فلذا این تحقیق نقش این دو الگو در شکل گیری و تکامل بناهای مقدس در دو تمدن اسلامیو هنده را مورد کنکاش قرار میدهد. در این کتاب نامه تلاش شده تا با واکاوی متون مقدس و حکمی- فلسفی در دو فرهنگ اسلامیو هندو از یک طرف جایگاه عدد و هندسه در دو ساحت هستی شناسی و معرفت شناسی تبیین شود.
در مقدمه حسن بلخاری بر این کتاب آمده است: «ابنعربی در نخستین فص از فصوصالحکم خویش با عنوان «فص حكمة إلهيه في كلمة آدميَّه» تعابیر شگرف و شگفتی در باب انسان دارد. از منظر او انسان و بل نشئه انسانی، اهلیّتِ کسبِ عالیترین مدراج و مراتب را نزد حقتعالی دارا است، زیرا از یکسو ریشه در اسماء و صفاتِ حق دارد و از دیگرسو نسبتی با حقیقةالحقایق و در عین حال صاحب و دارای طبیعت کلیّه که شامل تمامیقابلیتهای عالم از بالا و پایین است.
هیچ موجودی در عالم اینگونه به ثالوث اعظم مفتخر و مجهز نیست. تعلق به قلمرو فیض اقدس و مقدس و مهمتر حقیقةالحقایق که بهصورت مطلق هستی از آن برآمده و بالنده شده است، انسان را به حقیقتی سرشار از وجود مبدل ساخته، وجودی به حقیقت کامل که هیچ موجودی در میان موجودات این عالم چون او زیبنده و برازنده وجود نیست.
از دیدگاه شیخ اکبر دقیقا به همین دلیل است که این وجود انسان و خلیفه نامیده شده است: «فسمِّي هذا المذكور إنساناً و خليفة، فأما إنسانيته فلعموم نشأته و حصره الحقائق كلّها» و از همین رو است که بهمنزلت مردمک چشم حق است که به واسطهاش هستی منظر نظر حق میشود و باز بهواسطۀ اوست که خدا بر خلق نظر میکند بر آنان رحمت میآورد: «فإنه به ينظر الحق إلى خلقه فيرحمهم.»
اما جایگاه عالم که از دیدگاه ابنعربی مأخوذ از علامت و به معنای آن است که عالم علامتِ ظهورِ حق است، در متن اندیشههای شیخ اکبر کجاست؟ به تعبیر مشهور عالم وجه دیگر انسان است: «الأنسان كون صغير و الكون إنسان كبير»، و یا به تعبیر شیخ شبستر: «جهان انسان بد و انسان جهانی». لکن ابنعربی تعابیر شگرفتری دارد، او با استناد به دو دست خدا در خلقت انسان (در شریفه: «قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ»(سورۀ ص، آیۀ 75))، مایل است این دو دست را به مقام جامعیت انسان تأویل کند: «فعبّر عن هاتين الصفتين باليدين اللتين توجهنا منه على خلق الإنسان الكامل لكونه الجامعَ لحقائق العالم و مفرداته»، یعنی آدمیبه مقام جامعیت، جامع حقایق (کلیات) و مفردات (جزئیات) است. این خود آغاز بحث دیگری در باب نسبت میان عالم و آدم است: «فالعالم شهاده و الخليفة غيب».
آین آشکاریِ عالم و مکنونیِ آدم، آدمیرا شرافت بخشید، عالم اسمِ ظاهرِ خداوند گردید و آدم اسم باطنِ او و باطن البته در پسِ پرده است، همچون سلطان. ابنعربی در شرح این معنا مایل است بار دیگر از تعبیر «دو دست» یا «بِيَدَيَّ» استفاده کند.
از دیدگاه او این دو دست نماد قدرت کامل یا کنش واحد آن دوئیت و بل اشاره به دو وجهی بودن هستی است. وجهی که صورت حق است و وجهی که صورت عالم، و شرافت و تجلیل آدم این شد که جامع این دو گردید: حق و عالم «فما جمع اللَّه لآدم بين يديه إلا تشريفاً. و لهذا قال لإبليس: «ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ»؟ و ما هو إلا عين جمعه بين الصورتين: صورة العالم و صورة الحق، و هما يدا الحق ... فأنشأ صورته الظاهرة من حقائق العالم و صُوَرِه و أنشأ صورته الباطنة على صورته [آدم، بر بنیادِ إنَّ اللهَ خَلَقَ أدَمَ علی صُورَتِه] تعالی».
حاکمیت وسیع و گسترده شیخِ اکبر و فصوص و فتوحاتش بر عرصه و قلمرو اندیشه اسلامی، گوهرین وجه مکتب او یعنی وحدت وجود را به آموزه شایع و رایج حکمت و عرفان اسلامیبدل کرد و میدانیم از جمله تنایج این گوهرین ایده، تناظر عالم و آدم است. گرچه به تعبیر ابنعربی، عالم آئینه خداست لیکن عالمیفاقد روح و انسان روح و جلای آن است: «فاقتضى الأمرُ جلاء مرآة العالم، فكان آدم عينَ جلاء تلك المرآة (و كان) روح تلك الصورة».
البته میدانیم روح از برای ظهور به کالبدی محتاج است که در آن ظاهر شود, عالم عرصه ظهور آدم است و هر کدام صورتی از برای تلألوی حقیقت وجود.
بنابراین بر بنیاد آراء و نظرِ کسانی که از زاویه سنت، به عالم و آدم مینگرند، عالم سویه دیگر انسان و انسان سویه دیگر عالم است و در این میان هنر و معماری حلقههای واسطی که حقیقتِ معقول را در کالبد و صورتهای محسوس نازل و ظاهر میکنند، به تعبیرِ یکی از شارحان بلندمرتبه ابنعربی یعنی سیدحیدر آملی در جامع الأسرار و منبع الأنوار: «فانّ الخيال ينزل المعاني العقليّة في القوالب الحسّيّه».
هنر و معماری در جهان سنت به تعبیر فیلسوف آلمانی هایدگر، امر مکنون را آشکار میسازند یا به تعبیر مولانا در بیت بلند:
«بشنـوید ای دوستان این داسـتان
خود حقیقت نقد حال ماست آن»
به واسطه نقد به هویداییِ اسرارِ باطن میپردازد. یعنی آنچه را که مکنون استآشکار میسازند. اما زبانِ این حلقاتِ واسط هندسه است. هندسه زبان هنر و بهویژه معماری است. بهواسطۀ هندسه است که امرِ معقول زبان میگشاید و امرِ مجرد را در فرمِ مجسد ظاهر میسازد.
دقیقاً از همین رو است که بر بنیاد تقسیماتِ یونانی فلسفه، در مقامِ اوسط یا فلسفه وسطی قرار دارد. این مقامِ اوسط حلقۀ تشرفِ محسوس به معقول و تنزیل معقول به محسوس است.
این اثر که به دست جوانی کوشا و علاقهمند به مباحث حکمیبه رشته تحریر درآمده، شرح تفصیلی تناظر و نسبت میان معقول و محسوس و زبانِ زیباییشناسانه آن یعنی هندسه مقدس است. برای ایشان آرزوی توفیق دارم و برای تمام خوانندگانِ محترم اینگونه آثار.»
کتاب «هندسه مقدس در اسلام و هندوئیسم» از سوی انتشارات «زرنوشت» با قیمت 90 هزار تومان برای علاقهمندان عرضه شده است.
نظر شما