محمدحسن ابوحمزه، نویسنده انقلاب و دفاع مقدس، یادداشتی به مناسبت درگذشت زندهیاد جهانگیر خسروشاهی نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.
-چقدر تو راهیم؟
-ده دقیقه.
تعجب کردم وقتی آدرس را دیدم متوجه شدم استاد ساکن شهرری هستند، به قول قدیمیها «جاده قم» و درست نزدیک کوچه شهید «محمد محمد باقر»، دوست دوران مدرسه، هنرستان و...
وارد منزل استاد شدیم، با لبخند به استقبال جمع آمد. همه حرف زدیم احوالپرسی کردیم استاد لبخند زد. صحبت از کارهای فرهنگی پیش رو شد؛ استاد لبخند زد. وقت صحبت هم فقط دلداری داد، امید داد و به اندازه یک کلام هم بر کرسی استادی تکیه نزد تا کلامی بر زبان براند؛ لحنش برادرانه بود، در مقام پیشکسوت هم حرف نزد.
تواضع، فروتنی همه برداشت من از آن جلسه بود. استادی با آن جایگاه رفیع، هنرمند در چندین رشته هنری، همکاری با بزرگان و هنرمندان و پیشکسوتان تراز اول، صاحب آثار ارزشمند هیچ ادعایی نداشت.
یاد روایتی از همسایه خانه مرحوم امیرحسین فردی افتادم که وقتی شنید رهبر معظم انقلاب در سوگ همسایهی دیوار به دیوارش، امیر خان ساده و معمولی پیام تسلیت فرستادهاند، تعجب کرده و اصلا باور نداشت آقا امیرخان آن همه بزرگ، هنرمند و نخبه بوده است.
مرحوم استاد جهانگیر خسروشاهی نیز از همین دست بزرگان گمنام است که خودش را صرف هنر کرد نه هنر را برای خود بخواهد. آنقدر شیوا با صداقت و زیبا مینوشت که اسماعیلش در «زخمدار» زبان باز کرد، حرفهایی ناب زیبا و منحصر به فرد را برای دیگران بیان کرد، حرفهای خودش را.
نظر شما