وی با بیان اینکه شیراز هر روز کوچکتر میشود، گفت: در هر سیلابی از این چند دهه، فارس بزرگانی را از دست داد که شکوفایی دوبارهشان بستر دیگری میطلبد. زمانی که اوجی کتاب «در روشنای صبح» را منتشر کرد، من بخت این را داشتم در تهران و دربند با شفیعی کدکنی برخورد داشته باشم. از گفتههای او دو نکته هنوز به یادم مانده است؛ یکی اینکه «سلامِ آقای اوجی را برسان و بگو چرا در جُنگی که درآورده از شاعران فارس، جای فریدون توللی خالی است؟» دکتر نمیدانست در آن زمان حتی اسم بردن از فریدون توللی که شعر و نثرش به سعدی نزدیکترین است، هم قدغن است. صحبت دیگری که به یادم مانده، این بود که گفتند «ایرج بسطامی را خیلی دوست دارم، یک استعداد بزرگ است که در آینده خود را نشان میدهد، اما نمیدانم چرا هرچه به آقای شجریان میگویم، ایشان را به بازی نمیگیرند.»
جورکش ادامه داد: دکتر حمیدی شیرازی و فریدون توللی با حرمتی درخور رفتند. بعدا شاپور بنیاد رفت، شاعری که منتهای آرزویش این بود که امتیاز مجله تخصصی شعر را به او بدهند. از حلقه نیلوفری یکی مرد، یکی مردار شد و یکی به غضب خدا گرفتار! از خیل این رفتگان دکتر حمیدی شیرازی مرگ قو، ایرج خدیر، فرهنگ فارس، پرویز خائفی تنها صدایی که رویاروی حافظ شاملو بود و این آخرین و نه کمترین منصور اوجی، صدای گنجشکان بامدادی و عطر بهار نارنج شیراز بود که هرچند گذر زمانه و بیماری او را نیمبسمل کرد، طعنه تیرآوران هم در دق دادن او سهمی داشت، سهم شاعر، گلی.
این ادیب خلوتگزیده در ادامه بیان کرد: نقد چیزی است و پچپچههای پنهان و آشکار چیز دیگری است. نقد به خودی خود در سرزمین ما یک امر مکروه است، به اندازهای که فرزند شاعر ممکن است شاعر شود و فرزند موسیقیدان ممکن است موزیسین بشود، فرزند نویسنده شاید داستاننویس شود اما فرزند منتقد محال است که منتقد بار بیاید و علاقهای داشته باشد چون سرنوشت پدر خود را دیده با طعن و لعنهای گوناگون. امروز بهخصوص نقد ما آغشته با غرض و مرضهای بیش از پیش شده است.
این شاعر در ادامه عنوان کرد: منصور اوجی شاعر بود و آدمی با ویژگیهای منحصر به خود. شاعری بود منضبط، آدابدان، با نوعی تفرد و فردیتگرایی که گاه با غرور مشتبه میشد.
جورکش سپس به بیان خاطرهای از اوجی و خواسته او برای نوشتن نقدی در برابر منتقدی که شعرهای او را در حد رمانتیسم آبکی مطرح کرده بود و تمام زندگانی شاعر را زیر سوال برده بود، پرداخت. او در این باره گفت: نقدی که امروز داریم بیشتر به غیبت و دوجاگویی میماند، با پچپچه و ریایی که حافظ میگوید چقدر فاصله دارد؟ آیا درست است در ادبیات کلاسیک ما سنت نقد وجود ندارد؟ به نظرم نداشتن سنت نقد هم یک کلیشه مندرآوردی است و بس. درست است که نقد به شیوه نظریهپردازانه امروز در ادبیات سنتی ما نیست ولی نقد به معنای نیازسنجی برساختن متر و معیار اندازهگیری هنر به شکلی عملی در ادبیات کلاسیک بوده و کافی است نگاهمان را کمی عوض کنیم تا بتوانیم سنت نقد را بشناسیم.
به گفته جورکش، ما در زمینه نقد ادبی به کجراهه رفتهایم و از سنت نقد کلاسیک خودمان عقب ماندهایم و نقد را با فحاشی و صندلی داغ اشتباه گرفته و داغ زدهایم.
اوجی ساده و صمیمی نقش شعر میزد
در این مراسم رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی فارس نیز در سخنانی گفت: دوباره قصه منصور و بانگ منصور است، هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت. منصور اوجی نام دیرآشنا که نبض نگاهش با شعر درآمیخته بود، تار و پود شعر را میشناخت و در شاعرانگیهایش آن را به تجلی میگذاشت. اهل قلم بود و سالها بر صحیفه ماندگار زندگانیاش نقش شعر میزد، ساده و صمیمی، بیآنکه تکلفی در کلام داشته باشد. چونان رودی جاری و زلال به سخن مینشست. رنگ و روی کلامش ریشه در تبار و نژاد اصیل این شهر و سرزمین داشت. از نسل اول شاعران نیمایی بود. شعر او جوشش است، زیرساخت آن فلسفه و پیوندش طبیعت، دغدغههایش شخصی و انسانی.
کوروش کمالی سروستانی، افزود: اوجی و شعرش با شیراز عجین شدهاند، آنجا که طلوع بلندای آفتاب از هرم نفسهایش به لبخند آمده است تا اهوراوش آوای آشنایش را از درازنای تاریخ به عینک ما پیوند میزند، آنجا که کاهگل بارانی عطر عبیر بهشت گمشده را میماند.
به گفته این سعدیپژوه، گویا اوجی شاعر تصویر در زبان است و در نهایت ایجاز تصویر میآفریند، هر اتفاق سادهای برای او شعر میشود و هر واقعهای نیز. نامبردار و ساده و صمیمی بود، چه در زیست و چه در شعر. خود گفته بود: شاعرم، هزار سال عمر میکنم، ریشه در درخت دارم و بار. اگرچه حضور انفسی او را دیگر نداریم اما سیر آفاقی شعر او در ادبیات معاصر ایران و شیراز تداوم خواهد داشت.
قدرت و قوت اوجی در شعر کوتاه است
کامیار عابدی، منتقد ادبی و پژوهشگر نیز در این مراسم، با اشاره به آشنایی خود با شعر منصور اوجی گفت: اوجی از نسل دوم شعر نیمایی است و من نسل دوم را به گروهی اطلاق میکنم که در دهه ۱۳۱۰ به دنیا آمدهاند. این گروه به دنبال راهحلی تازه و تلفیقی نو در شعر نیمایی بودند تا بتوانند فضای تازهای را در حوزه شعر به وجود بیاورند. آنها کارشان را از اواخر دهه ۱۳۳۰ شروع کرده بودند، و در دهه ۱۳۴۰ اوج تلاشهای آنها بود و نسبت به نسل اول شعر نیمایی کارشان دشوارتر بود زیرا نسل اول شعر نیمایی، در کنار و جوار نیما حضور داشت و از فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن دوره تاثیر میگرفت و بخشی از راهها را پیموده بود. کار گروه دوم قدری دشوار بود و منصور اوجی هم با دشواری روبهرو بود.
وی افزود: اوجی به طرف طبیعت و ابدیت رفت، البته همیشه نیمنگاهی به مسائل و جریانهای روز هم داشت اما چیزی که برایش اهمیت بیشتری بسیاری داشت، حوزه طبیعت و ابدیت بود. به نظر میرسد او تا حد زیاد از سعدی و حافظ تاثیر پذیرفته است، مخصوصا بخشهایی از سعدی و حافظ که جنبه خیامی در آن قویتر است، او آنها را در چارچوب شعر نیمایی بازنمایی میکرد. در یکی از نوشتههایم آوردهام، اوجی از شیراز به نیشابور رفت و از آنجا به یوش. او این سه ناحیه را از نظر جغرافیای ادبی در شعرش منعکس میکرد. منصور اوجی در شعرهای اولیه خود شعرهای نیمایی بلندتر، کوتاهتر و نیمهکوتاه داشت.
عابدی اضافه کرد: اوجی زمانی که به دهه ۱۳۵۰ میرسد متوجه میشود که در شعر کوتاه قوت و قدرت بیشتری دارد، این موضوع به این دلیل است که ذهن منصور ذهن لحظهای بود و این نوع اندیشه شعری در نوع شعرهای کوتاه بیشتر تجلی خود را نشان میدهد مانند رباعیسرایی. اوجی از دهه ۵۰ رغبت بیشتری به شعر کوتاهتر نیمایی پیدا کرد و در دهه ۱۳۶۰ همچنان اوج خود را حفظ کرد. در دهه ۷۰ هم به همان روش پیش میرفت. البته در این دهه در مدت کوتاهی به شعر سپید نزدیک شد که در این زمینه تجربههایی از او به یادگار مانده است، برخی از شعرهای سپید اوجی شعرهای خوبی است اما اوجی به شعر نیمایی بازگشت زیرا شکل شعری در آنچارچوب برای ذهنش کاملاً مهیا بود و آن چارچوب را بهتر، دقیقتر و ظریفتر میشناخت و میتوانست به فرم شعری نزدیکتر کند، در واقع منصور اوجی در شعرهای کوتاهش زبان و زمان معاصر را به محور ظریفی بازاندیشی میکرد و آن را به جهان کهن متصل میکرد. در واقع اوجی در این کار استاد بود. اگر بخواهیم با سختگیری زیاد، منتخبی از شعرهای کوتاه او انتخاب کنیم، این کار به سهولت امکانپذیر است که نشان میدهد اوجی در این زمینه از شاعران کامیاب دوره ماست و توانسته بخشی از آن ذهنیت و زبانی را که از نیما به میراث برده بود، در نهایت ظرافت در شعر خود متجلی کند.
او با اشاره به پژوهشهای خود در زمینه شعر کوتاه، گفت: منصور اوجی در شعر نیمایی کوتاه و بیژن جلالی در شعر سپید کوتاه، مهمترین نمایندگان شعر کوتاه ما از دوره نیما به بعد محسوب میشوند.
مجدالدین کیوانی، مترجم هم به آشنایی خود با منصور اوجی در سال ۱۳۳۷ در دانشسرای عالی اشاره کرد و به بیان خاطراتی از این زمان و شکلگیری موج جدید در شعر پرداخت و گفت: منصور بیرون از دانشگاه به طرف موج جدید و نوگرایی کشیده شد، من آن زمان با ادبیات کلاسیک خو گرفته بودم و فرصتی هم برای حرکت جدید نداشتم. من درباره شعر نو منصور نمیتوانم نظری بدهم زیرا نتوانستم همپای شعر نو جلو بیایم. منصور فعالیتی که میخواست تا آخر عمر ادامه دهد در تهران شروع کرد و با شاعران ارتباط پیدا کرد. تابستان ۱۳۴۰ هم به شیراز رفت.
او با اشاره به دیدارش با منصور اوجی در سال ۹۱ و بعد از ۵۰ سال، گفت: منصور پرهیجان و خوشصحبت دیگر آرام و کمحرف شده بود و پیدا بود از نظر جسمانی میزان و سرحال نبود اما از زندگی بسیار راضی بود.
کیوانی به کتاب «تاریخ شفاهی ادبیات ایران» ویژه منصور اوجی اشاره کرد و آن را منبع مطالعاتی دست اولی برای مطالعه ادبیات معاصر خواند و درباره این کتاب سخنانی گفت. منصور آدم خوشبرخورد و خوشمحضری بود و هیچگاه سخن لغو از دهان او نشنیدم. هیچگاه انتقادهای تند و توهینآمیز از او نشنیدم زیرا نگاهش به اطرافیانش مثبت بود و اگر نقدی میکرد، پیدا بود نقد علمی بود و شخصی برخورد نمیکرد.
منیژه عبدالهی سخنران دیگر مراسم بود که مطلبی کوتاه در معرفی اوجی و فعالیتهایش گفت. او خاطرات و حالاتی از زمان نگارش کتاب «صد و ده نامه از دو سیمین» را بیان کرد.
اوجی در شعر نفس میکشید
در ادامه سیروس رومی، روزنامهنگار و پژوهشگر، در این یادبود، گفت: اوجی زندگانی شاعرانهای داشت. او شاعرانه زیست، همه زندگی اوجی شعر بود، در شعر نفس میکشید. نام تنها دخترش غزل بود و نام تنها نوهاش نیما، این اسمگذاری پرمفهوم است و دنبال آن ماجراهای شاعرانه اوست. اوجی زبان را از سعدی میآموزد و از حافظ زندگی و عرفان و شعر گفتن را. اوجی عاشق شیراز بود و بیش از ۳۰ شعر درباره شیراز گفته است زیرا او پرورشیافته بهارنارنج در خانه پدری بود. خانه پدری خانهباغی بود کوچک اما صمیمی و دارای بافت تاریخی، اوجی در ازدحام بوی گل سرخ میزیست و از خانهاش تا باغ ارم که دو، سه قدم بیشتر نبود، دنبال شعر میگشت اما میدانیم همیشه شعر همراه و همسفر اوجی بود.
نظر شما