محمدعلی مجاهدی، پدر شعر آیینی کشورمان قطعه شعری را به مناسبت اربعین حسینی سروده و در اختیار ایبنا قرار داده است.
خورشید میتابد از دور با حالتی غمگنانه
بر خیمههایی که دارند از کوچ سرخی نشانه
این قرص سرخ مدور انگار یک طشت خون است
خونی کز او میتراود هرم غمی جاودانه
این جرم تاز مکدر آیینه بوده ست روزی
وامروز از آن روشنایی مانده فقط یک فسانه
توفان سرخی وزیده ست بر باغ سبزی که پیداست
بر شانههای کبودش داغ دو صد تازیانه
از سینه داغ صحرا تا آسمان قد کشیده ست
آه بلندی که گیرد از آتش دل زبانه
طومار داغی بزرگ است این جاده پیچ درپیچ
با ردپایی که دارد از کاروانی نشانه
گلبانگ خورشید امروز از حنجر نی بلند است
یا نینوا میسراید شعر بلند زمانه؟
این کاروان را برانید منزل به منزل در این راه
با رقص جمازههاتان با بانگ چنگ و چغانه
رهزنتر از هر حرامی کوفیتر از هرچه شامی
عامیتر از هرچه عامی وز جهل خود شادمانه
تختی که طعم ستم را چون شهد نابی چشیده ست
یا لانه عنکبوت است یا طعمه موریانه
این موجهای کفآلود فرعونیان را حریفند
موسای ما در عبور است از معبر رودخانه
بر قامت صبر زینب شولای غمها چه کوتاست
گویی دو رکعت نیاز است در پیشگاه یگانه
او هرچه دیدهست زیباست در این مسیر خطرخیز
آیینهاش حیرتافزاست این جلوه بینشانه
همرنگ تو کس ندیدست ای جاری کوثر تو
آبی ولی آسمانی، دریا ولی بیکرانه
با آنکه دور از حبیبی سرشار از عطر سیبی
سیبی که دلشورههایت گیرد برایش بهانه
در کوچههای مدینه عطر حضور تو جاری ست
ای در عمیق خیالم درد تو را آشیانه
در برگریز محبت نخل بلند تو گل کرد
آنک بهار است در راه با دامنی از جوانه
نظر شما