فرهاد کشوری «شبِ مرشدِ کامل» را که این روزها در حال ویرایش آن است و به دوران شاه عباس اختصاص دارد، رمانی تاریخی-تخیلی معرفی کرد و گفت: در این رمان من به دنبال جوابهای خودم هستم.
این نویسنده با اشاره به حدود چهار دهه سکونت در جوار اصفهان، میگوید که همیشه حس میکردم دینی برای این همجواری به گردن دارم که باید ادا شود. کشوری در این گفتوگو به تشریح مراحل نگارش این رمان تاریخی، از ایده اولیه این رمان، تحقیق و پژوهش و مطالعات گسترده در آثار مرتبط با زندگی و دوران شاه عباس صفوی و نگارش و ویرایش پرداخت که میخوانیم:
آخرین کتابی که از شما منتشر شده با نام «کوپه شماره پنج» به سال ۹۸ برمیگردد، در حال حاضر مشغول نگارش چه کتابی هستید؟ آیا دلیل اینتاخیر در انتشار کتاب تازه به ژانری که انتخاب کردید و دشواریهای آن بازمیگردد؟
سال گذشته رمانی نوشتم به نام «شبِ مرشدِ کامل» که شخصیت اصلیاش شاه عباس است و درحال بازنویسی رمان هستم. البته تأخیری نیست چون برای نوشتن رمانی که برگرفته از زندگی و دوران شاه عباس است باید کتابهای تاریخی و سفرنامهها و کتابهای جنبی چون نمایش و موسیقی در عصر صفوی و حتی رساله آشپزی نورالله؛ آشپز شاه عباس و کتابهای متفرقه دیگری را میخواندم. از هرکدام از این کتابها با نسبتهای متفاوت سوژههایی گرفتم. برای داستانی کردن و چینششان در کنار هم، اول باید به فرم رواییای میرسیدم که مناسب رمان باشد. وقتی شیوه روایت رمان مشخص شد، شروع کردم به نوشتن. درحین بازنویسی، کتابهای تازه و کتابهای نایابی که به لطف دوستان به دستم میرسد، میخوانم.
نوشتن اثر تاریخی بیشک حساسیتهایی را به دنبال خواهد داشت زیرا باید در نگارش آن به چارچوببندی وقایع تاریخی وفادار بود. این حساسیتها را چگونه دریافتید و برای اشراف به وقایع تاریخی چه میزان به ارجاعات تاریخی و مطالعات زمینهای نیاز داشتید؟
اگر سلسله صفویه نبود و شاه عباسی وجود نداشت این رمان هم نوشته نمیشد. وقایع تاریخی است که رمان را پیش میبرد اما واقعیتهای تاریخی تنیده در وقایع تخیلیاند که به پیشبرد روایت کمک میکنند. این نوع رمان در بخشهایی وفاداری به وقایع تاریخی را میطلبد. بدون استناد به وقایع تاریخی رمان نوشته نمیشد. رابطه شاه عباس با اطرافیان، فرزندان، مردم ولایات، جنبش نُقطویان، شاعران، خطاطان، جنگها، بزمها، سفیران اروپایی، کوچ اجباری ارامنه و گرجیان و باقی موارد بدون زمینه تاریخی، روایتشان امکانپذیر نبود. شاه عباس وزیران اعظم متعددی داشت، جنگهای شاه عباس با عثمانیها و پرتغالیها و وقایع دیگر در زمان وزارت وزیران خاصی اتفاق افتاد. واقعهای در زمان وزارت میرزا حاتم بیگ اردوبادی نمیتواند در سالهای وزارت سلمان خان استاجلو روی داده باشد و یا برعکس یا مثلا ملاجلال یزدی، منجمباشی در سال 1029ه.ق. درگذشت و پسرش ملاکمال جای پدر را تا مرگ شاه عباس(1038ه.ق) میگیرد، برای این مطابقتها باید بارها به کتابهای تاریخی و کتابهای دیگر مراجعه میکردم که در روایت رمان دچار لغزش نشوم.
چرا سراغ سبک تاریخی برای نگارش رمان جدیدتان رفتید. به نظر شما این ژانر برای مخاطب چه جذابیتهایی میتواند داشته باشد؟
در این مورد خاص باید بگویم از سال 61 که در جوار شهر اصفهان زندگی میکنم، همیشه حس میکردم دِینی برای این همجواری به گردن دارم که باید ادا کنم، به ویژه که این شهرِ تاریخی و کهن بارها مورد تجاوز و غارت و کشتار قرار گرفت و هربار از میان تل اجساد و ویرانهها، به یمن کوشایی مردماش سربلند کرد و دوباره همان شهری شد که باعث طمع غارتگران بود. حمله مغولها، تیمور و اشرف افغان و تعدیهای دیگری باعث کشتار و ویرانیهای زیادی در این شهر شد. با خواندن سفرنامه پیترو دِلاواله ایتالیایی که هنگام سلطنت شاه عباس به ایران آمد و با او بارها دیدار داشت و روایت عینی و جذاب کتاباش باعث شد شاه عباس را انتخاب کنم. بعد دو کتاب ارزشمند «زندگانی شاه عباس اول» از نصرالله فلسفی و «شاه عباس اول» از دکتر منوچهر پارسادوست را خواندم. پس از خواندن سفرنامه پیترو دِلاواله و این دو کتاب تاریخی شروع به نوشتن رمان کردم. درحین نوشتن سفرنامهها و کتابهای دیگری خواندم، از جمله سفرنامههای فیگوئروا ترجمه غلامرضا سمیعی، سفرنامه کمپفر ترجمه کیکاووس جهانداری، سفرنامه کارِری ترجمه عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، درواقع اگر بخواهم نام همه کتابها را بگویم، لیست بالابلندی میشود.
خوانندگان به آثاری از من که برگرفته از تاریخاند، اقبال بیشتری نشان دادهاند اما نمیدانم چه جذابیتی برای آنها دارد، به این فکر نکردهام؛ اینرا خوانندگان باید بگویند اما میدانم رمانیست تخیلی و برگرفته از تاریخ که روشنایی بر دورهای از تاریخ ما میاندازد، شاید نوشتن این رمان پاسخی به پرسشهای خودم باشد. شاهی که لقب کبیر را به او دادهاند و گاهی او را قهرمان ملی مینامند، آدمکش مخوف و بیرحمی است. خواندن و دانستن درباره شاه عباس و دوراناش برایم جذاب بود. من معتقدم که اگر گذشتهمان را خوب بشناسیم، مطمئناً شناخت شرایط امروزمان آسانتر خواهد بود و به آسانی در دامچالههای تاریخی نمیافتیم.
شما به عنوان نویسندهای شناختهشده و صاحب سبک، این ژانر را چگونه تجربه کردید؟
من به دنبال جوابهای خودم هستم. واقعهای، ایدهای را در ذهن نویسنده به وجود میآورد که بعد از سالها پرورده میشود و او را وادار به نوشتن میکند. در کلاس هفتم دبیرستان، اولین روز آغاز سال تحصیلی هنوز برنامه درسی نداشتیم که دبیر فیزیک تا پا به کلاس گذاشت، گفت: «پندارنیک، گفتار نیک، کردار نیک»، این سخن از زرتشت است و شروع کرد به درس دادن. در ساعتِ درس، من به گفتار زرتشت فکر میکردم. برای اولین بار میشنیدم و برایم تازگی داشت. نام زرتشت با این گفتار با من ماند و جرقهای شد که بعدها هر نوشتهای درباره او به دستم میرسید، میخواندم. اوایل دهه هفتاد شروع کردم به خواندن کتابهایی از اساطیر ایران، دینهای ایرانی و زرتشت. جرقه اولیه به ایده بدل شد و «آخرین سفر زرتشت» را نوشتم. «مردگان جزیره موریس» که شخصیت اصلیاش رضاشاه است، از سالهای جوانی با من بود. به علت حرفهای ضد و نقیض و تصویرهای متفاوتی که از او ساخته میشد، به ویژه عدهای تجدد و سازندگیاش را میدیدند، اما استبدادش را کتمان میکردند، گروهی نیز استبدادش را میدیدند و تجدداش را نادیده میگرفتند، همینها من را رها نکرد تا کتابهایی دربارهاش خواندم و رمان را نوشتم.
شخصیت اصلی رمان «مأموریت جیکاک» جاسوسی انگلیسی است. جیکاک در مسجدسلیمان، به ویژه در میان نسلهای گذشته کارکنان شرکت نفت، در دهههای بیست و سی شخصی شناخته شده بود. با نخست وزیری مصدق به میان بختیاریها رفته بود تا آنها را علیه نفت ملی و بانیاش بشوراند که رازش برملا شد و مأموریتاش شکست خورد. اولینبار نه یا ده سالم بود که نامش را شنیدم، سالهای بعد هم از اشخاص مختلف دربارهاش میشنیدم. خیلی کنجکاو شدم که چطور مردی با عصایی که باطری داشت و کلاهی نسوز و شعری که ایمان مذهبی مردم را تحریک میکرد، توانست در روستاهایِ پرت و دور از شهرِ نفتی مسجدسلیمان بر عدهای از مردم آنچنان تأثیر بگذارد که خاک زیر پایش را هم مقدس بدانند. حاصل سالها کنجکاوی من درباره این شخصیت مرموز ناچیز بود و در نهایت به کمک تخیل رمان را نوشتم. من این ژانر را انتخاب نکردم، زندگی و تجاربام این نوع رمان را در بعضی از آثارم به من تحمیل کرد.
نقش مکانهای تاریخی در پیشبرد رمانتان چه بوده؟ تا چه میزان از ویژگیهای مکانی استفاده کردید؟
زندگی در زمان جاری است و زمان بدون مکان هم وجود ندارد. شخصیتهای ادبیات داستانی مکانمنداند. مکان در داستان و رمان با توجه به پیشرفت دانش و انقلاب صنعتی و علمی بر خلاف قصه تشخص دارد. همانطور که شخصیتی امروزی با شخصیتی در دوره قاجار و صفویه یا ساسانیان متفاوت است، هر دورهای معماری خاص خود را دارد که تابع زمان است. علاوه بر معماری، هر دورهای اشیا، ابزار، لباس و وسایل درون و بیرون خانه، وسایل نقلیه، حِرَف و صنعت، دانش و هنر ویژه خود را دارد و به دنبال آن ذهنیت و تفکر شخصیتها، دغدغهها و نگرششان هم تابع زمان و مکان و پیشرفت فرهنگی- اجتماعی و دانش زمانه است. خواننده وقایع و سیر داستان و حرکت شخصیتها را به کمک مکان در ذهن خود تصور میکند.
در صفحات آغاز هر رمانی نویسنده چند نکته مهم درباره شخصیت و رمان را مشخص میکند که دو تا از آنها زمان و مکاناند. در اینجا منظور من از زمان و مکان دوره تاریخی است. مکان «آخرین سفر زرتشت» را با تخیل ساختم. مکانِ «مأموریت جیکاک» با اینکه به «مقصد نهایی» پا نگذاشته بودم، اما جغرافیای محیط برایم آشنا بود، چراکه چند سالی در منطقه بختیاری معلم بودم و در نتیجه منطقه و روستاها را با کمک تخیل ساختم. فضای جزیره موریس در «مردگان جزیرهی موریس» را کمی به کمک خواندهها و بیشتر به کمک تخیل ساختم. در «شب مرشد کامل» که میدان نقش جهان و تعدادی از آثار تاریخی دیگر عصرِ صفویِ اصفهان حی و حاضر است. مکانهایی مثل تعدادی از کاخها، باغ هزارجریب و باغهای دیگری چون انگورستان و توتستان و باغ طویله و ... و باغ پرندگان و قفسهای فلزی فیل و کرگدن و ببر و پلنگ و خرس دیگر وجود ندارد، به کمک سفرنامهها و کتابهای تاریخی ساخته شدند. مکانهایی هم در تفلیس و قرهباغ و شروان و وان و تبریز و دو شهر مورد علاقه شاه عباس، اشرف و فرحآباد در مازندران که کاخها و خانهها و بازارش دیگر وجود ندارد، از این مکانها به اختصار و اشارهوار نوشتهام.
حالا چرا شاه عباس صفوی؟
خودم بیشتر تمایل داشتم درباره شاه سلطان حسین بنویسم، اما سفرنامه پیترو دِلاواله را که خواندم، دیدم زندگی شاه عباس پر از سوژه داستانی است، همین باعث شد شاه عباس را انتخاب کنم. از طرفی سفاک و بیرحم بود و از مرگ هزارها انسان خم به ابرو نمیآورد؛ به دستور او یکی از فرزندانش را کشتند و به چشمهای دو پسر دیگرش میل کشیدند و کورشان کردند. با قشونکشی و تصرف قزوین(پایتخت وقت) پدرش را وادار کرد تاج از سر بردارد و بر سر او بگذارد. از طرف دیگر سرزمینهای از دست رفتهای که عثمانیها در سالهای سلطنت شاه اسماعیل صفوی و نیایاش شاه تهماسب، به تصرف درآورده بودند، پس گرفت. جزیره بحرین را اللهوردیخان سپهسالار به کشور بازگرداند و پسرش امامقلی خان بندر گمبرون(بندرعباس ) و جزیره هرمز را از پرتغالیها پس گرفت. پرورش ابریشم و تجارت آن را رونق داد، ابریشم حکم نفت امروزی را برای مملکت پیدا کرد. با صدور ابریشم به اروپا شمشهای نقره به ایران وارد میکرد و آنها در کارگاههای ضرب سکه به پولی تبدیل میشد که با آن مزد دولتیان و قشون را میدادند. سکههای نقره یکی از پولهای رایج در مملکت بود. کارگاههای متعددی در بسیاری از شهرها به راه انداخت. صدور پارچه ابریشمی و انواع دیگر پارچه و قالی و ظروف چینی را رونق داد. اصفهان را پایتخت کرد و جمعیت شهر از پنجاه هزار نفر به پانصد هزار نفر رسید و جزو شهرهای بزرگ جهان شد اما قدرت بیحد و مرزی داشت و به کسی هم پاسخگو نبود. چیزی که برای من جالب بود و در رمان هم وجود دارد این است که مستبدان قدرتمند با وجود وحشتی که در دل مردم میاندازند، از سایه خودشان هم میترسند. در چنین نظامهایی همهچیز متکی به یک شخص است. او مالک سرزمین و تمام ثروتاش است. ملت فقط باید بیچون و چرا فرمان ببرد. به نوشته کتابهای تاریخی او اگر به پدری میگفت فرزند خود را بکشد، باید میکشت، اگر نمیکشت به فرزند میگفت پدر را بکشد. اگر فرزند پدر را نمی کشت، به دیگری میگفت هر دو را بکشد.
شاه عباس اولین ولیعهدش را کشت و دومی و سومی را کور کرد. چهارمین ولیعهد(نوهاش) را نگذاشت پا از حرمخانه بیرون بگذارد و جیره روزانه تریاک برای او مقرر فرموده بود که بیحال باشد و سرداران او را اغوا نکنند و فکر شاهی، پیش از مرگ او به سرش نزند. سلسله چنین شاهان ناتوانی تا به شاه سلطان حسین میرسد، همهچیز به فنا میرود. وقتی شهر اصفهان در محاصره است، او با وجود در اختیار داشتن قشون برای جنگ، می خواهد با جادو و جنبل اشرف افغان را شکست دهد. سرانجام تن به شکست خفتباری میدهد که آسیب آن بیش از همه سهم مردم اصفهان میشود و بعد به ولایات دیگر میرسد.
تا چه میزان شخصیتهای رمان واقعی هستند؟
بسیاری از شخصیتهای رمان واقعیت تاریخی دارند و تعداد اندکی ساخته تخیلاند. بسیاری از وقایع هرچند پا در واقعیت دارند، اما با تخیل آمیختهاند. شخصیتی تاریخی در رمان است که دیوانه میشود و سرانجام دردناکی دارد. این شخصیت در واقعیت تاریخی دچار جنون نمیشود، او در کتابهای تاریخی در حد چند جمله میآید و بعد محو میشود.
آیا این رمان تاریخی است یا داستان در بستری از تاریخ شکل میگیرد؟
رمان برگرفته از تاریخ است؛ ترکیبی از تاریخ و تخیل. در یک رمان برگرفته از تاریخ با شخصیتهای تاریخی سرو کار داریم. در این رمان وقایعی برای شاه عباس اتفاق میافتد که بخش زیادی برگرفته از تاریخ است و بخشی زاییده تخیل. رمان بر بستری از واقعیت و تخیل روایت میشود.
در پایان این رمان توسط کدام نشر وارد بازار خواهد شد؟
هنوز در این مورد تصمیم نگرفتهام اما چشمه و یا ققنوس را در نظر دارم.
فرهاد کشوری سوم تیرماه ۱۳۲۸ در مسجدسلیمان به دنیا آمد. وی که فارغالتحصیل رشته علوم تربیتی در مقطع کارشناسی است، از سال ۱۳۵۰ تا سال ۱۳۵۹ معلم روستاها و دبیر دبیرستانهای مسجدسلیمان بود. کشوری از دهه شصت در شرکتهای خصوصی پیمانکاری پروژهای با سمتهایی چون صورتوضعیتنویس، انباردار، تکنیسین دفتر فنی، تکنیسین اسکلت فلزی، کارشناس کالا و هماهنگکننده متریال مشغول به کار بود. وی در این سالها در کوهرنگ، مبارکه، اصفهان، پاتاوه یاسوج، دوراهانِ بروجن، دهق، ماهشهر، خارک و بندرعباس کار کرد و در سال ۱۳۸۹ بازنشسته شد.
«ولی افتاد مشکلها» نام نخستین داستان کشوری است که در سال ۱۳۵۱ در صفحه تجربههای آزاد مجله تماشا منتشر شده است. رمان «آخرین سفر زرتشت»(نشر ققنوس، ۱۳۸۶)، رمان «مردگان جزیره موریس»(نشر زاوش (چشمه)، ۱۳۹۱)، رمان «سرود مردگان»(نشر زاوش (چشمه)، ۱۳۹۱)، رمان «دست نوشتهها»(نشر نیماژ، ۱۳۹۴)، رمان «صدای سروش»(نشر روزنه، ۱۳۹۴)،رمان «کشتی توفانزده»(نشر چشمه، ۱۳۹۴) و رمان «مریخی»(نشر نیماژ، ۱۳۹۵) از دیگر آثار این نویسنده به شمار میآید.
نظر شما