مصطفی سلیمانی، نویسنده، روانشناس و دانشآموخته فلسفه اخلاق، در یادداشتی به مناسبت روز امور تربیتی و تربیت اسلامی با نگرشی تحلیلی، به بررسی عوامل مؤثر بر رشد اخلاقی کودکان پرداخته است.
شیوه تربیتی و فرزندپروری درست، شیوهای است که در هر مرحله از زندگی کودک، مطابق با نیازهای جسمی و روانی او تنظیم شده باشد. برخوردهای تربیتی با کودک، تنها در صورتی که برآمده از درک صحیح خواستهها و نیازهای او باشند، و به موقع نیز اتفاق بیفتند، میتوانند امنیت و آرامش لازم را برای او پدید بیاورند.
در این نوشتار به عوامل مؤثر بر رشد اخلاقی کودکان در فضای خانواده، برای دستیابی به شیوه درست فرزندپروری اشاره شده است.
سبک فرزندپروری
به عنوان یکی از مهمترین عوامل مؤثر بر رشد اخلاقی کودک مطرح است. هدف از فرایندی به نام فرزندپروری، تربیت نسلی است که با تکیه بر هنجارهای اخلاقی و اجتماعی بتواند در کنار تعاملات اجتماعی موفق، به رشد فردی نیز برسد. در این راستا، کودکان باید علاوه بر یادگیریِ ارزشهای مربوط به رفتار خوب و رفتار بد، آنها را درونی هم بکنند. اینکه کودک در فرایند رشدیِ خود، تا چه اندازه با این هنجارها آشنا میشود، کاملاً بسته به سبکِ فرزندپروریِ مراقبینِ اوست که در اینجا همان والدین هستند.
ارزش خانواده به عنوان نخستین مرجع شکلگیری شخصیت فرد، در کتاب «آموزش اخلاق، رفتار اجتماعی و قانونپذیری به کودکان» نوشته مسعود جانبزرگی و همکاران، به تفصیل توضیح داده شده است. بر اساس محتوای این کتاب، مداخلات والدین، که به نوعی همان سبک فرزندپروری آنهاست، میتواند با درونی کردن یا نکردن مفاهیم اجتماعی و اخلاقی در کودکان، به تمرد یا اطاعت آنها منجر شود. سبک فرزندپروری، به معنای تنوعهای رفتاریای است که از نظر پدر و مادر، برای کنترل و تربیت فرزند، بهنجار هستند (آموزش اخلاق، رفتار اجتماعی و قانونپذیری به کودکان، مسعود جانبزرگی و همکاران، 1387، ص 31). این سبک، بر مبنای دو جزء شکل میگیرد: اول اینکه والدین تا چه اندازه به خودمختاری فرزندشان بها میدهند و به نیازهای او توجه میکنند، و دوم اینکه انتظارات آنها از فرزندشان تا کجاست و تا چه حد سبب شکلگیری قواعد انضباطی برای کنترل بیشتر او میشود. از ترکیب دو جزء ذکر شده با یکدیگر (ترکیب حد بالا و پایین)، چهار سبک فرزندپروری حاصل شده است که آنها را به اختصار سبک مقتدر، سهلگیر، سختگیر و اغماضکننده مینامند.
عوامل مؤثر بر سبکهای فرزندپروری
میزان کارآمدیِ هر سبک فرزندپروری را، با این معیار که تا چه اندازه امور اخلاقی، عرفی و شخصی را رعایت میکند میتوان سنجید. در این ساز و کار، سبکِ فرزندپروریِ والدین سختگیر، از آن رو که گستره امور اخلاقی را بیشتر از حد لازم آن در نظر میگیرد (امور شخصی و عرفی را هم اخلاقی میکند)، یک سبک ناسالم قلمداد میَشود؛ سبکِ والدین سهلگیر، از آن جهت که امور اخلاقی و عرفی را نیز شخصی میکند (با افزایش گستره امور شخصی، به فرزند آزادی عمل بیشتری میدهد)، سبک پسندیدهای نیست؛ و تنها سبک والدین مقتدر است که با روشن کردن قلمرو هر سه حوزه اخلاقی، عرفی و شخصی، حق هر بخش را به درستی ادا میکند و شرایط را برای رشد اخلاقی کودک فراهم میآورد.
الگودهی
شخصی که در سطح مطلوبی از اخلاق باشد، میتواند به عنوان اسوه اخلاقی، رفتارهای اخلاقی را به طور آشکار به کودک یاد بدهد. این مفهوم را بندورا در نظریه خود به عنوان یادگیری اجتماعی به تفصیل شرح داده است. در یادگیری اجتماعی، چهار عامل توجه، یادسپاری، تولید رفتار و انگیزش، میتوانند موجب یادگیری و تکرار رفتار مشاهده شده شوند (نظریه یادگیری اجتماعی، آلبرت بندورا، ترجمه فرهاد ماهر، ص 41-37). گرچه الگوی موفق (که میتواند پدر، مادر یا هر دوی آنها باشد)، به دلیل موقعیت و کارآمدیای که دارد، میتواند با شدت و حدت بیشتری بر مشاهدهگر اثر بگذارد؛ اما الگودهی، از آنجایی که نمیتواند به طور مستقیم در ایجاد انگیزه اخلاقی مؤثر باشد، به عنوان یک عامل قوی در رشد اخلاقی شناخته نمیشود (ساز و کارهای روانشناختی فرایند درونیسازی ارزشهای اخلاقی، صادق کریمزاده، ص 15).
پرورش احساسات
کتاب «راهنمای رشد اخلاقی» ترجمه سیدرحیم راستیتبار و دیگران، با توجه به مراحل تحول اخلاقی، به توضیح این مطلب میپردازد که قدرت تشخیص و استدلال اخلاقی چطور تقویت میشود. این کتاب با پاسخدهی به این سؤالات که چطور احساسات اخلاقی رشد میکنند و چگونه میتوان قضاوتهای اخلاقی منصفانهتر و دقیقتری داشت، میخواهد به این نتیجه برسد که چه عواملی در بهبود رفتار اخلاقی مؤثر هستند. با توجه به محتوای این کتاب، یکی از عوامل مؤثر بر رشد اخلاقی کودکان، قضاوتهای اخلاقی اطرافیان است.
کتاب «خطای دکارت» نوشته آنتونیو داسیو، با بسط این اندیشه که ذهن بیرون از بدن وجود ندارد، توضیح میدهد که ذهن و بدن را نباید از هم مجزا دانست، زیرا آنها دو جنبه مجزا از یک پدیده بیولوژیک هستند. داسیو در این کتاب، به تشریح رابطه خرد و اراده و عاطفه و اراده میپردازد، و به این نتیجه میرسد که انسان موجودی متأثر از بیرون نیست و اساس تصمیمگیریهای او را میتوان در بخش پیشانی او یافت.
غمخواری
غمخواری به عنوان عاملی که میتواند ساز و کار روابط انسانی را تحکیم ببخشد، به مثابه رشددهنده جدیِ اخلاق فضیلت مطرح است. غمخواری برای دیگری، چیزی است که میتواند نتیجه موضوع غمخواری قرار گرفتن باشد؛ به این معنا که اگر کودک در یک موقعیت خاص مورد غمخواری واقع شود، غمخواری کردن را نیز خواهد آموخت (دو رویکرد معاصر در تربیت اخلاقی، ابوالفضل غفاری، ص 84). وقتی عطوفت، که زمینهساز شکلگیری غمخواری است، بر فضای خانه حاکم شود، دلبستگی ایمن میان کودک و والدین پدید میآید و به این ترتیب، زمینه برای رشد اخلاقی نیز فراهم میشود.
تلقین
تلقین به عنوان یکی از عوامل مؤثر در انتقال ارزشها، شیوهای برای رشد و تربیت اخلاقی شمرده شده است. تلقین میتواند با جهتدهی به انگیزههای اخلاقی، سمت و سوی خودانگاره کودک را مشخص کند و به این ترتیب، هویت اخلاقی یا ضد اخلاقی او را شکل بدهد. در چنین شرایطی، به تدریج مصالح اولیه تفکرات اخلاقیِ کودک تأمین خواهد شد و او از طریق فرایند تأیید ناشی از تلقین، با سرعت بیشتری در مسیر رشد اخلاقی حرکت خواهد کرد (راهنمای رشد اخلاقی، جودیثجی، اسمتانا، ترجمه محمدرضا جهانگیرزاده، ج 1، ص 275).
گفتوگو
گفتوگو با توجه به ماهیت و کارکردهای مختلفی که در حوزههای شناختی، هیجانی، انگیزشی و عاطفی دارد، میتواند برای کودک و والدین، زمینه مساعدی را به منظور پرداخت به یک موضوع مشترک اخلاقی پدید بیاورد. در گفتوگو، که در واقع یک جستوجوی مشترک برای رسیدن به درک یکسان است، میتوان یک ارتباط غمخوارانه را برای کاهش تعارضهای اخلاقیِ آزاردهنده ترتیب داد (دو رویکرد معاصر در تربیت اخلاقی، ابوالفضل غفاری، ص 88).
حریم خصوصی
اگر والدین، کودک را از حقوق اولیهای که دارد محروم نکنند (مبنی بر برخورداری از حق آزادی و اختیار عمل)، کودک یاد میگیرد که این حقوق را همانطور که برای خودش لازم میداند، برای دیگران نیز به عنوان حقوق اولیه و لازم متصور باشد. در واقع، کودک به دلیل برخورداری از شأن اخلاقی و رشد قلمرو شخصیِ خود، میتواند برای غیر از خود نیز شأن اخلاقی قائل شود و به همین ترتیب، اخلاق عدالت را در مواجهه با آنها رعایت کند.
نظر شما