کربلا پر از گفتوگوست و کسانی که از این جنگ برگشتهاند هر کدام نقلی داشتهاند که با خواندن این گفتگوها میتوان تصویری از ویژگیهای شخصیتی افراد حاضر در واقعه داشت و «کربلا به روایتی دیگر»، با روایت شخصیت و گفتگوی افراد حاضر در واقعه کربلا، ما را وادار میکند خودمان را در آن واقعه پیدا کنیم.
هرجا حرف از آزادگی، بندگی و ظلم نکردن باشد، واقعه عاشورا به یاد میآید که بینظیرترین عرصه تقابل حق علیه باطل است. نویسنده این واقعه را از سه منظر بررسی کرده است. در بخش اول به معرفی کسانی میپردازد که اسمشان به نحوی در واقعه عاشورا آمده است؛ یا جزء سپاهیان بودهاند یا افراد سرشناس کوفه یا کسانی که به هرنحوی نامشان به این واقعه گره خورده است. در این بررسی ایل و تبار و خلقیات و نقش این افراد مروری کوتاه میشود. هدف هم این است که با توجه به روحیات و خلقیات خودمان، نقش خودمان را در این واقعه پیدا کنیم، یک واکاوی شخصیتی و بیپرده انجام دهیم و با خود سخن بگوییم. شجاعت از این باب که وقتی با شخصیتها آشنا میشویم، درمیابیم که طیف رنگارنگی در واقعه حضور داشتند که سخت بتوان آنها را سفید یا سیاه مطلق دانست. گاهی یک خلق بد، آنها را به قعر تباهی کشانده و گاهی تنها یک حسن خوب، آنها را عاقبت بهخیر کرده و گاهی تعلل در تصمیمگیری آنها را یک عمر حسرت بهدل گذاشته است.
مانند حَجار بن ابجَر از لشکریان عمر سعد که مسیحی بود و مسلمان شده بود و از همراهان امام علی(ع) بود و بعد هم در کنار امام حسن(ع) شمشیر برداشت؛ اما نتوانست از پیشنهادهای وسوسهانگیر معاویه بگذرد و علیه امام شورید. معاویه که مرد به حسین(ع) نامه نوشت که آقا بیا چشم انتظاریم... اما مسلم که به کوفه آمد مال و اموالش را در تهدید دید و پشت کرد به او و بعد هم رفت در صف لشکر عمر سعد. نویسنده درباره او مینویسد: «حجار روزگاری مسلمان و ولایتمدار بود و خودش را از بزرگان شیعه میپنداشت؛ اما خیلی زود بر اهل تاریخ معلوم شد که حجار خودش را نساخته بود و به دنبال مصلحتجویی و منفعتطلبی خیمه به خیمه و لشکر به لشکر راه عوض کرد.»
یا مثل قره بن قیس حنظلی که نتوانست بر تردید خود کنار بیاید که با امام(ع) باشد یا در برابر امام، پیغامی از لشکر عمر سعد به خیمهگاه امام برد و گفت که برمیگردد سمت امام(ع) اما برنگشت. در دل آرزو داشت مجبور نشود با امام بجنگد. گفته بود اگر میدانست حر برای پیوستن به سپاه امام(ع) میرود، با او میرفته و در نهایت وقتی زینب(س) بر پیکر برادرش گریسته، او هم به همراه دیگر سپاهیان گریسته است.
بخش دوم کتاب، روایت گفتگوهایی است که در کربلا انجام شده است. کربلا پر از گفتگوست. شامل گفتگوهای امام(ع) با یارانش و گفتگوی ایشان با سپاه عمر سعد که همانها نیز در تاریخ روایتی از واقعه را ارائه کردهاند. همچنین گفتگوهای دونفره هم زیاد داشتهاند. کسانی که از این جنگ برگشتهاند، هرکدام نقلی داشتهاند که با خواندن این گفتگوها هم میتوان تصویری از ویژگیهای شخصیتی افراد حاضر در واقعه داشت و دید هرکسی با چه پیشینه و روحیهای بعد از این گفتگوها راه خود را انتخاب کرده است.
گفتگوی عمرو بن قیس مشرقی با امام(ع) که چون دیده بود وضعیت امام نامعلوم است و احتمال شکست سپاه را میداد، البته شکستی در ظاهر، عذر و بهانهای آورد که اموال مردم دست من است و امام(ع) گفت، برو... تا جایی دور شو که فریاد کمکخواهی مرا نشنوی.
گفتگوی حر با عمر سعد که گمان میکرد کار با محاصره و مذاکره تمام میشود و وقتی دید عمر سعد قصد جنگ دارد با تعجب پرسید واقعاً میخواهی با حسین بجنگی و همین گفتگو بود که دیگر حجت را بر او تمام کرد و نادم شد. این وسط عمربن حجاح هم بود که تا عمرسعد به او گفت با 500 سرباز برو و آب را بر حسین ببند بسیار خوشحال شد که سمت مهمی چون فرماندهی یک لشکر به او سپرده شده است. خوشحال از احساس قدرت و فرمان راندن.
بخش آخر اما روایت بعد از حادثه است. جنگ تمام شده است. حالا دیدن عکسالعمل شخصیتهایی است که ذکرشان رفت. آنها که سکوت کردند، آنها که عذری آوردند، آنها که خوشحال بودند از سمت و آنهایی که دیدن پیکرها هم بغضشان را فرو ننشاند و بر جنایت خود ادامه دادند. وقتی که عدهای حسرت میخورند که چرا در دوراهی راه درستی را انتخاب نکردند، آنها که در سکوت و پشیمانی به سر میبرند و تا آخر عمر این بار را به دوش میکشند. روایت این بخش با دو بخش دیگر متفاوت است. کتاب دو پاره میشود. دو بخش اول گفتگومحور است و معرفی و بخش دوم روایی و قصهگو. روایت تاریخ که در همه صحنهها حضور دارد برای ثبت آنچه که بر پیکر شهدای واقعه رفت و بر خانواده او که کاروان اسیران شدند. تاریخ اینجا نالههای جانسوز زینب(س) را روایت میکند که اشک سپاه عمرسعد را هم درمیآورد.
در مجموع «کربلا به روایتی دیگر»، تألیف حجتالاسلام محمدرضا جوانآراسته که از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده، کتابی است که با روایت شخصیت و گفتگوی افراد حاضر در واقعه کربلا، ما را وادار میکند خودمان را در آن واقعه پیدا کنیم... روایت من در کربلا!
نظر شما