«شومنامه تبر نقرهای» بعد از کتاب «خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی» دومین اثری است که از شما در ادبیات ژانری منتشر شده است؛ چه ارتباطی بین این دو اثر وجود دارد؟
ارتباط محتوایی بین این کتاب و کتاب قبلی من وجود ندارد؛ اما از لحاظ شکلی ارتباطات زیادی با کار قبلی من دارد. من دنبال ایجاد یک نوع روایت و زبان برای داستان وحشت بومی هستم؛ این تلاشها در راستای همدیگر هستند و اگر مخاطبان کتاب قبلی من را بخوانند، میتوانند شباهتهای روایت و زبان را در هر دو داستان درک کنند. به نظر من ادبیات بومی ایران منبعی غنی برای نوشتن داستان تخیلی است و من هم شیفته استفاده از ظرفیتهایش هستم.
موضوعی که در «شومنامه تبر نقرهای» به آن پرداختید مجموعهای از ترسهای فولکلور تا ترسهای شهری است، تحقیق و تفحص برای نوشتن این کتاب چقدر طول کشید؟
این کتاب در واقع بر محور وحشت در بوم ایران میچرخد. موضوعات کتاب را در طول سالهای دهه نود جمعآوری کردم؛ از ترسهای فولکلور و روستایی تا ترسهای شهری و آپارتمانی که جامعه تجربه کرده است. سعی کردهام بهصورت ریشهای، پیوندی بین انواع این ترسها پیدا کنم، جوهری که همه ترسهای ما از آنجا برمیخیزد. داستان شومنامه در واقع روایت شکلگیری این ترس و بقای آن در مکان و زمان است.
آیا در میان مطالب تخیلی این کتاب، واقعیت هم جایگاهی دارد؟
داستان این کتاب زیرمجموعه ژانر گمانهزن است. ژانر گمانهزن داستانهایی هستند که وقایعشان در دنیایی خیالی میگذرد؛ این کتاب هم در واقع کاملا تخیلی است و وقایع و قصههایش ربطی به واقعیت موجود و روزمره ندارند. البته به عنوان نویسنده سعی میکنم که حوادث تخیلی داستانها برای خوانندگان تداعی کننده وقایعی از زندگی روزمره باشد، اما این باعث نمیشود که داستانها، واقعی (رئال) شوند. و از همان ابتدای کار که خواننده کتاب را به دست میگیرد، میداند که داستانی تخیلی میخواند و نباید به دنبال مرجعی برای واقعیت داستان باشد.
در نوشتن این رمان چقدر از افسانههای کهن وام گرفتید؟
تا جایی که وسعم اجازه میداد در افسانههای کهن ایران و بوم ایران تحقیق کردم و سعی کردم آنها را بهکار گیرم. بعضی وقتها ارجاعات به این افسانهها خیلی مستقیم و مشخص هستند، اما در مواردی هم شکل افسانه را تغییر دادهام و شاید پیدا کردن ارجاع آن به سادگی میسر نباشد؛ اما همانطور که گفتم شیفته ظرفیتهای ادبیات ایران برای نوشتن داستانهای تخیلی هستم و مقدار زیادی از وقت نوشتنم صرف تحقیق و واکاوی این ظرفیتها شده است.
رمان جدیدتان در چه ساب ژانری قرار میگیرد و آن را برای چه گروه سنی از مخاطبان مناسب میدانید؟
به نظر من کتاب «شومنامه تبر نقرهای» در سابژانر وحشت-تخیلی قرار میگیرد. وحشتی که هیولاهایش تخیلی هستند و مثلا یک جنایتکار یا یک دیوانه باعث بروز شر نمیشود؛ منشاء شر در داستانهای کتاب، تبرچهای نفرین شده و ریشهاش در هیولاهای باستانی است. مخاطب آن هم افراد بالای شانزده سال هستند.
آیا خواندن این داستان، سبب ایجاد ترس و وحشت در نوجوانان نمیشود؟
داستان ترسناک، قرار است بترساند؛ پس اگر مخاطبش را بترساند به هدف خودش رسیده است. اما دو نکته را باید در نظر داشت؛ نخست اینکه کتاب برای رده سنی 16 سال به بالا است و برای کودکان یا نوجوانان کم سنتر مناسب نیست؛ نه صرفا به خاطر قصههای ترسناکش، بلکه زبان و روایت کتاب هم پیچیدگیهایی دارد که خواندنش را برای مخاطبی که در ابتدای راه داستانخوانی است، دشوار میکند. موضوع بعدی این است که آن جور وحشتی که در قصههای ترسناک تجربه میشود با وحشت واقعی که در جهان خارج وجود دارد، کاملا متفاوت است. به عنوان مثال ترس شما از اینکه با یک اتومبیل در خیابان تصادف کنید یک ترس واقعی است و منجر به ایجاد ترومای ذهنی میشود؛ اما در داستان، شما از اول میدانید که حوادث کتاب، یک سری نوشتههای تخیلی هستند که برای سرگرم کردن و ایجاد هیجان نوشته شده است. البته این هیجان و سرگرمی خیلی هم مفید است و باعث میشود که مخاطب بتواند در یک فضای کنترل شده با حس وحشتش روبهرو شود و آن را تجربه کند؛ به عبارتی خواندن داستان وحشت باعث میشود مخاطب با احساس ترس و وحشت خودش مواجه شود و آن را بهتر بشناسد. باید این را دانست که احساس ترس یک حس بسیار اصیل در روان بشر است و برای غلبه بر آن، مثل هر احساس دیگری از جمله غم و خشم، باید به آن اندیشید و در فضایی کنترل شده تجربهاش کرد. داستان وحشتناک عملا فضایی کنترل شده و محافظت شده برای روان مخاطب است که با این احساسات منفی درون خودش مواجه شود و خودش را بهتر کنترل کند.
شما در این کتاب به تعداد زیادی ماجرا و خردهحوادث به ظاهر بیربط اشاره کردهاید که در ادامه به نوعی با هم پیوند میخورند، به نظر شما تعدد این داستانها باعث سردرگمی مخاطب نمیشود؟
داستان عرصه سرگرمی و هیجان است. قرار نیست همه داستانها سرراست و خوشعاقبت باشند؛ از آن طرف هم قرار نیست همه مخاطبان از همه داستانها خوششان بیاید. داستانها هم مثل انواع غذاها هستند، مخاطبان خاص خودشان را دارند و طرفداران خودشان را. مثلا داستانهای پلیسی پیرامون یک معمای معمولا جنایتکارانه میگذرند و برای کسی که علاقه دارد معما حل کند یا خیلی ریزبینانه به جزئیات دقت کند، اینجور داستانها جذاب هستند. داستان وحشت هم کارش این است که فضای منطق و ایمن ذهن مخاطب را قلقلک دهد و بهم بریزد، این کار را میتوان با فضاسازی یا دستکاری در روایت خطی انجام داد. داستان کتاب «شومنامه تبر نقرهای» هم از همین ابزار بهره میگیرد تا ترس و هیجان را ایجاد کند. گیج شدن و سردرگم شدن مخاطب در داستان از خصیصههای داستان وحشت است که باعث میشود تاثیر قصهها بیشتر باشد.
با توجه به اینکه این کتاب همانند اسمش یک شومنامه محسوب میشود، در دورهای که بهدلیل جنگهای مکرر در خاورمیانه و همچنین کرونا و بحرانهای دیگر اغلب مخاطبان روحیه خوبی ندارند، مطالعه آن باعث ایجاد ناراحتی و یاس و اندوه در مخاطب نمیشود؟
در واقع این مساله تناقضی قدیمی است که ارسطو هم به آن اشاره میکند؛ چرا یک مخاطب مثلا داستان تراژیک هملت را میخواند در حالیکه میداند پایانی غمانگیز و اندوهبار دارد؟ آیا مثلا مخاطب داستان تراژیک قصد دارد حال خودش را بد کند؟ خیر اینطور نیست. قطعا زیبایی ادبی و تخیلی داستانها وقتی حاصل میشود که احساسات منفی (نظیر ترس، غم، خشم) و احساسات مثبت (نظیر شادمانی، آرامش و سعادت) در کنار یکدیگر بیایند و ملغمهای که حاصل میشود یک داستان هنری و تاثیرگذار باشد. موضوع برمیگردد به اینکه احساساتی که ما در قصهها تجربه میکنیم با احساسات واقعی که برایمان حادث میشود متفاوت است و فضای کنترل شده داستان در واقع محیطی است برای آزمودن این نوع احساسات. باید توجه کنیم نوشتن از غم و ترس، باعث ایجاد ترس و غم واقعی نمیشود، همانطور که نوشتن از قتل باعث قتل نمیشود. داستان، تخیلی و غیرواقعی است؛ گمانهزنی است درباره موقعیتی غیرواقعی برای ایجاد تخیل و هیجان. همانطور که داستان ترسناک باعث بدتر شدن زندگی واقعی مخاطبش نمیشود، داستان خندهدار باعث رفاه و خوشبختی مخاطبش نخواهد شد. از طرف دیگر، نویسندهای که در دنیای غمگین و ترسناک زندگی میکند، خودش را دست میاندازد اگر از فضای شادمانی و جشن و سرور بنویسد. نویسندهها تلالوی وقایع را بر روح بشر ثبت میکنند و داستانهای خوب آنهایی هستند که این تاثیرات را درست و صادقانه نقل کرده باشند.
نوشتن کدام بخش از کتاب برایتان سختتر بود و بیشتر طول کشید؟
نوشتن برای من کلا کار دشواری است؛ هیچ وقت راحت و سرخوش نمینویسم. دلیلش هم این است که داستانهایم قرار است احساس فشار و ترس را القاء کنند. به جز این، روی زبان و روایت هر کدام از داستانها زمان زیادی کار کردم، به لحاظ فنی، ارجاعاتی که به افسانهها دارد، تهیه دفترچه شخصیت، بسامان کردن و منسجم کردن پیرنگ قصه و همه کارهای معمول داستاننویسی کارهای سختی است؛ البته هر کاری که بخواهی خوب و درست (حداقل درحد توان خودت) انجام دهی، سخت خواهد بود. بنابراین نمیتوانم قسمت خاصی را مشخص کنم که سختتر از دیگر قسمتها نوشته شده باشد.
کدام بخش از داستان برایتان جذابتر است و در ذهنتان ماندگار شده است؟
در پایان یکی از داستانهای کتاب، اهریمنی ظهور میکند که جهان را به زمهریر میبرد و همه چیز را منجمد میکند. هنگامی که اهریمن از کوه فرود میآید برایم خیلی باشکوه و به یاد ماندنی است.
کتاب «شومنامه تبر نقرهای» در ۵ بخش اصلی با عناوین «نقرههای دالان جنیها»، «یادگاریهای خواستنی آقاجان»، «ماه کامل»، «شکستهحصر» و «سرگذشت غریب خانواده قوامی» در 208 صفحه با شمارگان 500 نسخه و قیمت 45 هزار تومان از سوی نشر پیدایش منتشر شده است.
نظر شما