حاتم ابتسام؛ منتقد، نویسنده و ویراستار در یادداشتی با موضوع مصاحبه در تاریخ شفاهی، نوشت: «توجه به نیازها و سطح مخاطبان در همه عرصههای ادبی بهویژه ادبیات مقاومت مهم و ضروری است.»
دانستن این موضوع نگاه به مصاحبههای تاریخ شفاهی را تغییر میدهد و به مصاحبهگر این بینش را میدهد که با ذهن خطاپذیر، فراموشکار و توجیهگر آدمها طرف است و قرار نیست هر آنچه میشنود دقیق و صحیح باشد. قرار هم نیست ما همانجا وسط حرف و روایت افراد مو را از ماست بیرون بکشد و روایتهایشان را نقد کند تا به حقیقت برسد.
باید توجه داشت وقتی فردی خاطرهای را روایت میکند، نباید وسط حرف او هر چیزی پرسید. بلکه باید گذاشت خاطره به آخر برسد و پرسش و ابهامهای احتمالی را بعد از تمام شدن خاطره و به قصد تکمیل روایت پرسید. وسط روایت آدمها پریدن خطاست و باعث به بیراهه رفتن مصاحبه میشود؛ از جمله اینکه روایت از آنجا که مچ راویاش را بگیریم، جبنهی اقناعی و تدافعی به خود میگیرد و از سمت مصاحبهگر هم بیش از مصاحبه شکل بازجویی پیدا میکند. از مرزهای باریک بازجویی و مصاحبه همین تلاش برای ترمیم گفتههای راوی است و این اصرار بر ترمیم، و نه تکمیل گفتهها، مصاحبه را به سمت بازجویی میبرد.
در فرایند یک بازجویی حرفهای بازجو تمام مدت تلاش دارد تا سوراخهای روایت را دربیاورد و برای این بارها و بارها روایت را از سر میپرسد تا به تناقضی تازه برسد. دستآخر هم بر اساس همین حفرهها و تناقضها سرنخهایی برای پیشبرد کشفیاتش مییابد. اما در فرایند مصاحبه تاریخ شفاهی مصاحبهگر بنا دارد تا خاطره، تجربه و قرائت آن فرد را به شکلی روشن دربیاورد تا روایت بدیعی از یک رخداد داشته باشد. پرسیدنهای مکرر و مچگیرانه نهتنها کمکی به او نمیکند که اعتماد را از بین میبرد و تازگی و تمایز روایت را خدشهدار میکند. باید طوری پرسید که دست راوی برای گفتن از زاویهدید خودش باز باشد. نه اینکه پارهپاره و مضرابی جواب بدهد.
درست است که روایتهای آدمها لقی دارد و حین تعریف ماجراها، اطلاعات را پسوپیش میکنند و قصهشان پر از سوراخ است، ولی یادمان باشد این روایتی است که درست یا غلط در ذهن آنها نقش بسته و به آن عادت کردهاند و ناگهان وسط حرفشان پریدن، ایراد منطقی درآوردن یا پرسیدن ریزنکتهها باعث مشوشکردن ذهن آنها میشود. بگذریم از استرس و فشار وارده بر راوی و روایتی که دیگر روایت نمیشود و فقط تلاشی است برای نجات از مهلکه پرسشهای ریز و فنی!
نظر شما