در گفتوگو با مولف کتاب «تاریخ شفاهی (گفتوگو با چهرههای فرهیخته تبریز)»
تاریخ مکتوب؛ تاریخ دستخورده
مولف کتاب تاریخ شفاهی معتقد است، دولتها طی دوران مختلف تاریخ واقعی را کمتر در اختیار مردم قرار دادهاند.
نویسنده کتاب متولد سال 1330 در محله سرخاب تبریز بوده و در دانشگاه تبریز در رشته برنامهریزی شهری درس خوانده است. او در سمت مدیر تحقیقات و سنجش برنامهای صدا و سیما مشغول به کار بوده و با عنوان پژوهشگر ارشد بازنشسته شده است.
جلد اول این کتاب شامل مصاحبه با 13 نفر از افراد بنام تبریز از قبیل پهلوان حبیب پنبهچی، سید جمال ترابی طباطبایی، علی اکبر ترابی، بیتالله جمالی، یحیی شیدا، دکتر سیروس برادران شکوهی، سیروس قمری، محمود قبه زرین، نگار عذاری، دکتر محمد حسین مبیّن، کریم مشروطهچی و دکتر جواد هیئت است. این کتاب به زبانی ساده و جذاب بخشهایی از زندگی و سرگذشت این افراد را روایت میکند و در عین حال نقبی به تاریخ این مرز و بوم نیز میزند. در ادامه با حسن علیزاد پروین، نویسنده این کتاب به گفتوگو مینشینیم.
چرا تاریخ شفاهی را برای نگارش کتاب انتخاب کردید؟
زمان زیادی نیست که تاریخ شفاهی در دنیا مورد توجه قرار گرفته است. طی دهههای اخیر پژوهشگاهها، مراکز علمی و فرهنگی متوجه شدند که افراد فرهیخته که نقشی در جامعه ایفا میکنند یا آثاری خلق کرده و حضور فعال و پویا در جامعه دارند، یکسری تجربهها و مشاهداتی دارند که هیچ وقت روی کاغذ نیامده و به همین دلیل تلاش کردند قبل از اینکه این افراد از این دنیا رخت ببندند، با آنها را صحبت کنند، بنویسند و در تاریخ ثبت کنند.
گاهی از گذشتهها فاصله میگیریم و دورادور برایش دستی تکان می دهیم.مثل بسیاری از اتفاقات زندگی که تصویری از آن در ذهن ما مانده است، اما همین خاطرههای دور، گذشته از شخصی بودن گاهی متعلق به یک ملت بوده و هویت تاریخی است. تاریخ شفاهی، حکایت تلخ و شیرین و شرح شادی و غم نیست، نقبی است به جامعهشناسی، مردمشناسی، اقتصاد، سیاست و...
آنچه در تاریخ شفاهی اهمیت دارد، جزئینگری، دنبال کرن گامبهگام رخدادها و شناخت هرچه بیشتر پدیدهها است که افراد آگاه دیده، شنیده و تجربه کردهاند و بیواسطه در احتیار مخاطب قرار میگیرد.
من خودم به شخصه معتقدم تاریخ مکتوب تاریخ دستخورده است؛ هر زمان رویدادهای تاریخی به صورت مکتوب به جامعه ارائه شده، همواره بر مبنای سیاستها و نگاههای قدرتها و تصمیمگیران بوده است. میتوان گفت تاریخ واقعی را کمتر در اختیار جامعه قرار دادهاند؛ بهطوری که ملاحظه شده در تاریخ تعدادی از اتفاقات برجسته شده. وقایعی همچون زد و خوردها و لشکرکشیها و تحرکات پادشاهان زیاد مطرح شدهاند تا زندگی روزمره انسانها، توسعه،ها پیشرفتها، شکستها، ارتباطات و نگرشهای افراد جامعه، در حالیکه همین مفاهیم و فعالیتها برای آینده مهمتر از لشکرکشیها هستند.
یعنی شما تاریخ مکتوب را به تنهایی کامل نمیدانید؟
نهاینکه قبول ندارم اما میگویم تاریخ کامل جوامع منعکس نشده است.
چه ضرورتی برای نگارش این کتاب احساس میکردید؟
ما در این استان بهخصوص در تبریز انسانهایی داریم که در طول عمرشان اتفاقات زیادی دیدهاند و درک کردهاند، یا کارهای زیادی انجام دادهاند اما هیچگاه ننوشتهاند و نه گفتهاند. من میدیدم که یکسری افراد حرفها، خاطرهها و دیدههایشان را مطرح میکنند که هیچ جا نیامده است؛ مثلاً در تاریخ ما اتفاقی در سال 1325- 1324 (جریان دموکراتها) رخ داده است که در مورد آن برهه خیلی کتابها نوشته شده که گاه به این سمت و گاه به سمت مقابل متمایل بوده است، ولی اطلاعات ما بعد از مصاحبه با فردی که در دادگاهی که در زمان شاه برای دموکراتها در دبیرستان فردوسی تشکیل شده بود، حضور داشت و در این دادگاه مطالب زیادی شنیده و گفته است که تابحال هیچ جا مطرح نشده بود، بیشتر شد.
چند سال قبل با یک نفر که حدود سال 1327 بهخاطر اینکه آن زمان از عوامل فرقهای خاص بود و از ایران رفته بود و بعد از حدود 45 سال دوباره به ایران بازگشته بود، مصاحبه کردم و در رابطه با 45 سال که دور از وطن بود و اینکه چطور هویت و فرهنگ خود را حفظ کرده، آن زمان چه کار میکرد و بعدها چه اتفاقاتی برایش رخ داده است، گفتگوی مفصلی داشتم که در جلد اول کتاب چاپ شده است و بازخورد خوبی از این مصاحبه به دست آوردیم و همین امر یکی از انگیزههای من برای ارائه چنین مصاحبههایی شد.
به نظر من عرضه کتاب در جامعه کاری مهم و پر مسئولیت است، بنابراین قطعا باید هدفی را دنبال کند. حتی در زمان نگارش این کتاب من متوجه شدم که تمام مصاحبه شوندگان از نظر همکاری و بیان کامل و دقیق مطالب در یک سطح نیستند، بنابراین برخی از مصاحبهها که حاوی اطلاعات یکدست یا کامل نبودند را با اجازه مصاحبهشوندگان در مجله چاپ کردم. به عنوان مثال من با یک نفر مصاحبه کردم که پدرش در زمان رضاشاه دارای منصب دولتی بود و در پستی که داشت یکسری اشتباهات داشت. من بسیار علاقهمند بودم تا این موارد در مصاحبه مطرح شده و باز شود اما مصاحبهشونده چنین کاری را انجام نداد و به همین دلیل مصاحبه را منتشر نکردم.
در رابطه با سیر تکمیل محتوای کتاب توضیح بدهید!
آقای دکتر لاجوردی که بعد از انقلاب از ایران رفته بود و در دانشگاه هاروارد کرسی به عنوان تاریخ شفاهی داشت با تمام سردمداران سلسله پهلوی مصاحبه کرده و چندین کتاب منتشر کرده بود. بعضی از کتابهایش در اینجا ترجمه شده و من هفت جلد آن را پیدا کرده و خواندهام. هنگام مطالعه این کتاب میدیدم افرادی که زمانی مسئولیتی در رژیم پهلوی داشتند، بعد از گذشت چندین سال دید انتقادی به زمان خود و قضایای آن روزها داشتند، این نکات همان ناگفتههای تاریخ رسمی است، من همیشه دوست داشتم کار مشابهی در این زمینه انجام بدهم. یک روز هنگام دیدار با آقای نواداد؛ مدیرکل سابق صدا و سیمای آذربایجانشرقی او پیشنهاد اجرای طرح پژوهش تاریخ شفاهی را داد. با توجه به اینکه من از سالها قبل زمینه ذهنی برای این کار را داشتم، بعد از پیشنهاد او بیوقفه اجرای طرح تارخ شفاهی و مصاحبه با شخصیتها را شروع کردم.
از سال ۱۳۸۷ تقریباً چهار سال متوالی با ۷۰ نفر از چهرههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... که منشاء اثر در جامعه بودهاند یا نقشی در حوزههای مختلف داشتهاند و نهایتا حرفی برای گفتن و ارزش داشتهاند را از جمله جامعهشناس، ورزشکار، شاعر، مولف و محقق و... انتخاب کردیم و در فضای صمیمی مصاحبهها را گرفتیم و هر چه جلوتر میرفتیم کار برای ما جذابتر میشد.
تصور نمیکنید استناد به گفته یک نفر ماهیت مصاحبههای تاریخشفاهی را زیر سوال میبرد؟
خطری که در کمین تاریخ شفاهی است، این است که آیا فرد صادقانه موارد را مطرح میکند؟! مستندات در تاریخ شفاهی براساس اعتماد به مصاحبهشونده است و بس! اگر قرار بر این باشد که تاریخ شفاهی را با وزنه و معیاری بسنجیم کار به جایی نمیرسد. ما نمیخواهیم چیزی را ارزیابی کنیم یا دست به مطالعه تطبیقی بزنیم. تاریخ شفاهی عین ادبیات شفاهی است، کافی است منبع روایتِ ضربالمثل یا حکایت یا بایاتی مشخصا ذکر شود، کار راوی آنجا دیگر تمام میشود. حالا چه کسی باید تطبیق بدهد که این گفته صحیح است یا نه بحثی جداست.
در واقع تنوع، شگفتی و زیبایی ادبیات شفاهی در این است که در جاهای مختلف و به اشکال مختلف مطرح شود. در تاریخ شفاهی باید به فرد اعتماد کنیم و این سه سوال اساسی را بپرسیم؛ چه دیدهای؟ چه شنیدهای؟ و چه کردهای؟ آیا ما میتوانیم دیدهها و شنیدهها را کنترل کنیم؟! اعتبار تاریخ شفاهی هم همین اندازه است، مگر اینکه نکته تاریخی برجستهای در مصاحبه مطرح باشد که آن نیز بعدها میتواند توسط محققان نقد شود. با این حال این امر چیزی از اعتبار مصاحبه انجام گرفته کم نمیکند. به عبارتی محاسن تاریخ شفاهی آنقدر زیاد است که چنین مواردی نمیتواند از اهمیت آن بکاهد.
از نظر شما تقابل بین تاریخ شفاهی و تاریخ مکتوب چقدر است؟
ما در تاریخ شفاهی میخواهیم یافتهها، تجربیات و مشاهدات افراد را بررسی کنیم اما ارزیابی را به عهده مخاطب میگذاریم. واقعیت این است که تاریخ ما آنطور که باید نوشته نشده است. تاریخ مکتوب تاریخ دستخورده است. طی دوران مختلف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با معیارهای خاصی به کتابها مجوز میدهد و مثلاً میگوید فلان مورد امروز صلاح نیست، مطرح شود یا در رسانهها بایدها و نبایدها میگذارند. این موارد بر اساس مقررات یا ذهنیتی است که خودشان ایجاد کردهاند، نه واقعیتی که در جامعه است. من بر مبنای تجربه مختصر خود حوزه تاریخ شفاهی را بیشتر میپسندم تا تاریخ مکتوب، چون موضوعات و مسائل در این حوزه آنگونه که مشاهده و تجربه شده است، مطرح میشود.
به همین دلیل تاریخ رسمی که در مدارس و دانشگاهها تدریس میشود، جذاب نیست. من فکر میکنم اگر به نسل جوان تاریخ شفاهی را معرفی کنیم، جذابیت بیشتری دارد. چون تاریخ تنها درسی است که دانشآموزان علاقهای به آن ندارند. نزدیک خانه ما مدرسهای است و روزی که دانشآموزان امتحان تاریخ میدهند، صفحات کتاب تاریخ را در کف خیابان میبینم و این جای ناراحتی و تاسف دارد. تاریخ باید طوری ارائه شود که تعلق به آبوخاک را ارتقا دهد. بههر حل ما نتوانستهایم تاریخ را جذاب به مخاطب ارائه دهیم؛ اگر تاریخ را درست و به صورت مناسب به نسل جدید ارائه دهیم هم هویت در آنها تقویت میشود و هم میزان تعلق ملی افزایش مییابد.
شده با شخص خاصی بخواهید مصاحبه کنید و میسر نشود؟
بله شده. در دوران کرونا چه انسانهایی را که از دست دادیم و نرسیدیم با آنها مصاحبه کنیم. من علاقهمند بودم با بسیاری از افراد مصاحبه کنم که متاسفانه عمرشان کفاف نداد. حتی سال 93 با آقای جعفری در مرند صحبت کرده بودم، اما متاسفانه مدتی بعد وی از دنیا رفت و نتوانستم ابهامات مصاحبه را رفع کنم. از ۱۳ نفر مصاحبه شونده در جلد اول کتاب الان فقط سه نفر زنده هستند. باید امکانات باشد تا مصاحبهها همزمان پیش برود و واقعاً یکنفر از عهده این همه کار بر نمیآید. دانشگاهها باید در حوزه تاریخ شفاهی فعالیت بیشتری انجام دهند.
تعدادی از شخصیتها بودند که یک تا دو سال بعد از مصاحبه فوت کردند (به علت کهولت سن). دوستان به شوخی به من میگفتند لطفا با ما مصاحبه نکن! در حال حاضر از ۷۰ نفر مصاحبهشونده نزدیک به ۳۰ نفر فوت کردهاند.
شده روایت یک شخص تصور شما را از یک برهه تاریخی یا شخص خاصی تغییر دهد؟
بله اتفاق افتاده، مثال میزنم: زمانی روسها در تبریز رذالتهای زیادی میکردند و باید گفت حضورشان در این شهر پر از نکبت بوده است اینها روی موهومات و اتهام نادرست ثقهالاسلام و یارانش را به دار آویختند. ما این اقدام را نکوهش میکنیم اما طی یکی از همین مصاحبهها متوجه شدم، آن زمان عدهای بعد از این کشتار وحشیانه به کنسولگری روسیه در تبریز میروند و به خاطر بازگرداندن آرامش به شهر از آنها تشکر میکنند، در صورتی که مسئول تمام این کشتارها خود روسها بودهاند.
نظر شما