این نویسنده آثاری را که تاکنون منتشر کرده است، اینطور برشمرد: رمانی نوشتهام به نام «آن دورها ابراهیم» که خوشبختانه این سعادت را داشته که به همت دو ناشر در دو فاصله زمانی (چاپ اول 1390- چاپ دوم 1398) به چاپ رسیده است. مجموعه داستان «همسایهای که بلند میخندید» و یک مجموعه نمایشنامه با عنوان «ایستاده در مه» نیز نوشته و منتشر کردهام. همچنین دو اثر دیگر به نامهای رمان «آگورای دوستداشتنی ما» و مجموعه داستان «خون طاووس» هم به کوشش انتشارات نظامالملک در نوبت چاپ هستند.
عبادی وجه تمایز مجموعه داستان «گورگم» از دیگر آثارش را تنوع موضوع و زبان دانست و افزود: اینکه این مجموعه داستان چه وجه تمایزی با دیگر کتابهایم دارد احتمالا در تنوع موضوع، زبان، تغییر زاویهدید و نگرشهای نویسنده قابل پیگیری باشد. داستانها هم مثل انسانها دارای شخصیت هستند. در بیشتر موارد به هم شباهت دارند؛ اما در عین حال دارای ویژگیهای منحصربهفردی هم هستند که آنها را از سایرین متمایز میکند. این ویژگیها قطعا در عناصر داستان و فرم آنها قابل شناسایی است.
وی ارزیابی خود را درباره اینکه چرا داوران جایزه جلال به این اثر توجه کردهاند اینطور توضیح داد: واقعا این سوال سخت و چالشبرانگیزی است. خودم سالهاست داور جشنوارههای مختلف داستانی هستم و هر جشنواره ممکن است بر ویژگیها یا حتی سیاستهایی تاکید کند که آثار در آن چارچوب، ارزیابی و داوری میشوند. داوری، کار بسیار مشکلی است و هر چقدر هم دقت و وسواس به کار گرفته شود، باز ممکن است نتایج از دیدگاه بسیاری، نقد شود؛ مضاف بر اینکه ما با پدیده پیچیده و شگفتی به نام «داستان» طرف هستیم و شاکله داستانها بر اساس تخیلات و ذهنیات نویسنده پیریزی شدهاند. اصلا فکر میکنم فارغ از تکنیکهای داستاننویسی، این نوعِ نگرش، تفکر و تخیل نویسندگان است که موجب خلق اثری متفاوت با دیگری میشود.
مسئله توجه مستمر به آثار برگزیده جشنوارهها مطابق با برنامهریزیهای اصولی یکی از دغدغههای مهم اهالی نشر و مؤلفان است و عماد عبادی درباره روند حمایتی ادامهدار در جایزه جلال برای فروش و دیده شدن بیشتر آثار و نقش نهادهای فرهنگی، ناشران و نویسندگان در این مسئله بیان کرد: این سوال خوبی است و آرزوی همه نویسندگان هم این است که آثارشان خوانده شود و به اصطلاح دیده شوند. شاید بتوان گفت هر فعالیتی که ما انجام میدهیم برای دیده شدن است و این نیازِ در معرض توجه قرار گرفتن، دائمی است و نه موقتی؛ بنابراین مراکز و بنگاههای ادبی به کمک رسانههای گوناگون، همواره باید بستر تأمین این نیاز را فراهم کنند.
وی در پایان گفت: فیالواقع چیزی که نبودش به شدت احساس میشود، عرضهگری یا به عبارتی ارائهگری کتاب به عنوان یک محصول فکری و فرهنگی است. اگر دغدغههای اقتصادی بگذارد به نظرم مردم بدشان نمیآید کتاب بخوانند. نهادهایی چون خانواده، آموزش و پرورش و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سنین پایین میتوانند در تشویق و ترغیب افراد برای کتابخوانی و فهم هر بیشتر پدیدهها، سهم عمدهای ایفا کنند. فراموش نکنیم هر کاری نیاز به تربیت دارد. اگر از سنین کودکی تربیت شویم که بخوانیم و افکار خود را بنویسیم، آنوقت تا آخر عمر این عادت نیکو را رها و فراموش نخواهیم کرد. چیزی که فرهنگ یک کشور را حفظ میکند ادبیات مدون و کتبی است؛ نه مکالمات روزمره و شفاهی.
نظر شما