گفتوگو با زهره یزدانپناه؛ مؤلف کتاب «اینجا سوریه است، صدای زنان راوی جنگ»»/ نامزد بخش مستندنگاری جایزه جلال آلاحمد
زنان در طول تاریخ جریانساز بودند/ ماجرای زندگی با زنان جنگزده سوری در یک کارخانه
زهره یزدانپناه قرهتپه گفت: بیش از هفت هشت روز در کارخانهای زندگی کردم که در سه شیفت کاری تمام کارگران آن زن بودند؛ زنان آواره و جنگزده از شهرهای مختلف و از اقوام و مذاهب متفاوت همراه و همصحبت شدم؛ خیلی از زنانی که آنجا کار میکردند در واقع، کارگرآن کارخانه بودند، هم متفاوت بودن مذهب من با مذهب خودشان را میدانستند هم، متفاوت بودن ملیتم را.
چرا علاقهمند شدید درباره وضعیت زنان درجنگ در سوریه را بررسی کنید؟
اینکه چطورشد سراغ موضوع سوریه بروم، به قصهاش درمقدمه کتاب اشاره کردهام که ترجیح میدهم مخاطبان، خودشان به آن مراجعه کنند. اما اینکه چرا زنان به عنوان محور اصلی درکتاب قرارگرفتهاند، خب، پرسش اصلی من دراین پژوهش میدانی، این بود که جنگ تحمیل شده بر دولت و مردم سوریه، چه اثری بر زندگی زنان و کودکان این کشور درگیر بحران جنگ گذاشته است! زنان و کودکانی از مردم عادیاند و اصلاً نظامی هم نیستند! نکته مهمتر دیگر درانتخاب محوریت زنان در این کتاب، این بود که تاریخ ثابت کرده است زنان، جریانساز بوده، هستند. وقتی نام زن به میان میآید، در کنارش، خانواده مطرح میشود و خانواده هم، یعنی کوچکترین نهاد جامعه. پس، وقتی روایت زنان را چه درقالب کلمات و چه در قاب دوربین، به تصویر میکشیم، یعنی داریم خانواده وسپس جامعه را روایت میکنیم.
درباره موضوع زنان درجنگ، قبلا از این سفر پژوهشی انجام داده بودید؟
خب، اولاً من، به علت حرفه و زمینههای فعالیتم، همه کارهای پژوهشی کتابها و مستندهایم را هم، خودم انجام میدهم؛ چه درسطح داخلی و چه درسطح بین المللی. چون معتقدم، با پژوهش میدانی توسط خودم هست که میتوانم هم با موضوع کارم، ارتباط درستی برقرار بکنم و هم، میتوانم سراغ مطالبی که دنبالش هستم، بروم تا به درستی هم به مخاطب، منتقلش کنم. نکته دیگر اینکه، من قبلاً در زمینه دفاع مقدس کار کرده بودم که درواقع، مفهومی از همان مقاومت است یا درباره موضوعاتی مانند عاشورا کار کرده بودم که در واقع، جلوه دیگری از مفهوم دفاع و مقاومت درتاریخ بوده است؛ اصلاً الگوی مقاومت اسلامی درجبهه مقاومت هم، ازهمین عاشورای سال 61 هجری قمری بوده است.
به عنوان نویسنده و پژوهشگر کتاب «اینجا سوریه است» به نظر شما این کتاب، چه ویژگیهایی دارد؟
اولین نکته اینکه اصلاً کار تاریخ شفاهی و مستندنگاری در برون مرزی و عرصه بینالملل، با همین کار در شرایط داخلی، خیلی فرق میکند؛ چه برسد به اینکه آن کار، در شرایط بحران هم باشد که کاملاً با شرایط عادی متفاوت است. لذا در درجه اول، این دو مساله باعث میشود که کتاب «اینجا سوریه است» از ویژگی خاصی برخودار باشد. به همین دلیل، حتی درمقدمه کتاب هم اشاره کردم که این کتاب فصل جدیدی درباره چکونگی ثبت تاریخ شفاهی گشوده شود که من نامش را میگذارم: «چگونگی ثبت تاریخ شفاهی در شرایط بحران»؛ حالا این بحران ممکن است هر نوع بحرانی باشد، از مقوله جنگ گرفته تا سیل و زلزله و سایر مسائلی که هر کدام به نوعی میتوانند باعث به هم خوردن شرایط عادی شوند. کتابهای زیادی دریاره جنگ به چاپ رسیده، درسطح داخلی با بینالمللی؛ ولی اگر توجه کنید همه پژوهشها یا اکثریتشان در دوران پس از جنگ و در شرایط آرام بوده است. حتی وقتی کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» سوتلانا آلکسیویچ را مطالعه میکنید، متوجه میشوید که مولف، سالها بعد از جنگ جهانی سراغ قشر خاصی از زنان میرود؛، یعنی زنانی که در ارتش شوروی سابق حضورداشتند. اما شرایط بحرانی چنین ملاحظات و مختصاتی را در برنمیگیرد. در شرایط بحرانی، هم شرایط و ویژگیهای خاص خودش را دارد و هم، پژوهشگر که یکی ازمواردش این است که باید، توان مدیریت وضعیت را داشته باشد؛ یعنی پژوهش میدانی کتاب، «اینجا سوریه است»، در چنین شرایطی انجام شده و اطلاعات میدانی آن ثبت و بعد به نگارش درآمده است. در این رابطه، به کتابهایی هم که درباره دفاع مقدس درعرصه داخلی منتشرشده مراجعه کنید، این کتابها هم، سالها پس از پایان جنگ تحمیلی، پژوهش و نوشته شده است؛ ولی با وجود این شرایط آرام و عادی، گاهی چند سال هم طول کشیده تا به سرانجام برسد. نمونه دیگر درباره تفاوتها این است که خیلی از کتابهایی که دراین زمینهها نوشته شده، با محوریت یک شخصیت است. در حالیکه در کتاب «اینجا سوریه است»، سعی شده تصویری واقعگرایانه از سوریه درگیر بحران جنگ تحمیلی ارائه شود و پس از آن، روایت زنان که محور اصلی در کتاب هستند، در بستر این تصویر، خودش را نشان بدهد تا روایت آنها مانند جزایری از هم دورافتاده و بیارتباط به هم نباشد.
بهتراست اینجا یک پرانتز بازکنیم و از شناخت شما از سوریه بپرسیم و مطالعاتی که قبل از سفر در وضعیت بحران به آنجا داشتید؟
خب من قبلاً به دلیل مختلف، بارها به سوریه رفته بودم؛ ولی همه سفرها قبل از جنگ و درگیریهای سوریه بوده. وقتی بعد از جنگ، آن هم اواخر جنگ یعنی سال 2017 و 2018 میلادی به این کشور رفتم، وضعیت خیلی متفاوتتر از آن چیزی بود که من در سفرهای قبلیام دیده بودم، یعنی وضعیتی که باعث شده بود تا شناخت جدیدی نسبت به این کشور پیدا کنم که با شناخت قبلی فرق میکرد. نکته دیگر رشته تحصیلی و زمینه حرفهام بود. همه اینها باعث میشد من در کنار ویژگیهایی رشته تحصیلیام که تاریخ(کارشناسی تاریخ و کارشناسی ارشد تاریخ و تمدن ملل اسلامی) و هم پژوهش هنر(کارشناسی ارشد) بوده، با نگاهی که خاص نویسندگی، داستاننویسی و هممچنین ویژه پژوهشگری و حتی مستندسازی است به پژوهش میدانی کتاب «اینجا سوریه است» و سپس با همان نگاه و ویژگیها، به نگارش آن بپردازم. ضمن اینکه کارهای بین المللی هم ایجاب میکند، مطالعات قبلی هم داشته باشم تا صفر کیلومتر وارد میدان نشوم. ولی با وجود همه این مسائل، نوع نگاهی که در زمان حضور در سوریه جنگزده برایم ایجاد شد، خیلی متفاوت با سفر قبل از جنگ به سوریه بود. گویی دریچهای جدید به رویم باز شده بود که باعث میشد تا از منظری به مسائل نگاه کنم که بیشتر نزدیک به واقعیات باشد.
سفر شما به عنوان یک زن پژوهشگر، نویسنده و مستندساز، چه مسائلی را به همراه داشت و سوریه درحال جنگ از نگاه شما به چه شکل بود؟
اینکه یک زن بخواهد به کشوری مثل سوریه در وضعیت جنگ سفر کند، یک موضوع است و در عین حال همین زن، بخواهد سراغ زنان درگیر بحران در آن کشوربرود، موضوع دیگری است. وقتی یک زن سراغ تحقیق، گفتوگو و پژوهش درباره یک موضوع برون مرزی برود، به تبع مشکلاتی را به همراه دارد. چون بعضی از افراد موافق این موضوع نیستند. درباره رفتن من هم به سوریه، به هرحال، در ابتدا مخالفتهایی وجود داشت، اما با وجود این مسائل و البته برخی حمایتهای دیگر، موضوع سفرمن با همه فرازونشیبهایی که وجود داشت، بالاخره اتفاق افتاد. نکته بعدی موضوع زنان سوریه است. اینجا، هم خود پژوهشگر و نویسنده، یک زن است هم سراغ زنان میرود که محور اصلی کتابش هستند. خود این هم ویژگی دیگر این کتاب است. وقتی به زن به عنوان محور اصلی پژوهشتان نگاه کنید، یعنی به کل جامعه میپردازید. چون شما با پرداختن به موضوع زن، به کل خانواده میپردازید، وقتی هم خانواده را رصد میکنید، در واقع کل جامعه را مورد بررسی قراردادید. این نگاه همه جانبه، در کنار جریانساز بودن زنان، موضوع را دارای ویژگیهای خاص میکند. با نگاهی به جوامع در اعصار مختلف، این جریانسازبودن زن درطول تاریخ، قابل مشاهده است. بهترین مصداق را هم میتوانید در مورد حضرت زینب(س) در قضیه کربلا و نهضت عاشورا ببینید. حضرت زینب(س)، در واقع پیامبر نهضت عاشورا بودند. در حالی که در کنار حضرت سجاد(ع) قرارداشتند با وجود تبعیت ایشان از امام زمان خود، پیامبری پیامهای عاشورا نهضت و کربلا را به عهده میگیرند و درباره محتوای آن، جریانسازی میکنند. لذا جریانساز عاشورا، یک زن است. همچنین در رابطه با حضرت فاطمه(س)، در منابع مربوط به زندگی و سیره ایشان میبینید، این بانوی عظیمالشأن، غیر از وظایفی که در خانه و خانواده، درباره آنها ایفای نقش کردند، به عنوان یک زن وقتی پا به جامعه میگذارند، برای خودشان هدف دارند و مهمترین هدفشان هم، تبیین است. همان موضوعی که رهبری بارها برآن تاکید کردهاند. بنابراین حضرت فاطمه(س) هم، به عنوان یک زن، جریانساز در تاریخ بودند و هستند. لذا همین جریانسازبودن زنان بوده که باعث شده در کتاب «اینجا سوریه است» هم، سراغ زنان به عنوان محور اصلی روایت در کتاب برویم.
زن بودن شما چه تاثیری در ارتباط گرفتن با زنان سوریه داشت؟ آیا زن بودن یک پژوهشگر و مستندساز باعث شده بود که زنان سوریه مسائل خود را راحتتر بیان کنند؟
خب، اینکه پژوهشگر و نویسنده این اثر، از جنس خود راویان باشد، خیلی در ارتباط گرفتن با زنان سوریه موثر بود و باعث میشد خیلی راحتتر مسائلشان را روایت کنند. نکته بعدی اعتماد است، ویژگی زن بودن میتواند ایجاد اعتماد بکند. موضوع دیگر به رغم زن بودن به نحوه برخورد با آنهاست. به عبارتی در کشوری مانند سوریه که بافت جمعیتی آن، از ادیان و مذاهب مختلف تشکیل شده است، من به لحاظ ویژگی محتوایی کارم، ضرورت داشت با زنان از اقوام، ادیان و مذاهب مختلف در شهرها و استانهای متفاوت گفتوگو داشته باشم. وقتی با زنانی با ادیان و مذاهب مختلف گفتوگو میکردم، در واقع، هم تقریب مذاهب بود و وحدت، هم مشخص شدن دشمن اصلی. چون درباره ظلمی که میشود، هیچ فرقی نمیکند این ظلم درمورد یک زن شیعی باشد یا اهل سنت، یا زنی مسحی یا یهودی و .... مهم این است که هیچ ظلمی، نباید درمورد هیچ انسانی، به ویژه درمورد زنان و کودکان که از قشر نظامیها هم نیستند، اتفاق بیفتد. خود این زنها با نوع برخوردهایی که با آنها میشد، صداقت رفتاری را خیلی خوب تشخیص میدادند. خود این هم، میتوانست اعتماد مضاعف ایجاد کند. مثلاً بیش از هفت هشت روز در کارخانهای که حضور داشتم و به نوعی درآن زندگی کردم که سه شیفت کاری داشت که تمام کارگران آن زن بودند؛ زنان آواره و جنگزده از شهرهای مختلف و از اقوام و مذاهب متفاوت.
چه کارخانهای؟
کارخانه منبع آب و بستهبندی آب به صورت بطریهای آب آشامیدنی بود که پس از تولید، به جبهه و خط مقدم فرستاده میشد. ضمن اینکه خود بطریهای آب هم درهمان کارخانه تولید میشد. مسائل دیگری دراین کارخانه رخ داد که من جریان آن را به صورت مبسوط در کتاب آوردم. اما حرفم این است که خیلی از زنانی که آنجا کارمیکردند در واقع، کارگرآن کارخانه بودند، هم متفاوت بودن مذهب من با مذهب خودشان را میدانستند هم، متفاوت بودن ملیتم را. یادم است یک شب که یک نفر به کارخانه آمده بود، وقتی برخورد زنان را با من دید، گفت: «شما چه کردید که این خانمها، مثل پروانه دور شما میچرخند!» خب این نکته خیلی برای من جالب بود. من همان لحظه که به این موضوع فکر کردم این نکته را دریافتم که هیچ چیز نمیتواند باشد جز، محبت واقعی و صداقت. اینکه آنها دریابند شما برایشان نقش بازی نمیکنید و نگاهتان، واقعاً بشردوستانه است.
اشاره کردید به کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد»؛ چه قدر ازاین کتاب توانستید بهره بگیرید؟ برای نمونه در ارتباط گرفتن با زنان درگیر جنگ در سوریه مفید بود؟
درمورد تأثیرپذیری ازکتابی خاص، مورد سفرم به سوریه و پژوهش و نگارش کتاب «اینجا سوریه است»، تقریباً میتوانم بگویم، خیر. هر چند من قبل از هر سفری، چه برای مستندسازی چه برای مستندنگاری، کتابهای زیادی مطالعه میکنم؛ هم به دلیل علاقه شخصیام به مطالعه هم به دلیل موضوعی که به دنبالش هستم. اما اینکه بخواهم از این کتابها الگوبرداری کنم یا تأثیرپذیری خاصی داشته باشم، اینطور نبوده. چون به نظرم هرنویسندهای، نوع نگاه خودش را دارد که مربوط میشود به جهانبینی و نوع نگاه نویسنده به جهان هستی و نگاهی که نسبت به مسائل مختلف دارد. ضمن اینکه هر نویسنده و پژوهشگری، سبک خاص خودش را دارد؛ حتی در رفتار فردی و اجتماعی هم، شاید شیوه خاص خودم را داشته باشم.
به عنوان بانوی پژوهشگری که در بحران جنگ سوریه، به آنجا رفته و پژوهش میدانی درباره زنان سوری انجام دادید، این ویژگی چهقدر باعث شده کتاب «اینجا سوریه است، صدای زنان راوی جنگ»، دیده شود؟
کتاب «اینجا سوریه است» یکسال بیشتر نیست که به چاپ رسیده است، دیگر اینکه نوشتن چنین کتابی، همینطوری و خیلی راحت اتفاق نیفتاده. کولهباری از تجربه و فعالیت فرهنگی با قدمت چند دهه، پشتوانه اینکاربوده که بخشی ازاین فعالیتها درعرصه بینالمللی بوده است. اما در کنار همه اینها، اگر لطف خدا و عنایت شهدا از ابتدا تا انتها نبود، قطعاً تولد این اثراتفاق نمیافتاد. نکته دیگر اینکه، پس از تولید و چاپ کتاب، مخاطب، فقط کتاب را به عنوان محصول کار میبیند؛ در حالی که به ثمررسیدن خود همین کتاب هم، کولهبار دیگری از تجربه به داشتهها و تجربیات قبلی مولف و محقق این اثراضافه کرده که من، اسم آن را میگذارم: «فرامتن»؛ فرامتنی که در هیچ دانشگاهی تدریس نمیشود و درهیچ کتابی هم، به راحتی نمیتوان آن را به دست آورد. اگر هم قرارباشد این فرامتن به نگارش دربیاید، خودش کتابی مفصلتر از کتاب «اینجا سوریه است» خواهد شد که مصداقی از جهاد تبیینی است که مقام معظم رهبری هم روی آن، بسیار تأکید دارند. این موضوع باعث میشود که صاحب چنین اثر یا آثاری، هم به عنوان خالق اثر هم به عنوان هنرمندی دغدغهمند که به خاطر احساس تکلیف برخاسته از همان دغدغه، برای ادامه فعالیتهای این مسیر در راستای همان جهاد تبیینی، دوباره دنبال فعالیت برونمرزی دیگری میرود؛ چنین پژوهنده و خلقکننده اثری، حتماً و به یقین، در مقولههای مرتبط با چنین کارها و آثاری، حرفهای زیادی برای گفتن دارد و میتواند داشته باشد. حرفهایی درباره تاریخ شفاهی یا مستندنگاری، درباره نوع نگاه به پژوهش درمستندنگاریها، درباره فعالیتهای فرهنگی در زمینه مستندنگاری د رداخل و به ویژه عرصه بینالمللی و اصلاً از همه مهمتر، درباره شیوه وضعیت فعالیتهای فرهنگی به ویژه در برونمرزی که بیارتباط با چگونگی کار، از جمله مستندنگاری و... در برونمرزی نیست. با قرائن و شواهد بسیاری که وجود دارد، ضرورت نگاههای آسیبشناسانه و پرداختن به این موضوعات از منظرآسیبشناسی و استفاده متولیان و مسئولان فرهنگی دغدغهمند ازتجربیات عملی افرادی که در چنین عرصههایی فعالیت کردهاند و تجریباتشان به عنوان شاهد مثالهای واقعگرایانه میتواند باشد و به طور موکد برگرفته از همان فرامتن مورد اشاره خواهد بود، به شدت احساس میشود. نگاه آسیبشناسانه به فعالیتهای فرهنگی، هم در داخل و به ویژه درعرصه بینالمللی، موضوعی است که مسئولان ذیربط، نباید به راحتی از کنار آن عبور کنند. ضرورت دارد که این موضوعات حتماً مورد بررسی قرار گیرد و درباره آن بحث و گفتوگو انجام شود تا نه تنها موانع پیرامون فعالیتهای مختلف فرهنگی از جمله مستندنگاری به ویژه در عرصه بینالمللی برطرف شود، بلکه نتایج مسائل پیرامون آن، در سیاستگذاریهای فرهنگی توسط مسئولین، کاربردی شود؛ یعنی در واقع، همانطور که خود کتاب «اینجا سوریه است»، مصداقی از جهاد تبیین است، نوع دیگری ازجهاد تبیین هم برای بسیاری ازمسئولین از جمله مسئولین فرهنگی، چه در مورد مسائل فرهنگی در داخل و چه در عرصه برونمرزی، باید اتفاق بیفتد تا بتوانند با بهرهمندی از تجربیات افراد شاهد مثال، در سیاستگذاریهایشان در زمینه مسائل مختلف از جمله مسائل فرهنگی وحتی چگونگی انتخابها و انتصابهایشان در این زمینهها، کاربردی شود.
نظر شما