امنیت سوژهمبنا اثری تالیفی است که نگارش آن را در سال جاری به پایان رساندم و در پاییز 1401 به انتشار رسید. نقطه عزیمت نگارش این کتاب آسیبشناسی از فهم رایج از امنیت است. متأسفانه در ایران امروز فهم رسمی و رایج از امنیت، یک فهم سخت، سلبی و بازدارنده است تا جایی که این فهم می تواند در آخرین تحلیل به یک مسئله ضدامنیتی بدل شود. یعنی به جای آنکه نهادهای امنیتی تولید کننده امنیت باشند و آرامش روانی شهروندان را تأمین کنند، خود به نهادهایی ضدامنیتی بدل شوند و آرامش روانی شهروندان را سلب نمایند و از این مسیر با ایجاد خلل در فرایندهای نوآوری اجتماعی موجب انسداد در تحرک اجتماعی شوند.
امنیت سوژهمبنا نظریهای جدید از امنیت است که برای نخستین بار در حوزه مطالعات امنیت طرح و ارائه میشود و نه فقط از حیث محتوا و صورتبندی نظری که از حیث رهیافت و روش نیز تلاشی نوین به شمار میرود. بر پایه این نظریه تعریف امنیت عبارت است از: «امنیتی-سازی ظرفیت سوژگی انسانی و کنشگری اجتماعی به نحوی که تحقق بعد وجودی فرد به غایت امر امنیتی بدل شود و تضمین پیش شرطهای نهادی به منظور توسعه و تعمیق سوژگی تعیین کننده ماهیت و عملکرد سازوبرگهای امنیتی باشد».
نظریههای کلاسیک امنیت دولت را همزمان کارفرما و کارگزار امنیت میدانند اما در نظریه امنیت سوژهمبنا دولت به مقام کارگزاری امنیت محدود میشود و به جای وضع خودمختارانه یا خودسرانه سیاستهای امنیتی عمدتا به راهبردهای عمل کند که جامعه مدنی به آن دیکته کرده است. در این رهیافتِ امنیتی، پاسداری از حقوق فرد در جهت تحقق ظرفیتهای وجودی و کنشگری خلاق به متن مفهوم امنیت وارد میشود. به کوتاه سخن میتوان گفت، بنا بر نظریه امنیت سوژهمبنا زیربناییترین تهدید امنیتی تضییع حقوق بنیادین بشری و تحدید آزادیهای اساسی به شمار میرود.
جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی؛ کتابی که با رویکرد جامعهشناسی سیاسی به بررسی جنبشهای اجتماعی میپردازد
جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی اثری ترجمهای است از آلن تورن که ترجمه آن را در سال جاری و با همکاری حسن ناصرخاکی به پایان رساندم و در نیمه سال 1401 انتشار یافت. در مقام توضیح اصول اساسی این کتاب باید گفت: در سراسر تاریخ جوامع بشری تنشی بنیادین میان دو عنصر «نظم» و «تغییر» دیده میشود. نظم، عنصری است که در کالبد جوامع تجسم مییابد و تغییر عنصری است که در سوژگی کنشگران اجتماعی پنهان است و میتوان آنرا روح جوامع بشری دانست. جنبشهای اجتماعی نمودی از این روح آزادی بخشند.
جنبشهای اجتماعی نه در پی ساختن آرمانشهر بلکه در پی ویران کردن ستمشهر هستند؛ جوامع امروزی به خوبی دریافتهاند که بزرگترین تهدید پیش روی انسانیت، چیزی نیست جز استبداد سیاسی و دولت توتالیتر. ازهمین رو جنبشهای اجتماعی با هدف دفاع از دموکراسی و حقوق بنیادین بشر شکل میگیرند و راهبرد کانونی آنها مقاومت در برابر تمامی اشکال سلطه است. این جنبشها بسته به زمینه و زمانه خود اشکال مختلفی پیدا میکنند که اثر حاضر میکوشد با رویکرد جامعهشناسی سیاسی به بررسی آنها بپردازد.
نظر شما