در ویژه برنامه «ماجرای بهشتی» بررسی شد؛
مرز دیدگاه شهید بهشتی در کتاب «حکومت اسلامی» به آزادی که لیبرالها و روشنفکران دارند کجاست؟
شهید بهشتی در کتاب «حکومت اسلامی» وقتی بحث آزادی را مطرح میکند تصریح میکند که مرزهای این آزادی با آزادی که لیبرالها و روشنفکران دارند کجاست؟ بخشی هم باید در سیره شهید بهشتی دید. ایشان در همین مدت کمی که بعد از انقلاب در مجاری امور قرار گرفت هیچ کنش همسو با جریانهای روشنفکری ندارد و مثلا از اعضای نهضت آزادی در سیستم خودش نیاورده است.
بیگدلی در ابتدای برنامه گفت: شهید بهشتی را ما به یک معنا مبدع قانون اساسی ایران میدانیم و سوابق فقهی و فلسفی که شهید بهشتی داشتند در نظام حقوقی- سیاسی ایران متبلور بوده است و جمهوری اسلامی ایران به یک معنا در اندیشه جهان اسلام برای موضوع جمع میان جمهوریت و ولایت فقیه یک کار بدیعی کرده است. شهید بهشتی چه سابقه فکری و تحصیلاتی در حوزه علمیه داشته است و اساتیدش چه کسانی بودهاند؟
رهدار پاسخ داد: شهید بهشتی اهل اصفهان است و سالهای اولیه طلبگی ش هم در اصفهان در مدرسه صدر که هنوز هم یکی از معروفترین مدرسه اصفهان است تحصیل کرده است. وقتی از اصفهان به قم میآید به محضر بعضی از علما میآید که متفاوت المشرب هستند و بیشترین استادی که شهید بهشتی نزد ایشان تلمذ داشتند مرحوم محقق داماد است. مرحوم محقق داماد هم به سخت درس بودن معروف است و هرطلبه ای نزد ایشان نمیرفته است. البته شهید بهشتی از محضر افرادی مثل آیتالله سیدتقی خوانساری، آیتالله بروجردی و حضرت امام (ره) هم استفاده میکند. البته در محضر امام (ره) در دو مرحله استفاده میکنند که در مرحله اول نیمچه قهری میکنند و به خاطر یک پرسش و پاسخ تندی که میان شهید بهشتی وامام صورت میگیرد ایشان یک مدتی کلاس درس امام (ره) را نمی رودولی درنهایت حضرت امام (ره) یک نفر را میفرستد سراغ ایشان که برگردد. حتی به محضر درس علامه طباطبائی هم حاضر میشود و آشنایی ایشان با فلسفه در حد لیسانس و فوق لیسانس بوده و بنا داشته که برای تحصیل دکترا هم به خارج کشور برود. با اصرار شهید مطهری به کلاس های درس علامه طباطبائی میرود و در این کلاسها میخکوب میشود و ایشان را میپسندد؛ علامه طباطبائی هم ایشان را میپسندد.
وی افزود: از نیمه دوم دهه بیست، یکسری اتفاقاتی در قم میافتد که یکسری طلبهها به تهران برای تحصیل میآیند از جمله خود شهید مطهری. نوعا هم با خاطره خوش نمی آیند و به خاطر تعارضاتی که در قم پایشان به تهران و دانشگاه کشیده میشود. این روحانیون اگرچه محدود و معدود بودند ولی خیلی زود در دانشگاه پذیرفته میشوند دلیلش هم این است که خاص بودند. مثلا شهید مطهری و شهید بهشتی خیلی زود در دانشگاه مورد توجه قرار میگیرند و در دانشگاه تهران شاگرد اول میشوند. از دهه بیست یک جریان روشنفکری هم در حوزه وجود داشته است و مجلات روشنفکری و به روزی مثل آینه حکمت و آینه اسلام منتشر میشود. مرحوم علامه هم چند حلقه به روز داشته است که در آنها افراد انگلیسی و آلمانی میدانستند. شهید بهشتی هم مدرسه علوی را با حمایت معنوی و مالی آیت الله گلپایگانی تاسیس میکند اما از یک جایی به بعد دیگر نمی تواند با ایشان کار کند. در این مدرسه برخی از دروس توسط مدرسان انگلیسی زبان تدریس می شد و خود ایشان هم معلم زبان انگلیسی بود. بعد از جدایی محترمانه شهید بهشتی از مرحوم گلپایگانی، ایشان مدرسه حقانی را تاسیس میکند؛ مدرسهای که سالها به لحاظ برنامه درسی پیشرو بود.
مجری برنامه سپس پرسید که در بین این مکاتب مختلف فکری، به نظر میآید تعلق خاطر شهید بهشتی به اندیشه امام (ره) و علامه طباطبائی کمی پررنگتر میشود شما هم این طور فکر میکنید؟
این استاد دانشگاه گفت: به نظر من شهید بهشتی دهه سی بیشتر به علامه طباطبائی تعلق خاطر دارد اما دهه چهل بیشتر به امام تعلق خاطر پیدا میکند. واقعیت قضیه این طور بوده که طلبه های خوش ذوق و خوش فکر، کلاسهای درس امام را پسندیدند. شهید بهشتی هم چون خودش طلبه خوش فکری بوده در دهه سی دو حلقه راهاندازی میکند؛ حلقه اول با محوریت آیت الله سیدهادی خسروشاهی و موضوع اقتصاد اسلامی است واز دل آن نخستین جرقهها و مباحث نظری حکومت اسلامی درمیآید. از دل این حلقه، حلقه فنیتر و دقیقتری درمیآید که شامل شهید بهشتی، آیت الله مکارم، آقای شبیری زنجانی، مرحوم حجتی کرمانی و آقای مهدوی کنی می شود. از اواخر دهه سی، شهید بهشتی در میان رفقایی افتاده است که همه اینها پای ثابت درس مرحوم امام (ره) هستند و تلمذ شهید بهشتی پای درس حضرت امام (ره) هم 5-6 سال است و اینها منجر به تدوین کتابهایی با موضوع حکومت اسلامی میشود.
بیگدلی بیان کرد که طیفهای مختلفی در حوزه علمیه و میان اندیشمندان اسلامی در نسبت با حکومت فقها و ولایت فقیه وجود دارد. به نظر میآید تا مقطع انقلاب شهید بهشتی جمع بندی فقهی برای خودش دارد، این جمع بندی چیست؟
رهدار پاسخ داد: شهید بهشتی عصر انقلاب سه تا ورودی فکری دارد؛ یکی همان ورودی حوزوی با اساتیدی است که نام بردم. یک ورودی، ورودی دانشگاه تهرانیش است و یک ورودی هم ورودی غرب است. ایشان در سالهای 1345 تا 1349 در آلمان است و در این کشور هم کارهایی انجام داده است و وقتی انقلاب میشد ایشان میشود؛ «آیتالله دکتر سید محمد بهشتی» یعنی در حوزه درجه اجتهاد دارد، در دانشگاه هم درجه دکترا دارد. در عین حال متاثر از هر سه ورودی است. ازحوزه، اتقان مبانی دینی، از دانشگاه بحث های روشی را و از غرب روحیه تصالح و تسامح را گرفته است. شهید بهشتی بعدا دو اتهام میخورد؛ یکی اینکه گرایشات فکری به سمت تسنن و اینها دارد چون رویکرد وحدتی داشته است و این رویکرد در ایران در زمان آیت الله بروجردی پررنگ بود اما با مخالفت علمای ولایتی و امامتی مشهد مواجه شد. دوم اینکه به خاطر روحیه تسامح متهم میشود. بعد از انقلاب، شهید بهشتی در این بستر دیگر فقط یک متفکر نیست و انگار هم متفکر است هم مدیر. علاوه براین خود مقوله انقلاب اسلامی و مشخصا نظریه حکومت اسلامی و ولایت فقیه، آن روز نظریه شفافی مثل امروز نبوده است و در حال تطور بوده است لذا در خصوص مبدع این نظریه یعنی حضرت امام (ره) تا به امروز دو دیگاه وجود دارد؛ یکی اینکه امام در دهه سی حلقه ای داشته و تمام بحثهای ولایت فقیه را به تفصیل و با رویکرد آکادمیک برای اعضای حلقه فرمودند. نظریه آیت الله جعفرسبحانی این است که حضرت امام تطوری در فکرش نداشته است اما در مقابل دیدگاه هایی وجود دارد مبنی براینکه گذار از نظریه ولایت فقیه به ولایت مطلقه فقیه برای خود حضرت امام (ره) بعد از انقلاب به وجود آمد و ضرورتهای حکومتداری، امام (ره) را به این ارتقا دعوت کرد. منزلت شهید بهشتی، مقام معظم رهبری و خیلی از متفکران اصلی انقلاب در اوایل انقلاب در نسبت با ولایت فقیه، منزلت مفسر بوده است و هرکدام از زاویه برداشت خودشان تفسیر میکنند لذا طبیعی است که دیدگاهها طبیعی نباشد.
مجری برنامه سپس پرسید آیا رویکرد شهید بهشتی مشخص است و درباره ولایت مطلقه فقیه حرفی زده و به این رویکرد قائل است؟
عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم گفت: بحثهای اجتهادی مثل کشکول دراویش زمان گذشته است و بستگی دارد که چه چیزی از آن بخواهی. من از مکتوبات شهید بهشتی به راحتی می توانم قائل بودن ای شان به ولایت مطلقه فقیه را دربیاورم همچنان که فرد دیگری در کنار من به راحتی می تواند قرائنی بیاورد که بگوید ایشان فقط قائل به ولایت فقیه است. چون بحثهای آن دوران به گونهای مطرح شده که تفسیربردار است. آن دوران، دوران تکوین مفاهیم انقلاب است مثلا از جمهوریت امام (ره) یک برداشت دارد جریان مقابلش برداشت دیگری داشت. می توان با مسامحه گفت قانون اساسی ما دستپخت شهید بهشتی است، چون جزو شخصیت های به شدت تاثیرگذار در رای دهندگان به مواد قانون اساسی بوده است به ط وریکه من شنیدم هرماده ای که میخواسته بحث بشود اول تقریر چند دقیقه ای توسط شهید بهشتی صورت میگرفته و بعد بحثها شرح و حاشیه ای بر تقریر ایشان.
این نویسنده اضافه کرد: برای استخراج نظریه شهید بهشتی بیش از توجه به قانون اساسی باید به مذاکرات پشت قانون اساسی توجه کرد. چون به نظر میرسد در آن مذاکرات، شهید بهشتی به ولایت مطلقه فقیه قائل است لکن این واژه به صورت فقهی در مذاکرات نیامده و اگر هم آمده به صورت اندیشه سیاسی استفاده کرده است. ولی به طور کلی درک شهید بهشتی از حکومت یک درک درستی است.
بیگدلی گفت: با این جمع بندی به نظر میرسد که رویکرد کلی شهید بهشتی نسبت به ولایت فقیه خیلی نزدیک به ولایت مطلقه فقیه امام (ره) است و یک مسئله پیش میآید و آن هم این است که این رویکرد تناقض آشکاری با دموکراسی و بحثهای لیبرالی آن موقع داشته است. این تقابل چگونه مدیریت شده است؟
رهدار بیان کرد: یک اختلافی وجود دارد و آن هم اینکه قانون اساسی را چگونه بنویسیم؟ عدهای نزد امام میآیند و این سوال را میپرسند که چرا باید قانون اساسی را فقها بنویسند و چرا 500-600 حقوقدان به علاوه فقها و کارشناسان آن را ننویسند؟ امام پاسخ میدهد: چون ما میخواهیم چون قانون اساسی اسلامی بنویسیم. اگر روزی خواستیم قانون اساسی غربی بنویسیم از حقوقدانان استفاده خواهیم کرد. پس چنین دعوایی در ابتدای کار بوده ولی خط غربی حذف شد. مفهومی که از ولایت فقیه در آن زمان به ذهنها متبادر میشده، معنای دیکتاتوری بوده است و حتی تا به امروز هم روشنفکران ما ولایت مطلقه فقیه را خوب فهم نکردند. از امام (ره) میپرسند فرق میان ولایت فقیه و دیکتاتور چیست؟ میفرماید: فقیه، دیکتاتور نمیشود. عین این تعبیر را شهید بهشتی هم دارد.
مجری برنامه در ادامه این سوال را مطرح کرد که ما سابقه ذهنی مناظرات شهید بهشتی را با چپ و مارکسیست داریم اما سابقه گفت وگو و چالش شهید بهشتی با لیبرالها را کمتر در ذهن داریم؛ آیا چنین سوابقی وجود داشته است؟
این نویسنده و پژوهشگر پاسخ داد: شهید بهشتی در کتاب «حکومت اسلامی» وقتی بحث آزادی را مطرح میکند تصریح میکند که مرزهای این آزادی با آزادی که لیبرالها و روشنفکران دارند کجاست؟ بخشی هم باید در سیره شهید بهشتی دید. ایشان در همین مدت کمی که بعد از انقلاب در مجاری امور قرار گرفت هیچ کنش همسو با جریانهای روشنفکری ندارد و مثلا از اعضای نهضت آزادی در سیستم خودش نیاورده است، در همین قانون اساسی دو نفر از کسانی که زیاد صحبت میکردند شهید بهشتی و بنی صدر بودند. بنی صدر آشکارا از تفکر لیبرال غربی حرف میزند و شهید بهشتی که همیشه بعد از نطق بنی صدر حرف میزده تصریح می کرده که اینها مبانی غربی است و مبانی اسلامی چیز دیگری است. آخر کار هم نامه مکتوبی را برای امام مینویسند که خط گذاری صریحی انجام دادند؛ خط قائل به اسلام و خط قائل به تفکر لیبرال و این دوخط نمیتوانند باهم کار کنند. شهید بهشتی در ساحت نظر یک فقیه کاملا معتقد و ملتزم به مبانی فقهی و اسلامی است با این همه فقها با وجود حساسیتهایی که دارند، شهید بهشتی را متهم به عدول ازفقه کنند.
بیگدلی در این قسمت از رهدار پرسید که به نظر شما قانون اساسی بیشتر تبلور عقل عملی شهید بهشتی است یا عقل نظری؟
رهدار پاسخ داد: ما یک اندیشه سیاسی داریم یک نظام سیاسی. اندیشه سیاسی ناظر به وضعیت مطلوب است و زمانی و مکانی نیست و وقتی طراحی میشود. طوری طراحی می شود که در هرزمانی قابلیت تحقق داشته باشد. نظام سیاسی مقید به زمان و مکان است. قانون اساسی، سویه نظام سیاسی دارد نه اندیشه سیاسی. لذا میتوان گفت عمل شهید بهشتی در قانون اساسی بیشتر نمایان است چون قانون اساسی ناظر به تحقق اندیشه است.
مجری برنامه بیان کرد که ما در ایران پدیدهای داریم با عنوان روشنفکری دینی که یک اصطلاح معاصر است و نوعی دوگانه در این مورد وجود داشته مثل موضع گیری شهید مطهری و شریعتی که شهید بهشتی به نوعی ظرف شریعتی را گرفته است. نظر شما درباره این مسئله چیست؟
این استاد دانشگاه گفت: نسبت جریان اصیل دینی ما و جریان روشنفکری دینی ما نسبت عموم و خصوص من وجه است یعنی یک ساحت متمایز و خاص دارند و یک ساحت مشترک. مسئله اینجاست که جریان دینی ما از پایگاه دین شروع میکند به ساحت غرب میرسد اما نقطه عزیمت جریان روشنفکریمان نقطه عزیمت معرفتیش عالم غرب است و بعد به ساحت دین میرسد. در این مرحله یکجایی این دو باهم اشتراک پیدا میکنند که موافقاتی که شهید بهشتی و امثال ایشان با جریان روشنفکری دینی دارند مربوط به همین نقطه مشترک است و باید درباره این نقطه مشترک بحث کرد که نظری است یا عملی. به گمان من درتجربه انقلاب اسلامی این نقطه مشترک بیشتر عملی است. به این معنا که شهید بهشتی در شریعتی یک ظرفیتی را میدیده که در ساحت عمل راهگشا بوده است. به لحاظ نظری شریعتی درحالیکه دغدغه دینی دارد مبانی معرفتیش دینی نیست، غربی است.
شریعتی در مقام عمل گشایشهایش هایی را ایجاد کرده و روایتی از دین دارد که مناسب آن فضاست. در این مسیر اما خطاهای معرفتی هم دارد. نحوه مواجهه با این خطاهای معرفتی سه گانه است. خط شهید بهشتی و مقام معظم رهبری یک مواجهه، خط علامه طباطبائی و شهید مطهری یک مواجهه و خط امام یک مواجهه دیگری است. حضرت امام دوگانه ای که برای شریعتی ایجاد میکند ماقبل انقلاب و مابعد انقلاب است.شهید بهشتی و رهبری نگاهشان به شریعتی یک نوع نگاه همدلانه و همسوست درحالیکه معتقدند شریعتی انحرافاتی دارد که ریشه در التقاط دارد در عین حال معتقدند که شریعتی شخصیت خوبی مثبتی است. شهید مطهری و مرحوم مصباح تحلیلشان این است که اختلافی که با شریعتی وجود دارد اختلاف در روش است و چون در مبنا باهم مشترکیم باید او را حفظ کنیم. اتفاقی که در این سالها از تقریر شهید بهشتی افتاده این است که قضاوتی که ناظر به کنش است را مساوی با نظر ایشان گرفتند که یک اشتباه روشی و معرفتی است.
بیگدلی در پایان گفت: این نکته بسیار مهمی است که ما بعضا در تحلیل شخصیت افراد خیلی از عمل آنها دلالتهای نظری میگیریم درحالیکه ساحت عمل یک اقتضائاتی دارد که ممکن است انقدر مستقیم به مبانی نظری اندیشمند مرتبط نباشد. به نظر میرسد در این سالها ما شهید بهشتی را روشنفکرتر از آنچه که واقعا بوده روایت میکنیم که شاید با اغراض سیاسی همراه بوده است.
رهدار در پایان اضافه کرد: امروز ما با آن روز خیلی فرق دارد. امروز ما روز مواجهه تفصیلی معرفت انقلابی ما با دنیای غرب است. امروز انقلاب ما جهانی شده وزبان خیلی از ما امروز جهانی شده به همین دلیل در امتداد با مبانی تفصیلی انقلاب ماست. اینکه زبان امروز ما اینگونه شده نباید به معنای عدول از اصل خودمان تفسیر شود.
نظر شما