«حمزه خوشبخت» قصهگوی جوان بندرعباسی است که در معرفی خودش میگوید: «متولد 1369 بندرعباس هستم و چند سالی است که مینویسم و قصه میگویم.» ولی کاری که در این چندساله انجام داده فراتر از این چند جمله است. از جزیره هرمز تا تربتجام، از روستای ایسین بندرعباس تا تهران و اصفهان، از بوشهر تا کرمان، ایرانگردی کرده و سعی کرده همگان، از 3 تا 99 سالهها را پای قصهگوییهایش بنشاند؛ هرچند گروه هدفش کودکان است و تلاش میکند داشتههای فرهنگی و بومی هر منطقه را به بچهها یادآوری کند و پای کودکان را به جهان شگفتانگیز قصه و کتاب بگشاید.
با این قصهگو و فعال اجتماعی هرمزگانی به گفتوگو نشستیم که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
آقای خوشبخت چرا پیِ قصهگویی رفتید؟
اگر بخواهم واقعبینانه به این سؤال پاسخ بدهم، هدف من گفتوگو و تبادل دانستنیها درباره کتاب و قصه با بچهها به اندازۀ یک ساعت است. از تمام زمانهایی که بچهها در زیستنشان دارند، یک ساعت به یک گفتوگو میگذرد و این خودش به گمانم اتفاقی محسوب بشود.
از استان هرمزگان این برنامه را شروع کردید و بعد به مابقی نقاط کشور رفتید؟
استان هرمزگان هم مثل هر کجای این سرزمین، برای من دغدغه بوده است. حالا بماند که خودم هم اهل همین تازیان بندرعباس هستم. احساس کردم که بچههای هرمزگان هم حرفهایی برای گفتن دارند؛ حرفهایی از جنس عشق و صلح و دوست داشتنهای قصهها که باید شنیده شود و البته من با شنیدنشان زنده میشوم.
این جلسههای قصهگویی فقط مخصوص کودکان است؟
دوستی به شوخی و جدی به من میگوید که جلسههای قصهگویی تو از 3 تا 99 سال است. من شوخی او را جدی تلقی میکنم و سعیام بر این بوده که در جلسات قصهگویی، بر رگ مشترک همین 3 تا 99 سال دست بگذارم. از همین رو، هر گروه سنی که عشق و صلح و دوست داشتنهای قصهها را دوست داشته باشد، میتواند در این جلسهها شرکت کنند؛ اما آنجا که صحبت از نوشتن میشود، طبیعتاً پای آن گروه سنی در میان خواهد بود که بتوانند بنویسند.
پس آموزش داستان و قصهگویی هم در این جلسهها مطرح میشود؟
من درواقع کارگاه داستاننویسی برگزار نمیکنم. کاری که من انجام میدهم، برای گروه سنی که کودک محسوب میشوند؛ شاید عبارت درستترش این باشد که کارگاه جرقه، تلنگر و یا آدرس دادن باشد. من فقط آدرس میدهم. به این صورت که بچههای مثلاً ایسین، داشتههایی را دارند، از وضعیت فرهنگی زیستی خود و اینها شامل داستاننویس و شاعر و نقاش و مجسمهساز و اهل تئاتر و غیره میشود که در این استان از ارزشها به شمار میروند. کسانی مانند موسا بندری، سعید آرمات، محمد سایبانی، ابراهیم پشتکوهی، محمد ذوالفقاری، حسین احمدی نسب و عزیزان دیگر. من میآیم توجه بچهها را به این عزیزان و به داشتههایشان جلب میکنم. بهعنوان مثال، در یکی از جلسات من آمدم از نقاشیهای حسین احمدینسب حرف زدم یا به بچههای ایسین گفتم که علیکو بریم (علی پورسیار، هنرمند پیشکسوت هرمزگانی) در همین روستا میزیسته و بعد از بچهها میخواهم که آنها هم از داشتههایشان بنویسند.
در شهرها و یا روستاهای دیگر هم همین کار را انجام میدهید؟
در شهرهای دیگر این سرزمین هم همین کار را انجام میدهم؛ مثلاً کاشان یا تهران یا کرمان؛ البته در قصهگویی متدهایی را آموزش میدهم که در محورهای شناخت قصهها، صدا، بدن و... است که از اصول تئوری و عملی قصه به شمار میرود و عصارهاش یکچیز است: عاشق قصهها شدن و زندگی کردن در جهان قصهها.
در چه مناطق دیگری تاکنون این جلسات را برگزار کردهاید؟
من هر شهر این سرزمین که صدایم بزنند، برای حفظ رگ قصهها و کتابها میروم. استانها و شهرهایی که تابهحال رفتهام: تهران، ورامین، کاشان، اصفهان، شیراز، کرمان، جیرفت، شهر بابک، یزد، میبد، بندرعباس، ایسین، جزیرۀ هرمز و بسیاری از شهرهای دیگر بوده است. گمانم بر این است که به هر جان کندنی که شده، نفس قصه باید حفظ شود؛ هر کجای این سرزمین، قصههایی جاری است.
مگر قصه چه نقشی در حال و آیندۀ کودکان میتواند داشته باشد؟
قصهها آمال و آرزوهای زیستی بشر است، از ابتدا تا به امروز و احتمالاً تا فرداها. وقتی که کودکان با قصهها آشنا بشوند و جهان خودشان را با قصهها پیوند بدهند، بهتر میتوانند امروز و فردایشان را بسازند یا لااقل تصمیم بهتری برای خودشان بگیرند. درستترش اینکه میتوانند آرزوهایشان را شکل بهتری بدهند و حالا چهبهتر که این قصهها، حکایت زیست امروزی زندگیشان باشد. مقصودم کتابهایی است که بازتاب زندگی امروزیشان باشند.
در زمینه داستان از محضر استادی هم بهره گرفتهاید؟
من خودم شاگرد کارگاه داستان موسا بندری هستم. در اینجا میخواهم مسئله فوقالعاده مهمی را با شما در میان بگذارم. صریح بگویم که باصلاحیتتر و بادانشتر از موسا بندری برای آموزش داستاننویسی در استان هرمزگان نمیشناسم.
از کتابها و قصههایی که در این مدت برای کودکان خواندهاید، بگویید.
تلاش من بر این بوده که در انتخاب کتابها و قصهها برای کودکان دو جنبه را در نظر بگیرم؛ اول اینکه کتابها و قصههایی باشند که بازتاب زندگی امروزی بچهها باشند؛ بچههای ما هم حق دارند همپای بچههای هر جای جهان از ادبیاتی که خلق میشود، بهره ببرند؛ بچههای ایسین و هرمز و هر جای دیگر بهاندازۀ بچههای تهران و حتی بیرون از مرز این سرزمین.
لیستی از بهترین مترجمان و نویسندههای خوب کودک این سرزمین تهیه کردهام که قصههای شگفتانگیزی را ترجمه و تألیف کردهاند. من تمام همّ و غمّ خودم را بر این گذاشتهام که این آثار را به بچهها برسانم. سخن من بر سر این است که این کتابها وجود دارند و به دلایل مختلف به دست بچهها نرسیدهاند. گو اینکه در این میان، عدهای هم هستند که خوش ندارند آثار خوب به دست بچهها برسد. دوم اینکه عمدۀ کتاب و قصههایی که من استفاده میکنم، از نویسندهها و مترجمانی است که صلح و عشق را مد نظر دارند: رضی هیرمندی، محمدرضا شمس، محمدرضا یوسفی، ناصر یوسفی، احمدرضا احمدی، محبوبه نجفخانی، معصومه نفیسی، شیدا رنجبر، آثار منتشرشدۀ تاریخ ادبیات کودکان، لیست شورای کتاب کودک ایران و هر آن کتاب و قصهای که پیش از بچهها، خودم نشان عشق و صلح را در آنها دیده باشم و از خواندنشان لذت برده باشم.
سخن پایانی؟
در روزگاری که رسانههای غیر از کتاب، بهسرعت نور جلو میروند، اگر ما نتوانیم به میزان دیگر رسانهها از دل کتاب چیزی برای گفتن داشته باشیم، باختهایم.
نظر شما