شیرینی و حلاوت این جلسات، چهره برافروخته ایشان در پایان یک بحث، لهجه شیرین و خندههای بانمک وی در هنگام بیان لطیفهای جذاب، صداقت و اخلاص در تبیین مطالب، رفاقت بیشائبه، در عین حفظ رابطه استاد و شاگردی، محبت واقعی و تلاش وی در «راه»نمایی بنده و فضای دلنشین کتابخانه، از جمله مواردی است که پس از چهل سال از یادم نمیرود.
«بهار که آمد و برفها آب شدند» با زیرعنوان «تاملی در معنای زندگی» کتابی است در ۱۱۲ صفحه و سه فصل به قلم سیدمحمدرضا دربندی که چندی پیش از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده بود.
محمدرضا دربندی (متولد ۱۳۳۹) در آغازه این کتاب، ضمن اشاره به وجود سؤالات بنیادین در اذهان بسیاری افراد به ویژه در سنین نوجوانی مینویسد: برای اینکه این اتفاقات تکرار نشود و ما همیشه درست تصمیمگیری کنیم، دو راه بیشتر وجود ندارد: عمر دوباره داشته باشیم و از نو شروع کنیم؛ یا با مطالعه زندگی دیگران از تجربه آنها درس بگیریم و خطای ایشان را تکرار نکنیم. (ص ۸)
وی در ادامه به ذکر اهمیت اقدامات علامه محمدتقی جعفری برای معرفی اسلام به قشر جوان همچنین دانشمندان غربی میپردازد و از آشنایی خود با این دانشمند ایرانی سخن میگوید و مینویسد: این جانب که در سالهای قبل از انقلاب و در سنین ۱۷ تا ۲۰ سالگی توفیق رفتوآمد با ایشان و بهرهمندی از درسهای خصوصیشان نصیبم شده بود، از همان موقع نکات برجسته رفتاری و فکری ایشان را یادداشت میکردم تا بتوانم در زندگی خود از آنها استفاده کنم، و امروز بعد از ۴۰ سال این نکات را به اشتراک میگذارم تا نسل جدید هم از آن بهرهمند شود. (ص ۱۰)
وی در فصل اول به نام «مرده بدم، زنده شدم» روایت پریشان خاطری خود را در ابتدای سال های جوانی شرح میدهد و سپس به شرح آشنایی اش با علامه محمدتقی جعفری میپردازد که در همسایگی آنها زندگی میکرده است و او تصمیم میگیرد برای پاسخ پرسشهایش به علامه مراجعه کند:
همینطور که محو این فضای معنوی شده بودم، ضربهای به در خورد و او یااللهگویان با عمامه سفید و قبای قهوهای و پای بیجوراب، در حالی که سینی دو استکان چای را در دست داشت، وارد شد و روی پوستینی گوشه اتاق نشست و به من اشاره کرد نزدش بروم. چای را به من تعارف کرد و زیرسیگاری را به سمت خود کشید و به شکل جذابی سیگار را با کبریت روشن کرد و در حالیکه یک دست را با تکیه به زانو زیر چانه گذاشته بود، با قیافهای متفکرانه و در حالی که دود سیگار را از بینی و دهان خارج میکرد، گفت: من در خدمت شما هستم. (ص ۱۸)
نویسنده در فصل دوم به نام «رواق تنهایی» به تشریح یافتههای خود از همنشینی با علامه جعفری میپردازد. وی ابتدا دلایل رخنمودن سؤالات بنیادین را برای بشر بررسی میکند و در یکی از زیرفصلها، این سوال را میپرسد که این گونه پرسشها در چه مواقعی خودنمایی میکنند؟ و پاسخ میدهد: هرگاه نظم زندگی انسان تغییر کند احتمال طرح این پرسشها بیشتر میشود؛ مثل روزهای تعطیل، روزهای پایانی تعطیلات طولانی، پایان تحصیلات دبیرستان، تغییر محیط زندگی، تغییر اجباری سبک زندگی، تنهایی عاطفی و مواجهه با شکست.
دربندی در ادامه راهکارهایی را برای رهایی از این سرگشتگی ارائه داده و در نهایت نتیجه میگیرد: مرور این مقدمات، بدون هیچگونه تامل و عملیات ذهنی، ما را به این موضوع رهنمون میکند که طی یک قمار عاشقانه با خدا به دستورهای او عمل کنیم تا در سایهسار همین عبودیت، راه را بیابیم و با اطمینان در مسیرهای بعدی گام برداریم. به قول آلبر کامو: من ترجیح میدهم به گونهای زندگی کنم که اگر خدا وجود داشت، ضرر نکنم. (ص ۸۳)
وی در فصل سوم، به نام « اسوه» به بیان خاطراتی از مرحوم استاد جعفری میپردازد تا نسل امروز بیشتر و بهتر با سبک زندگی او آشنا شوند: قبول یا رد مطالب بر اساس بررسی و استدلال، اشتغال کامل به تعلیم و تعلم، پرکاری و تلاش فوقالعاده، بازکردن راه برای فراگیران، رهانکردن کارها در نیمه راه، عادینشدن عظمت جهان هستی، بهثباترسیدن در ارتباط با خود، خدا و جهان، انتقال هنرمندانه پیام، جامعنگری و تعادل در رفتار و گفتار، زهد و وارستگی و بیتوجهی به دنیا، حساببازنکردن روی اعمال خویش، غرق زندگی نشدن و توجه به درد مردم و گرفتاری آنها، تنها بخشی از مواردی است که دربندی در روزهای ارتباط با استاد جعفری به آنها برخورده و در کتاب ذکر کرده است.
نویسنده پس از یک سال رفتوآمد با استاد، راه را یافته و پایان کار خویش را چنین توضیح میدهد: «این ملاقاتها، در اواخر پاییز و اوایل زمستان بود، من تا پایان زمستان، هفتهای دو بار وی را میدیدم و از تاملات فلسفی و عرفانی وی استفاده میکردم. ایشان هم هرازچندگاهی، از حال و روز من جویا میشد و من گزارش حالم را به او داده و از رهنمودهایش استفاده میکردم. بهار که آمد، برف ها که آب شد، درختان که پر از شکوفه شدند، چشمهها که از کوهساران سرازیر شدند، من هم حالم خوب شده بود و با قاطعیت، در مسیر معنادهی به زندگی قدم میگذاشتم و به امید آیندهای روشن، روز را به شب و شب را به روز میرساندم. این جلسات تا روز شنبه بعد از جمعه هفده شهریور 1357، ادامه داشت و در آن جلسه ایشان عذرخواهی کردند و گفتند از نظر روحی دیگر آمادگی ندارم، انشاءالله پس از نجات از این رژیم منحوس، کلاسها را دوباره شروع میکنیم.
شیرینی و حلاوت این جلساتی که دو ساعت به غروب شروع میشد و به نماز جماعت ختم میشد، چهره برافروخته ایشان در هنگامی که یک بحث را به پایان میرساند، لهجه شیرین و خندههای بانمک وی در هنگام بیان لطیفهای جذاب، صداقت و اخلاصی که در تبیین مطالب داشت، رفاقت بیشائبه، در عین حفظ رابطه استاد و شاگردی، محبت واقعی و تلاش وی در «راه»نمایی بنده و فضای دلنشین کتابخانه، از جمله مواردی است که پس از چهل سال از یادم نمیرود و گویی مربوط به چند ماه پیش است و همیشه در ذهن و دلم، زنده و پایدار خواهد بود.»
دربندی در پایان مینویسد: «من کلمه به کلمه این کتاب را ننوشتهام؛ بلکه زندگی کردهام. شما هم نخوانید؛ با آن زندگی کنید.»
علامه محمدتقی جعفری (۱۳۰۳ تا ۱۳۷۷) از جمله مفسران نهج البلاغه، فقیهان، عارفان، فیلسوفان و مولویپژوهان بود که طی نزدیک به ۷۳ سال عمر خود بیش از ۱۰۰ اثر در زمینههای اخلاق و عرفان، انسانشناسی و جهانشناسی، اندیشههای مولوی، حقوق سیاسی، علوم جدید، فلسفه و کلام، فقه، نهجالبلاغه و دیگر حوزههای معارف اسلامی از خود به جای گذاشت.
دربندی سابقه کارهای اجرایی مختلفی در حوزه فرهنگ و رسانه را از جمله مدیرکل رسانه های خارجی و مدیرکل مطبوعات و خبرگزاریهای داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت بینالملل بنیاد سعدی و رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در یونان را نیز در کارنامه خود دارد.
وی دارای مدرک کارشناسی مهندسی برق، کارشناسی ارشد مدیریت و سطح سه دروس حوزوی است و پیش از این ۱۶ عنوان کتاب از جمله «آغاز و انجام هستی و راهبری انسان» (دفتر نشر فرهنگ اسلامی)، ۱۳۹۴، «زیر نگاه ما» (نیستان، ۱۳۹۵) و «زیر نگاه آسمان» (نیستان، ۱۳۹۷) را نیز نوشته است.
نظر شما