به مناسبت 19 شهریور سالروز درگذشت آیت الله سید محمود طالقانی
تذکر آیتالله طالقانی به ساواک درباره تحریف خطبه چاپ شده سیدالشهداء
سحرگاه 19 شهریور آیتالله سید محمود طالقانی، روحانی مبارز و نخستین امام جمعه تهران درگذشت. در کارنامه زندگی وی سابقه طولانی از مبارزه با رژیم پهلوی دیده میشود، او خود بخش کوتاهی از این مبارزه را نوشته که به مناسبت سالروز درگذشتش مرور میکنیم.
آیتالله طالقانی یکی از روحانیونی است که در مبارزه با پهلویها کارنامه پررنگ و طولانی دارد. چنانکه به دلیل فعالیتهای مبارزاتی و سیاسی که داشت چندین بار به زندان پهلوی افتاد و تبعید شد. درباره زندگی، کارنامه و اندیشه سیاسی آیتالله کتابها و مقالات زیادی نوشته شده است، اما شاید خاطرات خودنوشت آیتالله بهتر از هر نوشته دیگری بتواند گوشهای از زندگی سیاسی او را در سالروز درگذشتش به ما نشان دهد. یکی از این خاطرات به دستگیری آیت الله طالقانی در بهمن 1341 اختصاص دارد که بخشی از زندگی و وریکرد یک مبارز سیاسی روحانی با رژیم شاه را دربرمیگیرد.
او که از سوی ماموران سازمان امنیت دستگیر شده درباره نحوه دستگیر شدنش مینویسد: «در روز سوم بهمنماه 1431 مامورین سازمان امنیت بدون اجازه و تشریفات قانونی وارد خانه من شدند و مرا با حال کسالت و بیماری بـه زندان قزلقلعه بردند. به چه گناهی و به چه جرمی و با استناد به کدام یک از مواد قوانین اساسی و حقوق بشری؟ هنوز نمیدانم. اگر این آقایان قضات و دادستان جواب قانونی و قانعکنندهای دارند، اعتراف خواهم کرد که همه اعمال هیئت حاکمه ایران تـا ایـنجا درست و قانونی است. مقارن با زندانی کردن من، عده زیادی از علما، از پیرمرد نودساله تا جوانها، از سران جبهه ملی و نهضت آزادی ایران تا کاسب و کارگر و بازاری و دانشجو را در تهران و شهرستانها به زندان کشیدند. به چه بهانه؟ به این بهانه که در روز ششم بهمن قرار است شش ماده مصوبه در معرض تصویب و رفراندوم گذارده شود تا مردم، آزادانه، رای موافق و مخالف! خود را ابراز دارند.
ما هم که صاحب رای بودیم و نه خود و نه هیچ مرجع صلاحیتدار و نه ملت، ما را از مهجورترین در اظهار نـظر نشناخته، چرا باید زندانی شویم و از دادن رای و اظـهار نـظر مـحروم باشیم؟ به فرض آنکه حکومت تشخیص داد که ما از مخالفین هستیم، هنوز اظهار نظری، نه به صورت اعلامیه و نه سخنرانی،نکرده بودیم. اگر استناد کنند که علما اظهار مخالفت کردهاند، نباید تـنها من از نظر دستگاه مقصر باشم (با آنکه علماء طبق نص صریح اصل دوم متمم قانون اساسی نسبت به هر طرحی،از جنبه اسلامی حق نظر و قبول یا رد آن را دارند.) اگر از نظر وابستگی به نهضت آزادی ایران اسـت کـه نـهضت آزادی هنوز اظهار نظری نکرده و اعلامیهای صادر نکرده بود.» این چند سطر به قلم آیتالله طالقانی حاکی از زندانی شدن عده زیادی از فعالان سیاسی در آستانه انقلاب سفید محمدرضاشاه دارد. حکومت برای پیش بردن مقاصد خود ترجیح داده که همه چیز را بدون هیچ مخالفتی پیش ببرد و این وضعیت مستلزم زندانی کردن فعالان سیاسی مخالف حکومت است.
«پس از آنکه به زنـدانم کشیدند، حسب معمول و برای پروندهسازی و صورت قانونی درست کردن، اشخاصی که آماده برای بازجوئی و ساختن پرونده هستند و برای همین کار پرورش یافتهاند، در تاریخ 49/11/19 مـشغول بازجویی از من شدند. محور سئوالات درباره شش ماده بود. در جواب سئوال راجع به عقیده شخصی در ایـنباره، جواب اول ایـن بود که از لحاظ موازین و قوانین اجتماعی، پاسخ من همان است که در اعلامیه جبهه ملی گفته شده و از لحاظ دیـنی، همان اسـت کـه آقایان مراجع تقلید گفتهاند. باز آقای بازجو به این اکتفا نکرده، اصرار میکرد که به تـفصیل نـظر شـخصی خود را بگوئید. کدام مقررات و قانونی اجازه میدهد که بازجو تفتیش عقیده نماید و شخص را وادار به بیان معتقدات درونـیای کـه هـیچ ظهور خارجی نداشته است؟ این روش را تنها در ایران و سازمان امنیت میتوان یافت تا بیان عقیده شخصی، به صـورت پرونـده درآید و آقای دادستان بتواند استناد کند که متهم، درباره فلان ماده چنین اظهار نظر نموده است.» از این توصیف این مبارز روحانی میتوان دریافت که حکومت وقت برای پیش بردن مقاصد و اهدافش هیچ مخالفتی را با برنامههای خود برنمیتابد و در برخورد با مخالفان پیر و چوتن نمیشناسد. از آن طرف آیتالله طالقانی روی مواضع خود محکم ایستاده و در مخالفت با انقاب سفید تابع نظر مراجع تقلید است.
آنچه در میان این سطور از خاطرات اهمیت دارد، نوع رفتار ماموران ساواک با آیتالله طالقانی در گرفتن اعتراف است. او با بیان جزئیاتی از رفتار ماموران در زندان سعی میکند، تصویری از بازجویی را برای ما به تصویر بکشد: «بههرحال با حرکات و اطوار گوناگون که برای وضع مزاجی و روحی من، از شکنجه نامساعد بودن جا و نبودن غذا و دارو و آه و ناله شکنجهها زجرآورتر بود و با آن حال بیماری و گرمای زندان، اینها به کار خـود ادامه میدادند. پس از آنکه برای نیل به مقصد نهایی خود، مطلب و چیزی نیافتند، به هم نگاهی کردند و با حرکات مخصوصی آن یکی به دیگری گفت: «حالا وقتش رسیده؟» آن یکی گفت: «خود دانی!» بالاخره از جعبه معرکهگیریشان، نوشتهای را خطاب به نظامیها بیرون آوردند و بـا فـاصلهای نگهداشتند و گفتند: «حالا دراینباره چه میگوئی؟» همین که خواستم درباره خط که خوانا و مشخص نبود، تردید کنم، آن دیگری از جا جست و به طرف قبله رفت و قسم به حضرت عباس را تکرار کرد تا یادم آمد که رونـوشتی از اعلامیهای بوده که سابقا نوشته بودم و از میان کـتابها و کـاغذهای مـن ربوده شده بود که این جرم و گناهی محسوب نمیشود و از خرید و فروش کتب ضلال بدتر نیست.
پس از آن، نسخهای را که میگفتند از روی آن چاپ شده، ارائه دادند. گفتم: «این دسیسه است». در بازجویی از آیت الله طالقانی به اعلامیهای استناد شده که او در مخالفت با حکومت نوشته بود. بازجویان سعی دارند با تکیه بر این اعلامیه که به شکل مغشوشی به چاپ رسیده، آیت الله دچار ترس و سردرگمی کنند و با استناد به آن او را گناهکار جلوه دهند. طالقانی اما سعی دارد که با تمرکز و تکیه بر حقوق قانونی خود ابعاد بیشتری از موضوع را باز کند، لذا در این چند سطر به خوبی بر موضوع تکیه میکند و بدون ترس قصد بر هم زدن بازی ماموران را دارد: «از آن وقـت بـرای مـن یقین و مسلم شد که از میان کتابهای من ربوده شـده و چـند نسخه محدود چاپ کردهاند تا مدرک جرمی تهیه کنند، اما کیفیت ربودن و چاپ کردن آن را هیچ نمیفهمیدم!! آنطور که میگفتند که در پرونده هم منعکس اسـت، این اعلامیه بعد از خرداد و در شیراز چاپ و در طهران منتشر شده بود. ورق چرکنویس که اعلامیه از روی آن چـاپ شده، کهنه بود، بنا براین معلوم بود که نوشته این چند روزه نیست! پرسیدم: «در نسخه چاپی چرا چرکی چاپخانه و سیاهی دست چاپکننده و کارگر نـیست؟ چرا حـروف عـباراتش متفاوت است؟ چه کسی آن را خط زده؟ کی چاپ کرده؟ چاپکننده و نشرکننده کجا هستند؟ مدعی هستید کـه مـن آن را برای چاپ، به کسی دادهام. آن شخص کیست؟» اینها مبهماتی است که بازجو باید به هنگام بازجویی، به حسب قانون و با بینظری روشـن کـند؟
آیا بـا آنکه این همه اصرار شده، اینها را در بازجوئی روشن کردهاند تا این بازجوئی پایه بـازپرسی و مـحکمه قـرار گیرد؟ آنچه در بازجویی نیست، همین مطالب اساسی است. آنها فقط ماموریت دارند به هر وسیله ممکن، به قول خودشان، متهم را مـجرم بـشناسانند و بـرایش بسازند. آیا اینها را میتوان بازجویی بینظر نامید؟ آیا اینها میخواهند حقیقتی را کشف کنند و یا باید برحسب مـاموریتی کـه دارند، منظور آمرین را، با هر نوع رفتار خلاف مروت و انسانیت و شکنجه، اهانت، زدن، فشارهای روحی، گرسنگی، مانع خواب شـدن در جـای گـرم و تاریک و او را در جائی پر از حشرات نگهداشتن، در مستراح منزل دادن و تهدید به کشتن نمودن، برآورده سازند و از این طریق، اشخاصی را وادار به دادن تـنفرنامه و تـعهد کتبی نمایند؟» آیت الله طالقانی از جزئیات نحوه بازجویی مینویسد و بر آن است که نوع رفتار بازجویان ساواک را با یک فعال سیاسی سالخورده به خوبی ترسیم کند: «آنها متهم را هشت روز در میان آفتاب گرم حیاط و بدون مستراح و زیر آفتاب و در زندانهای مجرد نگه میدارند و حـتی مـدتی پسـ از تمام شدن بازجویی و بازپرسی، از قلم و کاغذ و قرآن و کتاب دعا و ملاقات با خانواده خبری نیست و با عجله هـرچه بیشتر، برایش پرونده میسازند و حتی ادعانامه محکم و مستدل و قانونی تنظیم میکنند و برای افراد و جـمعی مـحکمه میآرایند تـا پس از زجر و زندانهای طولانی، روح دموکراسی و آزادی خود را به کشورها و مردم دنیا و کمکدهندگان نشان دهند!!»
چون بازجویان نتوانستند با نشان دادن یک اعلامیه مغشوش مقاومت طالقانی را در هم بشکنند، اوراق دیگری به او نشان دادند و سعی کردند او را به اعتراف وا دارند که به دستور او این اعلامیهها به چاپ رسیده، اما جواب آیتالله به آنها جالب است: «چون آقایان بازجوها درباره ایـن ورقـه سـعی و کوشش خود را کردند، خواستند بـازجوئی درایـنباره متوقف شود تا اصرار مـرا هـم درباره کشف بیشتر مطلب متوقف کنند. سپس ورقه چاپی دیگری را آوردند. این ورقه قسمتی از یکی از خطابههای سید الشـهدا(ع)و تـرجمه آن به صورت کلیشه چاپ بود. آنها از اول اصـرار داشتند به گردن مـن بگذارند کـه در ایام عاشورا دستور چاپ آنـ را دادهام. حالا به چه دلیل من دستور دادهام و چه مدرکی دارند؟ این سئوالات و اشکالتراشی از کسانی که وظـیفهخوار و وظـیفهدار پروندهسازی هستند، جای ندارد. فقط توجه نکرده بـدند کـه ذیـل آن نـوشته شده بـود که به مـناسبت مـیلاد سید الشهداء(ع)چاپ شده است. این کلیشه، چندین سال پیش به طبع رسیده بود و حالا گیرم تازه هم به چـاپ رسـیده بـود.
آخر چه ربطی به من داشت؟ ولی برای دستگاهی کـه مـبالغی خرج کـرده تـا ایـن بـرگه و مدرک مهم را به دست بیاورد، چگونه ممکن بود به آسانی از آن دست بردارد؟ بالاخره گفتم: «آقا!علاوه بر اینکه هیچ دلیلی ندارید که این را من چاپ کرده یا دستور چاپش را داده باشم، ترجمه آن هـم درست نیست و مثل منی ممکن نیست کلام امام را بدون دقت در تطبیق ترجمه کنند.» آنها که نه توجه و نه سواد تشخیص این مطلب را داشتند، پرسیدند: «چگونه؟» گفتم: این را از من کتبا بپرسید.»آن وقت کتبا برایشان شرح دادم و میدانم هـنوز هـم نفهمیدهاند چه گفتم و چه نوشتم، با وجود این با پرروئی و بیحیائی که مخصوص این سرشتهاست، در گزارش خود نوشتند: «پس به این ترتیب روشن میشود که آقای سید محمود طالقانی،به منظور تحریک مردم علیه رژیم مشروطه سـلطنتی، خطبه را تـحریف کرده است!» و آقای دادستان هم بدون توجه به توضیحات بنده، عین مطلب را در ادعانامه تکرار کرد و اگر از ایشان هم بپرسم کدام عـبارت، تحریف شـده است، مسلما نمیتوانند تطبیق کنند. پس از آن خطبه دیـگری را نـشان دادند که در ایام عاشورا چاپ شده بود و نمیدانم به من چه ارتباطی داشت؟» این واکنش آیتالله به اصرار بازجویان نشان میدهد علیرغم فشاری که به او وارد شده اما حواسش کاملا جمع است و حتی به آنها ضعف اعلامیههای چاچ شده نیز یادآوری میکند.
اسناد و گزارشهای ساواک از دوران زندان طالقانی حاکی است که او به همراه جمعی دیگر از زندانیان سیاسی، بازداشتگاه قصر تهران را به کانون فعالیتهای فکری و مطالعاتی تبدیل کرد. با برگزاری کلاسهای علمی، از اوقات خود بهرهبرداری بهینه میکردند. خود وی بخشی از کتاب تفسیری «پرتوی از قرآن» را در همین دوران به نگارش در آورد. بخشی دیگر از استاد حاکی از ملاقاتهای مکرر نیروهای مبارز اعم از ملی و مذهبی با زندانیان مذکور است: یک گزارش ساواک از جریان دیدار سه تن از عناصر جبهه ملی: ابوالفضل قاسمی، حاج محمود مانیان و عبدالحسین ثنایی نشان میدهد: «روحیه طالقانی خیلی خوب بود و ضمن مطالب خود اظهار داشت: عظمت یک ملت از زندانی بودن رجال و مبارزات آن پیداست و متأسفانه زندانهای ما خیلی پر نیستند.»
نظر شما