وضعیت ادبیات تألیفی در ایران بهخصوص ادبیات ژانر که در جهان طرفداران بسیاری دارد چهطور است؟
توجه خوبی شده است. برای مثال در انتشارات باژ پروژهای تعریف شده است که در آن توجه بیشتری به آثار تالیفی میشود. برهمین اساس کارهای نویسندههای ژانرنویس پذیرفته شد و سری سوم آثار تالیفی هم منتشر شده است؛ از جمله کتابهای نیما کهندانی، الیستا آقایی، سندروم ژولیت از خودم و کوارتت نهایی از آرمینا سالمی که همگی داستاننویسان جوان کشور هستند.
درباره استقبال از رمان «سندروم ژولیت» که نوشته خودتان است برایمان بگویید.
این اثر در زمان شیوع بیماری کرونا یعنی تیرماه ۹۹ منتشر شد، ولی خب طبق آنچه که ما انتظار داشتیم و براساس همه زحماتی که کشیده بودیم پیش نرفت. چون همه درگیر بیماری و مسائل مربوط به کرونا بودند، مدتی همهچیز فروکش کرده بود و کسی کتاب نمیخرید؛ اما امسال که شرایط کرونا آرام شد و توانستیم تبلیغ کنیم و سری جدید تالیفیها نیز همزمان با نمایشگاه کتاب منتشر شد، یکدفعه با فروش قابل ملاحظهای مواجه شدیم. مثلا کتاب «سندروم ژولیت» که دو سال از چاپ آن میگذرد جز پرفروشترینهای نشر، بین کتابهای تألیفی و ترجمه شد. کتاب الیستا آقایی همینطور. همچنین چاپ اول کتاب «دَه بَرِ مَهیل» اثر النا رهبری نیز در سیوسومین نمایشگاه کتاب تهران تمام شد.
این موارد نشاندهنده این است که ادبیات ژانری ما پتانسیل خیلی خوب و همینطور مخاطب مخفی دارد که کمکم با ادبیات ژانر تالیفی آشنا شدهاند و از آن استقبال گستردهای کردهاند و سایر کتابهای تالیفی را نیز با علاقه خریدهاند و این خیلی به نظرم امیدوارکننده است. به غیر از نشر باژ، بقیه نشرها هم مثل نشر هوپا بخشهای جوان ژانری را راهاندازی کردهاند و فروش نسبتا خوبی داشتهاند. مثلا کتابسرای تندیس کتابهای تألیفی خوبی دارد. مخاطبان، کتابهای ژانری را با علاقه میخرند چون برایشان خواندن این داستانها لذتبخش است. البته نظر شخصی من این است که قیمت کتابها بالاست با این حال باز هم کتابخوانان استقبال میکنند.
نسل جوان داستاننویس از اعتماد به نفس بیشتری برخوردارند زیرا کتابهای اولشان را هم در تعداد صفحات بالا مینویسند. مثل 300 و حتی 500 صفحه. چه میشود که چنین اتفاقی میافتد؟
چون مخاطب دارند. وقتی میبینند که کتابهای ترجمهای با این حجم صفحات فروش میروند و خود نیز مخاطب آن کتابها هستند، ناخودآگاه شبیه آنها مینویسند و میبینیم که در ایران هم طرفدار دارد. داستاننویسهای جوان این فرمول را خوب فهمیدهاند و خوب هم دارند در این زمینه کار میکنند و موفق هم بودهاند. دستکم در قدم اول به نظر میرسد که موفق بودهاند و همین ارزشمند است.
کتابهای ژانری تألیفی که نشر باژ منتشر کرده است برای نوجوانان نیز مناسب است؟
بله، برای رده سنی ۱۶ سال به بالاست؛ یعنی از سال دوم دبیرستان به بعد میتوانند بخوانند. مثلا رمان دوجلدی «کوارتت نهایی» علمی-تخیلی و ابرقهرمانی است که جلد دوم آن نسبت به جلد اول حجم بیشتر و طرفداران زیادی هم دارد. اگر گودریدز را بررسی کنید میبینید تعداد زیادی از نوجوانان و جوانان درباره این کتابها نظر و امتیاز میدهند. میشود گفت که یک community (انجمن) از طرفدارانشان تشکیل شده است که معمولا میپرسند جلد بعدی چه شد؟ و دوست دارند بدانند ماجرا چهطور ادامه پیدا میکند.
آیا این انجمن هواداری را از دنیای هری پاتر الهام میگیرند؟
بله اما آن خیلی اتفاق بزرگ و بینظیری بوده است در تاریخ جهان. به هرحال هری پاتر یک اتفاق خیلی بزرگ بوده اما این یک جامعه کوچیکتر در سطح کشورمان است.
این دنیای طرفداری یکجور اهمیتدادن به مخاطب است و به نظر کار خیلی خوبی است که در ایران هم نمونههایی از آن را میبینیم. بهخصوص که در داستانهای بزرگسال و از طرف نویسندههای بزرگسال چنین چیزی را تاکنون ندیدهایم.
در داستانهای ایرانی که من همیشه با آن در ارتباط بودم چیزی که همیشه فراموش میشود قصه است؛ یعنی ما داستانهایمان را بدون قصه و ماجرا، و بدون هیجان مینویسیم. یکسری اتفاقهای سطحی میافتد و بیشتر شخصیتمحور هستند؛ اما در داستان ژانر، ما همان اتفاقات را داریم و اتفاقاً شخصیتها خیلی پررنگاند. آنها طوری شکل گرفتهاند که برای همه مهماند و در کنار آن قصه داریم؛ قصهای که بسیار هیجانانگیز و جذاب است و مخاطب وقتی شروع به خواندن میکند، نمیتواند کتاب را زمین بگذارد. خاصیت ورقبرگردان دارند، شخصیتپردازی و قصه دارند. حالا اینکه بگوییم نویسندههای جوان ما از نظر مضمونی به یک عمقی رسیدهاند من شخصا هنوز این اعتقاد را ندارم، یعنی فکر میکنم هنوز این مورد جای کار دارد. چون سنوسال نویسندهها کم است و باعث میشود از نظر مضمونی خیلی عمیق نشده باشند. ولی به هرحال این اتفاق میافتد. مثلا یکسری از نویسندههای کتابهای کتابسرای تندیس که سنوسال بیشتری دارند و گروه سنی مخاطبشان نیز بزرگسال است به غیر از داستان جذابی که از آنها میخوانیم، مضمونهای خیلی عمیق در زمینه سیاسی و اجتماعی نیز لایه لایه در داستانشان وجود دارد؛ مثل رمان «بند دیوان» از بهزاد قدیمی.
به نظر شما چه دلایلی باعث شده است که ادبیات ژانری در ایران هم طرفداران زیادی پیدا کند؟
دلیل اول این است که به هرحال همه نوجوانان ما به شبکههای اجتماعی دسترسی دارند و به فیلم و سریالهای خارجی در حال پخش هم؛ نه اینکه مثل قبل با تاخیر باشد و منتظر دوبله باشند. آنها با جهان و بهترین آثار جهان در بخش کتاب و فیلم ارتباط مستقیم دارند. ادبیات اصلی در خارج از کشور ادبیات ژانر است و سریالها، فیلمها و کتابها همه در قالب ژانری هستند. فیلم و سریال هنری مخاطب محدودی دارد. نسل جدید دهههای ۹۰ و ۸۰ و ۷۰ با این موارد بزرگ شدند و انتظارشان این شکل و کیفیت از داستانگویی و شخصیتپردازی است و حتما برایشان مهم است که کتاب هیجان داشته باشد تا مطالعه آن را ادامه دهند. آنها حوصله ادبیات داستانی نسل ما را ندارند که غرزننده است و فضاهای محدودی در قصه به کار میبرند. اینچیزها برایشان جذاب نیست و میخواهند که اتفاق و هیجان و کشش وجود داشته باشد.
بخش دیگر این است که وقتی این تقاضا وجود دارد خب اول با ترجمه شروع میشود و نشرها شروع به کار ترجمه میکنند و متوجه میشوند که چقدر این کتابها طرفدار دارند و بعد کمکم نویسندهها هم میآیند به این سمت که ما چهطور این نوع داستانها را ایرانی بنویسیم؟ چهطور میتوانیم به خودمان نزدیکتر کنیم؟ چهطور میتوانیم بومیسازیاش کنیم؟ منِ ایرانی اگه بخواهم فانتزی بنویسم فانتزی من چه شکلی میشود؟ فانتزیِ من با هری پاتر فرق میکند. اگر بخواهم درباره یک مدرسه بنویسم قطعا هاگوارتز نمیشود. باید مدرسهای مشابه مدرسه خودمان باشد. هر فضایی که خلق کنم باید الهام گرفته از فضا و زیست خودم باشد. که به این صورت کمکم دغدغههای ایرانی روزمره خودم وارد داستان ژانر میشود و داستان ایرانی میتواند به مرور زمان بومیسازی شود. به نظرم مجموع همه این چیزهاست که میتوانیم به عنوان دلایل ذکر کنیم. این اتفاق مهمی است که کتابهای ژانری تالیفی ما از ترجمه فروش بیشتری دارند؛ نشاندهنده یک جهش در ادبیات ماست.
نظرتان درباره اقتباس از کتابهای ژانری چیست؟
مبحث اقتباس مهم است. در کشورهای خارجی فیلم و سریالها از بهترین آثار ژانرهای مختلفی مثل علمی-تخیلی، فانتزی و وحشت اقتباس میشوند. دیدن این فیلم و سریالهای اقتباسی سبب شده است که افراد بقیه کتابهای نویسنده را هم بخوانند. این دو صنعت به یکدیگر کمک میکنند. باعث رشد هردو میشود. کتاب به اقتباس کمک میکند چون پلات مشخصی دارد، شخصیتپردازی کامل است و با خیال راحت فیلم و سریال اقتباسی ساخته میشود و فیلم و سریال نیز سبب میشوند تا کتاب بهتر فروخته شود. اما ما در ایران هنوز این چرخه را نداریم یعنی ادبیات و سینما از هم تفکیک شدهاند و از نظر من سینما همیشه کمی عقبتر از ادبیات قرار دارد؛ چون در کتاب این توانایی را داریم که بتوانیم دنیاهای تخیلی را بنویسیم، آینده را تصور کنیم، فضاهای پیشرفته و تکنولوژی و وحشت را در داستانها بیاوریم؛ اما ساخت این موارد در سینما از لحاظ مسائل مختلفی مثل بودجه و امکانات هنوز در ایران وجود ندارد.
چرا در ایران وجود ندارد؟ دوباره بحث عرضه و تقاضا مطرح میشود. کارگردانها و فیلمنامهنویسان ما آیا هنوز این تقاضا را ندیدهاند یا ما به عنوان مخاطب علاقه به دیدن فیلم فانتزی ایرانی را به اطلاع اهالی سینما نرساندهایم؟
اهالی سینما باید دنبالش باشند. همهجا حواسشان باشد که در صنعت نشر چه اتفاقی دارد میافتد و چه کتابی پرفروش است و مخاطب بیشتر دوست دارد و امتیاز خوب گرفته است. آنها باید به این سمت بیایند. فیلمهای ما هنوز در آپارتمان و کافه میگذرد. همانطور که گفتم نیاز به امکانات است اما خود کارگردانان ما هم به این سمت نیامدهاند یا هنوز نمیشناسند یا امکاناتش را ندارند.
پرفروشترین تولیدات سینمایی در کشورهای خارجی از نوع ژانری است و اتفاقا مخاطبانشان بیشتر نوجوان هستند یعنی توجه به این قشر خیلی مهم است و ثابت شده که پولساز است. این تصور درست است؟
نه فقط نوجوانان، خودم علمی-تخیلیهایی را میبینم که برای گروه سنی 30 سال به بالا تولید و ساخته میشوند. این ژانرها در همه گروههای سنی طرفدار دارد. همیشه پرفروش و جذاب بودهاند. نمیدانم چرا این اتفاق هنوز در ایران نیفتاده است. امیدوارم که این چرخه تکمیل شود و اتفاقات خوبی بیفتد و تا 5 یا 10 سال دیگر که سینما وارد این حوزه میشود، ما در ادبیات داستانی دستِ پُری داشته باشیم که به تهیهکنندگان انواع و اقسام داستانهایی را که میخواهند پیشنهاد دهیم.
نظر شما