پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۹:۲۷
نبرد با بعثی‌ها، از ارتفاعات کله‌قندی تا شهر مهران

عملیات والفجر3 از همان نخستین مراحلش به عملیات سخت و پرفراز و نشیبی تبدیل شد و حتی در مقطعی از آن، شهر مهران به اشغال دشمن درآمد. در این نبرد تا یک قدمی شکست رفتیم، اما درنهایت پیروزی از آن ما شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) والفجر3 هفتم مرداد 1362 آغاز شد، چند روز بعد از والفجر2 و به نوعی موازی با آن. والفجر2 در ارتفاعات حاج عمران انجام می‌شد و والفجر3 را در بلندی‌های اطراف مهران به اجرا گذاشتند. پیشروی نیروهای ما در ارتفاعات شمالی، موسوم به کله‌قندی موفق بود، اما در قلاویزان، یعنی بلندی‌های جنوبی کار گره خورد. چون خطوط دفاعی دشمن در آنجا مستحکم‌تر از توان تهاجمی ما به نظر می‌رسید، محور جنوبی را رها کردیم و روی قله شمالی متمرکز شدیم. اما در کله‌قندی هم به مشکل برخوردیم.
 
جهنم روی ارتفاعات کله‌قندی
به گفته یکی از افراد دشمن به نام احسان المقدادی در کتاب «فرشتگان خدا» (ترجمه حمید محمدی، انتشارات سوره مهر) عراقی‌ها بعد از مواجهه با موج نخست حملات ایران، سریع خودشان را جمع و جور کردند و خطشان را نگه داشتند. می‌گوید «سپس ضدحمله پرقدرتی را برای تصرف ارتفاعات کله‌قندی شروع کردیم. ایرانی‌ها مقاومت می‌کردند، اما نوع تیراندازی‌شان نشان می‌داد که زیاد نیستند و فقط سلاح سبک دارند. توپخانه ما گلوله‌های آتشین و مرگبارش را بر سر ایرانی‌ها فرومی‌ریخت و تانک‌های من با گلوله‌های مستقیم همراه بمب‌های هواپیماهای جنگنده آتشی جهنمی برای ایرانی‌ها مشتعل کرده بود. نیروهای ما روبه‌رویشان ایرانی‌ها بودند و پشت سرشان افراد تشنه به خون جوخه‌های اعدام. آن‌ها توانستند تپه‌ها را پس بگیرند.»
 
 

بدتر اینکه، عراقی‌ها بعد از تصرف کله‌قندی، به سوی شهر مهران پیشروی کردند. به روایت کتاب «مهران در تحولات جنگ ایران و عراق» نوشته مهدی حاجی خداوردی‌خان (مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ)، روز نهم عملیات، اوضاع مهران بحرانی شد. محسن رضایی تیم‌های آرپی‌جی‌زن را به جنگ تانک‌ها فرستاد. عراقی‌ها نیروی بیشتری به میدان آوردند و وارد مهران شدند. در قرارگاه فرماندهی عده کمی از افراد مسئول، دلی مطمئن و قوی داشتند و احساس نگرانی و اضطراب نمی‌کردند. اکثر افراد همه‌چیز را تمام‌شده می‌دانستند و کسی دل و دماغ صحبت کردن را نداشت. «انگار انسان به محدوده اموات وارد شده است.» اما در میدان نبرد غوغا به پا بود.
 
فقط به خدا توکل کنید
راوی ادامه می‌دهد بسیجی‌های نوجوان و جوان در گروه‌های چندنفره تانک شکار می‌کنند و توپخانه ایران، عراقی‌ها را گلوله‌باران می‌کند. خبر عقب‌نشینی عراقی‌ها از مهران، قرارگاه فرماندهی را از کما خارج کرد و مهران نجات یافت. تصمیم فرماندهان این شد که همان شب مسأله کله‌قندی را حل کنند. کار به گردان عمار از لشکر 27 سپرده شد و خود حاج همت فرماندهی آنان را به عهده گرفت. واقعیت این بود که تا یک قدمی شکست رفته بودیم. اما پیامی از سوی امام، شرایط را دگرگون کرد. «فرماندهان می‌گفتند با امام تماس گرفته‌ایم و مسائل و مشکلات را برای ایشان توضیح داده‌ایم. امام فرمودند مشکل شما بستگی به ایمان شما دارد. به خدا توکل کنید، کله‌قندی که هیچ، امور مهم‌تر از آن را هم می‌توانید حل کنید.» نیروهای ما، با انگیزه‌ای مضاعف به دل دشمن و میان آتش سنگین آن زدند. این بار کله‌قندی را آزاد کردند. فشار هم از روی مهران برداشته شد.
 
 

عملیات والفجر3 که چند روز بعد از والفجر2 شروع شده بود، چند روز زودتر از آن به پایان رسید. در ارزیابی سیر تحولات جنگ تحمیلی، این دو عملیات را معمولاً در کنار هم بررسی و تحلیل می‌کنند و نتایج آن را می‌سنجند. این درست است که ما در هر دو عملیات موفق عمل کردیم، اما طبق گفته کارشناسان این موفقیت تأثیر چندان محسوسی در جریان کلی جنگ – که در آن مقطع عملاً فرسایشی شده بود – نداشت. برای مطالعه بیشتر درباره این موضوع، می‌توانید به کتاب «جنگ ایران و عراق؛ پیامدهای سیاسی، تحلیل نظامی» نوشته رالف کینگ و افرایم کارش، ترجمه سید سعادت حسینی، کاری از مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس مراجعه بفرمایید. به نوشته افرایم کارش، جنگ در آن مقطع به حالت ایستایی رسیده بود و نتایج عملیات‌ها، برتری یکی از دو طرف را به دیگری تحمیل نمی‌کرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها