
 

 
خاطره جالبی از این فعالیت‌هایی خود در زمینه ترویج کتابخوانی دارید؟

سال 97 وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی سفری به استان سیستان و بلوچستان داشت. در برنامه سفری خود از روستای رمین نام برده بود که باید از آن بازدید کند و با حضور در این مکان و دیدن کتابخانه روستا و کودکان اظهار خوشحالی کرد و از ما به عنوان یک روستای فرهنگی و نمونه نام برد.

همچنین به خاطر دارم زمانی که کتابخانه را در اتاق منزلم راه‌اندازی کردم دفتری داشتم که در آن نام دانش‌آموزان و کتاب‌هایی را که به امانت گرفته بودند، می‌نوشتم. در مدت 3 ماه تمام کتاب‌های کتابخانه به امانت رفته بود و حتی برخی از آنها چندین مرتبه توسط یک یا چند دانش‌آموز خوانده شده بود.
 

 
با توجه به شیوع کرونا، فعالیت‌های کتابخوانی روستا امسال چگونه بود؟

کتابخانه با حفظ پروتکل‌های بهداشتی باز بوده است؛ چون این کتابخانه خصوصی است و ساعت مشخصی برای فعالیت ندارد. از طرفی کودکان روستا دیگر تاب دوری از کتاب را نداشتند و خوشبختانه توانسته‌ایم فرهنگ استفاده از کتاب را در آنها جا بیندازیم؛ طوری‌که خودشان با مراجعه به منزل من خواستار باز کردن کتابخانه و به امانت گرفتن کتاب می‌شدند تا روزهای قرنطینه اوقات خود را با کتاب‌ها پر کنند.
 

 
البته بیماری کرونا باعث شده است تا برنامه‌های جانبی ما مانند جمع کتابخوانی و یا نمایش تائتر یک کتاب به حداقل خود برسد و این برای کودکان ناراحتی‌هایی را به دنبال دارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها