حجت بداغی، نویسنده و منتقد ادبی به مناسبت درگذشت مجتبی گلستانی یادداشتی را در اختیار ایبنا قرار داده است که در ادامه میخوانید.
گفتم: من به عشق اعتقادی ندارم!
و این کلنجار را با او پیش گرفتم؛ چون شکل نگاهش را به متون، چه فلسفی، چه متخیل شناخته بودم.
شیوهی مجتبی گلستانی برکشیدن نگاه و تفکر اشراقیِ کهن و منطبقکردنش با دستگاه فلسفی عقلانی بود. این یعنی او خوب میدانست چه میخواهد بکند؛ از طرفی قصد نداشت صوفیمسلکانه تعاملات سنگی و سیمانی زندگی را نادیده بگیرد؛ و از طرفی میدانست همواره ممکن است از لای جرز سنگ و سیمان شاخهای سبز بروید.
برای مجتبی تفاوتی نمیکرد طرفِ کنکاشش گمنام یا نامدار باشد؛ مانند موریانه به جان متون میافتاد؛ و گاه میدیدی برای پیشبرد بحثش همانطور که از نیچه شاهد میآورد، از چالنگی هم به شهادت چیزی نقل میکند. بازخوانیهای او نه معطوف به تکریم و تحریم، بلکه با ارادهی ایجاد دستگاه اندیشیدن صورت میگرفت. و من در او مینگریستم و به زمزمه میگفتم دارد شکلی از نگاه با سازوکار مشخص پدید میآید. او در حال تدوین شکلی مستقل از زیباییشناسی بود که حتما اگر قرن گذشته بود، میتوانست به یک ایسم منجر شود. مجتبی به شکلی چشمگیر در زمرهی ادیبان دانشمند ما بود که داشت از منظری نسبتا متفاوت ثروت عظیم ادبیات اندیشهورز کهن فارسی را با پلهای ساختمند به ادبیات و اندیشهی کلاسیک غرب از سویی، و به ادبیات و اندیشهی معاصر جهان و ایران از سوی دیگر پیوند میزد.
گویی دریافته بود این جمله از حلاج؛
و گفتیم انسان عالم صغیر و عالم انسان کبیر
کنار این گزینگویه از نیچه؛
ای فرزانهی اخترشناس! تا زمانی که ستارگان را چیزی بر فراز خویش میبینی بدان که شم اهل معرفت در تو نیست
دو تکهی کوآنتومی از یک پیکرند، که هرچه دور باشند هم، باز همجوهرند، اما اگر نزدیک شوند، صورت خواهند یافت.
دریغ و حیف! که کرونا فقط یک رفیق را از ما نگرفت. ما با رفتن مجتبی گلستانی شکلی از معرفت را، دستگاهی از اندیشیدن را، و مبانیای از زیباشناسی را از دست دادیم.
خداوندا! پسران کاوه را در امان بدار!
نظر شما