یکشنبه ۶ تیر ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۹
درباره آدم‌هایی ساده نوشتم و ساده نوشتم

جواد ماه‌زاده می‌گوید: «عشق بدون تجریش» درباره زندگی معمولی چند آدم معمولی است. حتی پایان تکان‌دهنده داستان هم در روندی معمولی و براساس یک اتفاق عادی رخ می‌دهد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) «عشق بدون تجریش» تازه‌ترین اثر جواد ماهزاده اثری تازه در زمینه داستان بلند و رمان نیز هست. کتابی با موضوعی تازه که خواننده را با خود به اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد می‌برد، او را با مسائل، دغدغه‌ها و افکار پسران جوان آشنا می‌کند و در طول تمام این گشت‌وگذارها او را از ته دل می‌خنداند. داستان امیر، عادل، الیاس و دخترانی که دوست می‌دارند، داستان فرازونشیب احساسات این نسل و داستان مرگ‌های غیرمنتظره.
به بهانه چاپ این کتاب از سوی نشر مانوش، گفت‌وگویی با جواد ماهزاده ترتیب داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.
 
 
اولین مسئله‌ای که در این کتاب توجه مرا جلب کرد، موضوعی است که کمتر به آن پرداخت شده و آن زندگی پسران نوجوانی است که کم‌کم به دوره جوانی میرسند. مسائل عاشقانه زندگی آنان، بحران‌هایی که با بلوغ با آن مواجه هستند، نکته‌گویی و طنزپردازی آنان و مسائل این‌چنینی. چرا پسرانی در این سن را برای داستان‌پردازی انتخاب کردید؟

شخصیت‌های این کتاب از جهاتی ادامه شخصیت‌های رمان اولم «خنده را از من بگیر» هستند. درست همان آدم‌ها نیستند، اما پایگاه خانوادگی و اجتماعی‌شان و دغدغه‌هایشان از همان جنس است. شاید یک جوری به نظرم می رسید که داستان آن بچه‌ها هنوز تمام نشده و قصه‌هایی برای گفتن دارند. انگار این بار کمی بزرگتر شده‌اند و مسائل جدیدتری در زندگی دارند. مثلا همین که خودشان را در آستانه دیپلم گرفتن و سربازی رفتن می‌بینند، تصور می‌کنند باید عشق اولشان را به ازدواج ختم کنند، یا اینکه تجربه عاشقانه‌شان را بزرگ جلوه کنند تا بزرگتر به نظر برسند. آنچه آن‌ها را با یکدیگر همراه کرده و سرنوشتشان را به هم گره زده است، دوستی و رفاقت است. کاری با نظر بزرگترها درباره مسائل معیشتی و خانوادگی و سیاسی ندارند و فقط می‌خواهند دنیای مختص خودشان را داشته باشند. چنین شخصیتی در دنیای نوجوانی بیشتر پیدا می شود و نمونه‌های موفقی هم در ادبیات جهان سراغ داریم که با قرار دادن شخصیت کودک یا نوجوان در مرکز داستان، تصویر متفاوتی از دنیای پیرامون و نگاه معصومانه‌ای به دنیا ارائه می‌کنند.
 
تعدد شخصیت‌ها از ویژگی‌های این رمان است. شخصیت‌هایی که عمدتا حضوری کوتاه‌مدت در داستان دارند. شاید طولانی‌ترین حضور یک شخصیت، غیر از امیر و عادل و دو دوست دیگرشان، حضور پدر و مادر امیر باشد. این تعدد شخصیت‌ها چگونه ایجاد شد؟ به‌خصوص آنکه هرکدام هم روحیه‌ای متفاوت و به تبع آن ویژگی‌های شخصیتی مختلفی دارند.
 

برای خلق رمانی که ماجراهای متعددی در آن رخ بدهد، نیاز به بیش از یک شخصیت محوری هست. البته شخصیت اصلی داستان «امیر» است ولی اگر الیاس و عادل و حتی دخترهایی که در محله آن‌ها زندگی می کنند، در داستان نبودند، خیلی از حوادث رمان شکل نمی گرفت و می‌توانم بگویم اصلا زندگی این شخصیت‌ها همین نمی‌شد که هست. زندگی ما در پیوند با دیگران شکل می گیرد و آدمِ تنها نه داستانی دارد و نه سرگذشتی. حتی منزوی‌ترین و تنهاترین آدم‌ها روزگاری بروبیایی داشته اند و روابطی از سر گذرانده‌اند که تبدیل به گذشته آنها شده است. در این رمان، هم‌زیستی و و رفاقت چند نوجوان و همسایگی آن‌ها با چند خانواده‌ای که به انحای مختلف بر آن‌ها اثر گذاشته‌اند، زندگی کنونی آن‌ها را سروشکل داده است. برای اینکه تصویری کامل و جالب از این زندگی‌ها به دست بدهم، نیاز داشتم که رابطه آن‌ها را با پدر و مادرهایشان، همسایه‌ها، معلم و ناظم مدرسه و حتی بقال و سوپور محله و ... نمایش بدهم.

شیوه روایت این کتاب نیز جالب توجه است. وقتی کتاب را می خواندم، انگار به تماشای زندگی پسرانی نشسته بودم؛ بدون آنکه انتظار اتفاقی ویژه را داشته باشم. البته که پایان‌بندی رمان شوکه‌کننده بود؛ اما حادثه تعیین‌کننده‌ای در متن داستان رخ نمی داد. چرا؟

این رمان فقط درباره چند زندگی در یک دوره زمانی مشترک و مکان و جایگاه اجتماعی مشترک است. آدم‌های داستان تفکر معینی ندارند و صرفا دارند زندگی می کنند. نه قرار است جنایتی اتفاق بیفتد که داستان حول آن شکل بگیرد؛ نه شاهد تحول معنوی یا تکامل فردی هستیم و نه داعیه‌های سیاسی و اجتماعی مطرح است. «عشق بدون تجریش» فقط تصویرگر زندگی‌های آدم هایی معمولی است که زندگی معمولی دارند و دنبال خواسته‌های معمولی خودشان هستند و جز گذران همین زندگی، کار دیگری نمی‌کنند. رمان با صحنه‌ای شروع می شود که همه اهل محل ریخته‌اند توی کوچه تا از همسایه‌ای که از سفر حج برگشته است، استقبال کنند. در این کوچه، از نظامی بازنشسته و کارمند دولت داریم تا آدم‌های بی‌کار و علاف؛ هم مسلمان داریم و هم غیرمسلمان؛ هم انقلابی داریم و هم قاچاقچی فیلم و ویدیو. بنابراین درست عین زندگی خود ماست که در اطرافمان و در قوم‌وخویشمان همه‌جور آدمی داریم و کنار هم، با رضایت یا بی‌رضایت، به زندگی مشغولیم. در این میانه، شخصیت‌های پرشروشور رمان، ماجراهایی خلق می کنند و دنبال چیزهایی می افتند که باعث می‌شوند ما بخش‌های خاصی از زندگی آن‌ها را ببینیم.

برخی از توصیفات شما درباره مسائل عاشقانه و روحیات پسرانه، نمود جسورانه‌ای دارد. چرا تصمیم گرفتید به این مسائل کمتردیده‌شده بپردازید؟

«عشق بدون تجریش» درباره زندگی معمولی چند آدم معمولی است؛ حتی پایان تکان‌دهنده داستان هم در روندی معمولی و براساس یک اتفاق عادی رخ می‌دهد. توجه دختران و پسران به یکدیگر در آغاز دوران بلوغ، موضوع عجیبی نیست و این کشش ذاتی و غریزی اگر با عشق توأم شود، رنگ‌وبویی انسانی و عاطفی به خود می گیرد. درست است که اصلی‌ترین دغدغه نوجوان‌های پسر این کتاب، ازدواج با دخترهایی است که شب و روز فکر آن‌ها را مشغول کرده‌اند؛ اما با آنچه از وضع زندگی آن‌ها و رفتارهای سرخوشانه و سودایی آن‌ها می بینیم، خوب می‌دانیم که این خواسته‌شان رویایی است و چگونه ممکن است با این روحیه و سن و وضع مالی و... حرف از ازدواج بزنند؟ ولی خب حرفش را می‌زنند؛ چون بلوغ مثل بمب توی تنشان نشسته و با عشق ترکیب شده و معجونی ساخته که حاصلش شده بچه‌هایی که می‌توانند شهر را به هم بریزند و زندگی‌شان را از خانه و مدرسه به کوچه و خیابان بکشند و روی آسفالت‌های داغ تهران آن‌قدر گز کنند که اصلا ندانند سر از کجا درمی‌آورند.

این رمان طنزی قوی دارد. حتی بسیاری مسائل جدی هم در آن با طنز بیان می‌شود. چطور به این نوع بیان رسیدید؟

از ابتدای نوشتن این رمان، می‌خواستم چیزی بنویسم که پر از شوخی و بذله‌گویی باشد و خواننده را سر حال بیاورد. اغلب اوقات فکر می‌کنیم رمان باید با جدی‌ترین شیوه بیان و با پرطمطراق‌ترین واژه‌ها و ترکیب‌ها شکل بگیرد. خودم هم در رمان قبلی‌ام «باغ رویان» نحوه بیان بسیار جدی و فاخری را به کار بردم. البته هر رمانی زبان خاص خودش را دارد و بسته به مضمونی که پی می‌گیرد، نوشته می‌شود. ولی به‌طور کلی عادت کرده‌ایم که اگر قرار است روشنفکرانه و جدی بنویسیم، بهتر است مغلق، پیچیده و استعاری بنویسیم. «عشق بدون تجریش» رمان طنز نیست؛ اما طنازانه نوشته شده. برای کسانی که در دهه‌‍‌های شصت و هفتاد نوجوانی کرده‌اند، صحنه‌ها و شوخی‌های این رمان بسیار آشناست. ماجرای رمان در سال 1370 رخ می‌دهد. خانواده‌ای جنگ‌زده چند سالی است که به تهران آمده و به قول امیر، با زور موشک و دگنک هم حاضر نیست برنگردد. جایی ساکن شده‌اند در مرکز شهر. مرکز حوادث داستان هم همین جاست. آیا همه‌چیز زیر سر این شهر است؟ آدم‌های داستان از همان صفحه اول، هیچ آرام و قراری ندارند و انگار اصلا خواب هم ندارند. پرسه‌هایشان توی کوچه و خیابان تمامی ندارد و آن‌قدر می‌روند و شر به‌ پا می‌کنند که چشم‌های خودشان سیاهی می‌رود و کار دست خودشان می‌دهند. چنین حال‌وهوای شهری در کنار رفتارهای جسورانه نوجوانانه، وقتی با طنز و شوخی شکل بگیرد، دیگر حتی نویسنده هم جلودارش نیست و می‌شود همین «عشق بدون تجریش» که خوانده‌اید.

چاپ این کتاب چه بازخوردی برای شما داشت؟

واضح و مبرهن است که این رمان هم مثل اکثر رمان‌های ایرانی، نه تبلیغ شده و نه دیده شده. خوشبختانه کسانی که رمان را خوانده‌اند، از آن خیلی راضی بوده‌اند؛ چون حسابی خندیده‌اند. احتمالا یک‌جورهایی خودشان، دوستانشان یا خانواده‌هایشان را در جای‌جای رمان دیده‌اند و زده‌اند زیر خنده. با وجود همه شکست‌ها، سرخوردگی‌ها و مصائب جورواجوری که در سال‌های زندگی‌مان دیده‌ایم، می‌توانیم جوری خودمان را روایت کنیم که به گذشته و تربیت و تعلیم و عقاید و زیست حیوانی و انسانی‌مان نگاه کنیم و بیش از هرچیز دیگر، خودمان را مسخره کنیم و بخندیم. آنچه در این رمان آمده، فقط پر کاهی است در انبار؛ یا مشتی است نمونه خروار.
 
«عشق بدون تجریش» را جواد ماه‌زاده نوشته است و نشر مانوش آن را در 231 صفحه با قیمت 46500 منتشر کرده است.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها