به مناسبت 20 دیماه سالروز قتل امیرکبیر
چرا ناصرالدینشاه نسخههای «حقایقالاخبار» را جمعآوری کرد؟/ ستایش خورموجی از امیرکبیر
خورموجی درباره قتل امیرکبیر مینویسد: «پس از مدت یک اربعین برحسب صوابدید امنا و امرا فنایش بر بقا مرجح گردید. حاجی علیخان فراشباشی به کاشان شتافت روز هجدهم ربیع الأول در گرمابه بدون ظهور عجز و لابه، ایادئی که مدتی متمادی از یمین و یسار اعادی و اشرار را مقهور و خوار می داشت، فصاد دژخیم نهد اجل به قصد یمین و یسارش پرداخته و به دیار عدمش روانه ساخت».
ناصرالدین شاه قاجار در نامهای به امیرکبیر چنین نوشته است: «ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق افتد، میدانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و اطمینان داریم و به جز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم.»
این شخص اول شدن شاید برای ایران و دستگاه فرمانروایی قاجار رخداد پرشگونی بود اما برای امیرکبیر آغاز ناهمواریها و ناپایداریها بوده است، چرا که رشک بسیاری از درباریان را برانگیخته کرد و کارشکنیها از همان ابتدا آغاز شد با این حال امیرکبیر کارنامهای سرشار از خدمات نیک به حکومت و سرزمین از خود به یادگار گذاشت.
حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدینشاه همواره با ناسازگاری و ناهمسویی شماری از نزدیکان شاه از جمله مهد علیا مادر شاه، اعتمادالدوله و میرزا آقاخان نوری روبهرو بود؛ چنانکه تلاشهای این گروه سرانجام به صدور حکم عزل امیرکبیر از جایگاه خود شد. برخی از درباریان که او را ناهمسو با منافع خود میدیدند، تهمت زدند که امیرکبیر داعیه سلطنت دارد.
اما بیستوهشتم آبانماه 1230 خورشیدی (دو ماه پیش از روز قتل امیرکبیر) ناصرالدین شاه با فرستادن این دستخط، او را از صدارت عزل کرد: «چون صدارت عظما و وزارت کبرا زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است شما را از آن کار معاف کردیم، باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.»
ناصرالدین شاه، پس از برکناری امیرکبیر در تنگنای عاطفی قرار گرفت. او در روز 24 آبانماه نامهای به امیرکبیر نوشت و در آن تأکید کرد که خودش تنها قصد دارد برای مدتی عهدهدار امور کشوری شود و هرگز در امور لشکری قصد دخالت ندارد و نیز حتی یک شاهی بیش آنچه امیرکبیر فرمان داده به کارمزد ماهانه کسی نخواهد افزود.
پس از آن، امیرکبیر دستگیر و به کاشان تبعید شد و سرانجام در روز 20 دیماه 1230 خورشیدی در حمام فین کاشان به قتل رسید. رگهای دست و پاهایش را گشودند و پس از مدتی خونریزی علیخان فراش به میرغضب اشارهای کرد. میرغضب با چکمه به میان دو کتف امیر کوبید. چون امیر به زمین در غلطید دستمالی در گلویش کرد تا جان داد. فراش بهسرعت برخاست و گفت دیگر کاری نداریم. وی و همراهانش با اسبان تندرو به تهران بازگشتند.
افشا شدن قتل امیرکبیر در «حقایقالاخبار ناصری»
محمدجعفر حسینی خورموجی (1301- 1225)، ملقب به «حقایق نگار» فرزند محمد بن ابوالحسن بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن حسین خورموجی، از سادات حسینی خورموج دشتستان در سال 1225 ق، در شیراز متولد شد. اجدادش از زمان صفویه کلانتر ناحیه خورموج بودند و خود او نیز از جوانی این مقام را داشت.
در سال 1246 ق، به همراه دیگر خوانین دشتی و دشتستان و نیز بعضی از پسران میرزا فرمانفرما که مخالفان شیخ عبدالرسول خان بودند، اموال تجاری بازرگانانی را که کالاهایشان در این بندر تخلیه شده بود، غارت کردند. به دنبال شکایات بازرگانان و سختگیریهای فتحعلی شاه که فرمان به استرداد کالاهای بازرگانی داده بود، فرمانفرما حاکم فارس خود به بوشهر رفت و تمام خوانین دشتی و دشتستان از جمله محمدجعفرخان خورموجی را به شیخ عبدالرسول خان تحویل داد و همگی را به جزیره خارک فرستاد و تمام آنها بجز محمدجعفرخان خورموجی را اعدام کرد.
محمدجعفر خان، بار دیگر به حکومت خورموج بازگشت و تا سال 1258ق، حاکم خورموج بود و در همین سال به دست حاجی خان دشتی، حاکم موروثی بلوک دشتی ساقط شد و پس از مدتی آوارگی به شیراز رفت و در 1262ق، امیر دیوانخانه حکومت فارس شد.
در این سالها، کتاب «آثار جعفری» را تألیف و در سال 1276ق، آن را منتشر کرد و با نسخهای از آن به تهران آمد. کتاب را به حضور ناصرالدین شاه بردند و او با تحسین آن، خورموجی را به تألیف کتابی راجع به حکومت خود مأمور کرد. ظاهراً شاه توصیه کرده بود که در تألیف کتاب از خرافات و گزافهگوییها خودداری کند و حقایق را بنویسد. خورموجی کتاب را «حقایقالأخبار ناصری» نامید و جلد اول را در سال 1279ق، به پایان رسانید و در همان سال به تهران آمد و هنوز به حضور شاه نرسیده بود که به درخواست طهماسب میرزا مؤیدالدوله حاکم فارس برای تصفیه حسابهای مالیاتی به شیراز اعزام شد و به هر حال از خطراتی که او را تهدید میکرد جان سالم به در برد.
در سال 1283ق، بار دیگر به تهران آمد و به حضور ناصرالدین شاه رسید و کتاب را به او تقدیم کرد و بار دیگر بر اثر شکایت سلطان مرادمیرزا حسام السلطنه حاکم فارس که ظاهراً از تاریخنویسی او بیمناک بود در خطر اعزام مجدد به شیراز قرار گرفت اما این بار با حمایتهای عزیزخان مکری از خطر اعزام دوباره به شیراز در امان و همچنان در تهران باقی ماند. در حکومت سلطان مسعود میرزا ظلالسلطان، ظاهراً در فارس به سر میبرده و کتاب «نزهه الأخبار» را در همین سال به او اتحاف کرده است.
خورموجی، چهار کتاب نوشته است که سه نسخه آنها در تاریخ و جغرافیای فارس و تاریخ سلطنت ناصرالدین شاه و یک فقره در عزاداری امام حسین(ع) است. کتابهای او به ترتیب عبارتند از: «آثار جعفری» در تاریخ و جغرافیای فارس و شمهای از جغرافیای عالم، «حقایق الأخبار ناصری» شرح سلطنت قاجاریه تا سال 1283ق، که بخش اعظم آن را، دوران سلطنت ناصرالدین شاه تشکیل میدهد، «حقایق المصیبه» در احوال سیدالشهدا(ع) از زمان ولادت و شرح شهادت ایشان که این کتاب را به درخواست میرزا ابوالحسن خان مشیرالملک وزیر فارس تألیف کرده بود، «نزههالأخبار» مشتمل بر دو جلد که جلد اول آن در تاریخ و جغرافیای فارس نوشته شده و جلد دوم به نام «آیینه مظفری» که با استفاده از تحقیقات علمی و جغرافیایی درباره جغرافیای عالم است. این کتاب در حقیقت بر پایه آثار جعفری تألیف شده و صورت بسط یافته و مفصل آن کتاب است.
در میان نوشتههای خورموجی، «حقایق الأخبار» از اعتبار خاصی برخوردار است. در این اثر به حوادث تاریخ ایران از آغاز سلطنت قاجاریه تا سال 1284ق، اشاره شده است. آغاز قاجاریه را به اختصار اما وقایع دوران سلطنت ناصرالدین شاه را مفصلتر نوشته است. این کتاب، صرف نظر از تکلّفات و صنایع ادبی که در آن زمان به کار رفته، به سبب رعایت اعتدال در ستایش ممدوحان و دقت نظر و رعایت امانت و انصاف و به ویژه اشاره صریح به نقش ناصرالدین شاه در قتل امیرکبیر که در سایر تواریخ رسمی دوران ناصری دیده نمیشود، از مراجع معتبر و مفید دوران ناصری به شمار میآید. خورموجی درباره قتل امیرکبیر مینویسد: «پس از مدت یک اربعین برحسب صوابدید امنا و امرا فنایش بر بقا مرجح گردید. حاجی علیخان فراشباشی به کاشان شتافت روز هجدهم ربیع الأول در گرمابه بدون ظهور عجز و لابه، ایادئی که مدتی متمادی از یمین و یسار اعادی و اشرار را مقهور و خوار می داشت، فصاد دژخیم نهد اجل به قصد یمین و یسارش پرداخته و به دیار عدمش روانه ساخت».
ستایشهای خورموجی از امیرکبیر، صرف نظر از احتیاط و انتقادی که به ضرورت مأموریت خود متوجه امیر کرده است، و توصیف او به منزله مردی که «به حُسن رأی و رؤیت و کمال کفایت و رزانت خویش مملکت را در سلک نظام درآورد و آیین عدل و انصاف بگسترد و امرا را به اندازه پایه مایه داد و رعایا را به گنجایش مؤونه خراج نهاد و معاندان را در ربقه اطاعت کشید و کشور را انتظام و لشکر را نظام داد و پیشکاری ادیب و کارگزاری مهیب و سیاسی عاقل و حارسی کامل و ضمیر منیرش معجزنما و خاطر مهر مظاهرش عقده گشای ایام بود» برای ناصرالدین شاه ناخوشایند آمد و حتی ظاهراً به جمع آوری نسخه های منتشره آن فرمان داد. این کتاب تقریباً از درازگوییهای ملالآور خالی است و اختصار و ایجاز به کار رفته در آن اختلالی در فهم تاریخ ایجاد نمیکند. «حقایقالأخبار» با وجود تکلف و تصنعی که در آن دیده میشود، از لحاظ ادبی در مجموع کتابی پسندیده و پذیرفتنی است و صداقتی که در آن دیده میشود بعضی معایب ادبی آن را جبران میکند و اهمیت آن را محفوظ داشته است. بر اثر غضب ناصرالدین شاه، خورموجی به عراق مهاجرت و در آنجا اقامت اختیار کرد تا آنکه در سال 1301ق، در همان دیار در حالی که حدود 76 سال سن داشت درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد.
نظر شما