قرهداغی در درگیری با دشمن بعثی در جزیره مجنون در 24 سالگی به دیدار حق شتافت و پیکرش تا به امروز به کشور برنگشته و جاویدالاثر است.
کتاب با یک معرفینامه از زبان شهید شروع میشود و در ادامه با زاویه دید اول شخص از زبان راویهای مختلف روایت میشود.
اثری که سرآغازش عکسی از صفحه اول شناسنامه شهید است و در نهایت به عکسی از مزار شهید و شناسنامهاش که مزین به مهر شهادت است به پایان میرسد این کتاب در سال 1401 توسط انتشارات دانشگاه شهید بهشتی به چاپ رسیده است.
کتاب «20 شهریور» به قلم محمد زوجاجی است و خبرنگار ایبنا به مناسبت نگارش این کتاب گفتوگویی را با او ترتیب داده که در ادامه از نظر میگذرانید:
«متولد بیست شهریور» عنوان اثر شماست، این عنوان چگونه شکل گرفت؟
چون شهید قرهداغی در بیستم شهریور 1341 متولد شدند و در بیستم شهریور 1365 به فیض شهادت نائل شد، اسم این کتاب «متولد بیست شهریور» انتخاب شد.
آیا این اثر اولین کار شماست؟
بله؛ اولین مسیری است که شهدا بنده را دعوت کردند و چه شیرین بود. امیدوارم که باز هم لیاقت قلمزدن در این مسیر را داشته باشم.
چرا بهعنوان اولین کار بهسراغ ژانر دفاع مقدس رفتید و درباره یک شهید جاویدالاثر کتاب نوشتید؟
علاقه زیادی به شهدای دفاع مقدس دارد، به خصوص علاقه زیادی به این شهید بزرگوار دارم، و از سال 1377 پیگیر چاپ چنین کتابی بودم که در نهایت با جمعآوری عکسها و مصاحبهها و ... بحمدالله امسال توفیق یار بود و چاپ کتاب محقق شد و بنده به یکی از آرزوهایم رسیدم. البته فرمایشات امام عزیز و رهبر معظم انقلاب مبنی بر اینکه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست باعث احساس تکلیفی دو صد چندان در بنده شد.
همچنین توجه به این نکته که زندگی خود این شهید عزیز میتواند الگویی برای جوانان و دانشجویان قرار بگیرد، انگیزهای برای نوشتن این اثر بود.
چه شد که از بین شهدای دانشگاه شهید بهشتی، درصدد برآمدید که درباره شهید قرهداغی کتاب بنویسید؟
آشنایی بنده با کمال افتخار بهلحاظ همخون بودن با ایشان است. شهید بزرگوار دایی بنده هستند که در دوران حیاتشان علاقه فراوانی به ایشان داشتم و این علاقه هنوز هم پابرجاست.
لطفا یک خاطره مشترک با شهید بزرگوار بفرمایید؟
شهید بزرگوار با وجود پاسدار بودن، خیلی شیکپوش بودند. آن موقع که پوشیدن شلوار لی و اورکت آمریکایی در بین قشر مذهبی خیلی رایج نبود ایشان از این دست لباسها استفاده میکردند.
یک خاطره هم از دوران جنگ شهید بزرگوار ذکر کنم. ایشان از ناحیه شکم مجروح شده بودند و این جراحت را از خانواده پنهان میکردند. همشیره و مادر شهید میدیدند که ایشان موقع خوابیدن کمی بیتابی میکنند و از درد به خود میپیچند. وقتی آنها علت را میپرسیدند ایشان دندان درد را بهانه میکردند. تا اینکه من و دایی جان یک روز باهم رفتیم حمام عمومی و من آنجا دیدم که شکم ایشان قهوهای رنگ شده و انگار که سوخته. بعد مادربزرگم که نگران حال فرزندشان بودند، از من پرسیدند که چیزی دیدی و من آنچه را دیده بودم برای ایشان تعریف کردم و آن موقع بود که مادر شهید بعد از چند ماه متوجه مجروحیت شهید شدند.
آنچه اثر شما را شاخص کرده عکسواره بودن و قطع خشتی آن است. چطور تصمیم گرفتید که برخلاف روال معمول، در این دو قالب کتاب بنویسید؟
با توجه به خاطراتی که اکثر قریب به اتفاق دوستان از ایشان نقل میکنند، مرتب بودن و نوآورانه بودن در کارهای ایشان مشهود بود. بهطوری که این جلوهگری برای همه حس خوبی را تداعی میکرد. با عکسواره بودن اثر نیز سعی بر آن داشتم که حس خوب و نوستالژیک زندگی شهید را در برابر خواننده و در واقع بیننده کتاب زنده کنم و آن حسی را که در همه کتب خاطرات شهدا وجود دارد (غلبه نوشته بر تصویر) را بهنحوی تغییر داده باشم.
در مورد قطع کتاب، چون قطع خشتی یکی از کهنترین قطعهای کتاب است، سعی بر این داشتم که کاری متفاوت و شاید نوآورانه به پیشگاه این عزیز تقدیم کرده باشم.
آیا تمام کارهای مصاحبه، گزارش و تدوین برعهده شما بوده است این پروسه چه مدت طول کشید؟
با یاری فراوان خود شهید قرهداغی و نیز کمک شایان توجه اخوان بنده مهندس سعید زوجاجی و مهندس مجید زوجاجی بهمدت تقریبا ده سال جمعآوری جدی اطلاعات، عکسها، مصاحبهها بهطول انجامید.
در حین تهیه مصاحبه و جمعآوری با چه چالشهایی مواجهه بودید؟
چون مدت زمان زیادی از شهادت ایشان گذشته بود، پیدا کردن دوستان و نزدیکان ایشان نیاز به تلاش مضاعف داشت و این امر کمی کار را برای من سخت میکرد. البته وقتی به مطالب و عکسهای مورد نظر دسترسی پیدا میکردم تمامی آن سختیها به شیرینی وصفناپذیری تبدیل میشد.
خودتان بهعنوان نویسنده و خواهرزاده شهید، چه تأثیری از زندگی شهید گرفتید؟
در حقیقت من به دلیل نسبت نزدیکی که با شهید داشتم بهنوعی با ایشان زندگی و از سبک زندگی ایشان الگوبرداری کردم. بهطوری که بهخاطر علاقهای که به شهید داشتم و بعدها براساس تحقیقاتی که انجام دادم رشته معماری را انتخاب کردم. یادم میآید که اولین صفحه تقدیمیهای پروژه کارشناسی ارشدم را با این عبارت تقدیم ایشان کردم: «.......و به جاودانهای که راه تعالی را در گمنامی پیمود و ستارهای شد در .......»
آیا در حال حاضر کتاب جدیدی در دست نگارش دارید؟
سعی دارم به امید خدا و با یاری شهدا کتابی در زمینه شهدای معمار، چه دانشجو و چه فارغالتحصیل جمعآوری کنم.
نظر شما