سوژه داستان یک حدیث است؛ اما به ایده قصه چطور رسیدید؟
شکی در این نیست که بچهها پدرومادر خود را دوست دارند؛ اما گاهی پدرومادر، آن احترامی را که باید از فرزندان نمیگیرند. بچهها، درکی از سختیهای زندگی و پدرومادربودن ندارند. عادت کردهاند که همیشه همهچیز حاضر و آماده برایشان فراهم باشد. بچهها در طور روز بیشتر با مادر در ارتباط هستند و متوجه زحمتی که پدر برای آنها میکشد نیستند. دوست داشتم اثری بنویسم که بچهها را بیشتر متوجه این موضوع کند. چه سوژهای زیباتر از پدری که توی گرما و سرما ساعتها سرپا میایستد تا خانوادهاش بتواند در آرامش و رفاه زندگی کند؟ در محله ما میوهفروشی کوچکی وجود دارد. صاحبِ مغازه دو پسر دارد که یکی از آنها کودک است و دیگری نوجوان. هرسال تابستان و حتی گاهی بعد از مدرسه، پسرها به مغازه میآیند و به پدرشان کمک میکنند. همیشه این تعامل و همیاری آنها برایم جالب بود و برای نوشتن این داستان از آنها الهام گرفتم.
داستان کوتاه است؛ اما به جنبههای مختلف زندگی بچههای امروز میپردازد. برای مثال به توجه بچهها به تکنولوژی و بازی و سرگرمشدن با آنها اشاره کردهاید. چرا برای شما این مسئله ضرورت پیدا کرد؟
ببینید، کودکِ امروز با کودک نسل ما خیلی متفاوت است. چه بخواهیم و چه نخواهیم خصوصا با بروز و ظهور کرونا و کلاسهای آنلاین، بچهها سراغ گوشی رفتند. شاید قبل از آن امکان کنترل بیشتر وجود داشت؛ اما باید بپذیریم که نمیتوانیم جلوی ورود تکنولوژی به زندگی کودکانمان را بگیریم. پس بهتر است درباره آن فرهنگسازی شود و کودکان آموزش ببینند. بالتبع، تکنولوژی باید به جهت فرهنگسازی، وارد دنیای داستان و ادبیاتِ کودکان شود. اگر در این مورد مقاومت کنیم و آن را نادیده بگیریم، فرصت اطلاعرسانی و فرهنگسازی در این زمینه را از دست خواهیم داد. ورودِ داستان من با یک تبلت که خراب میشود، باعث کنجکاوی کودکان به ادامه داستان و توجه بیشتر آنها میشود و این مساله را در بازخوردهای مختلف از کتابم دیدهام. این نکته برای همه کودکان خیلی پررنگ بود؛ پسری که تبلتش خراب میشود و با پدرومادرش قهر میکند و یک روز از سر بیحوصلگی به مغازه پدرش میرود.
امروزه تعامل بچهها با خانوادهها تحتتأثیر فناوری است. چطور میشود این شرایط را کنترل کرد تا دوباره برای بچهها خانواده اولین جای مناسب برای تفریح و سرگرمی شود؟
اشتباه نکنید؛ خانواده برای بچهها اولین جای مناسب برای تفریح و سرگرمی است. اصلا به پشتوانه خانواده و امنیتش است که کودک گوشی دست میگیرد و وارد این فضا میشود. البته اگر تعامل غلطی هم اتفاق بیفتد، بچهها مقصر نیستند. آنها جذب چیزی میشوند که برایشان جالبتر است و آنقدر هم اطلاعات و تجربه ندارند که خوب و بد را از هم تشخیص دهند. پدرومادری که حوصله وقتگذراندن با کودکش را ندارد و خودش به استفاده از گوشی اعتیاد دارد، نمیتواند این تعامل را به وجود بیاورد. با جنگ و جدل و بحث هم نمیتوان کودک را مجبور به کاری کرد. بعضیوقتها باید امکاناتی فراهم کرد که کودک خودش گوشی را کنار بگذارد و به سمتِ خانواده و وقتگذراندن با آنها بیاید. گاهی هم یک صحبت یا نصیحت از جانب فردی که بیطرف است، میتواند کمککننده باشد. در وهله اول پدرومادر باید تواناییها و علاقهمندیهای کودکش را بشناسد و سعی کند او را به آن سمت هدایت کند؛ البته که تحمیلِ خواستهها به فرزندان به هیچوجه نتیجه نمیدهد.
احادیث بسیاری درباره اهمیت خانواده وجود دارد؛ اما شما حدیث موجود در کتاب را با قصهتان برای بچهها ملموس کردید تا بهتر بفهمند که امام رضا (ع) درباره چه مسئلهای صحبت کرده است. نوع ارتباطی را که تاکنون کودکان با مباحث دینی مثل احادیث برقرار کردهاند چطور میبینید؟ آیا نقصهایی که در این ارتباط وجود دارد با داستانهایی همچون «دستهایی با عطر هلو» ترمیم میشود؟
در این زمینه انتخاب یک حدیث مناسب برای این گروه سنی نقشی تعیینکننده دارد. همانطور که میدانید برخی احادیث نیازمند تفسیر هستند و برخی هم موضوعاتی دارند که مناسب کودکان نیستند. اول از همه انتخاب حدیث مناسب این گروه سنی حائز اهمیت است. در این مورد باید با اهل فن صحبت و مشورت کرد. اول از همه یک عالم دینی سندِ حدیث را بررسی کند و آن را تایید کند. در ادامه با یک روانشناس کودک باید مشورت بشود و دید که این موضوع برای کودکان چقدر اهمیت دارد. بعد هم سراغ یک نویسنده کاربلد و حرفهای در زمینه کودکان رفت تا موضوع و مبحثِ موردنظر را بتواند با زبانی گیرا و غیرمستقیم، به زبان ملموس و فهمیدنی برای کودک بنویسد. پرداخت و داستانپردازی مرتبط، مناسب و جذاب برای کودکان کمککننده است. سرشت و ذاتِ بچهها خدا و دینِ خدا را دوست دارد و به آن متمایل است. من به عنوان نویسنده و دیگرانی که در تولید کتاب کودک نقش دارند، باید با شناخت کودکان و گروه سنی، نیازها و علایقشان بتوانیم اثری درخور فهم و علاقه آنها تولید کنیم که بتوانند با مباحث دینی ارتباط برقرار کنند. بله از آنجایی که کودکان با ژانر قصه و داستان ارتباط خوبی برقرار میکنند، این قالب میتواند بسیار کمککننده باشد.
کودک یا نوجوانی که با خانوادهاش رفتار محبتآمیزی ندارد و با اعضای خانواده مدام در حال قهر است چه آسیبی به خود و خانواده وارد میکند؟
کودک باید بداند چه در حالت آشتی و چه در حالت قهر و بحث و دعوا، خانواده هنوز هم مطمئنترین بستر برای اوست. مبادا خیال کند که چون با هم بحثی داشتند، دیگر دوستش ندارند. همیشه باید خیال کودک از دوستداشتهشدن توسط والدین راحت باشد. البته با بزرگشدن و درکِ بیشتر این قهر و دعواها باید به سمت گفتوگو برود تا مساله حل شود. باید به کودک صحبتکردن را بیاموزیم نه قهر کردن. لازمهاش هم این است که والدین در حضور بچهها با هم رفتار محبتآمیز داشته باشند و از بحث، جدل و قهر دوری کنند. در بستری اینچنینی، امکان ندارد قهر کودک زیاد طول بکشد و به مرور این رفتارش اصلاح میشود.
نوع رفتار پدرومادر برای رفع قهر و دلخوری بچهها در این کتاب درخور توجه است و میتواند الگوی بقیه پدران و مادران باشد. آیا بر همین اساس در این داستان چنین رفتاری برای پدرومادر در نظر گرفتید؟
من قبل از نوشتن این داستان با یک روانشناس کودک و مشاور خانواده مشورت کردم و داستان را با آنها مطرح کردم تا مطمئن شوم که خدای نکرده آموزش غلطی به کودکان و والدین نمیدهم. یکی از چیزهایی که آنها تأکید داشتند، این بود که پدرومادر نباید با کودکشان قهر کنند؛ چون بعدها باعث بهوجودآمدن مشکلات روانشناختی زیادی در زندگی آنها میشود و کودکان احساس طردشدگی میکنند. پس حتی اگر کودک با پدرومادر قهر کرد، آنها باید رفتار عادی و روزمره خود را داشته باشند و مقابله به مثل نکنند. همانطور که در ادامه داستان مشخص میشود، این روند، غیرمستقیم باعث متنبهشدن فرزند میشود.
با توجه به ارتباطی که قصه شما با حدیث امام رضا (ع) برقرار کرده است بهتر پی میبریم که احادیث معصومین زمان و مکان ندارد و برای هر انسانی میتواند کاربرد داشته باشد.
بله، به عنوان یک نویسنده دینی، باید پژوهش دینی هم داشته باشم و گاهی با خواندن برخی احادیث خیلی تعجب میکنم؛ چرا که انگار این حدیث را ائمه برای زمان حال و مردمِ ما نوشتهاند و بسیار بهروز هستند. گذشته از این، برخی مباحث مثل اخلاقیات، فرقی نمیکند که در چه زمان و مکانی باشید، آنها همیشه ثابت و کاربردی هستند. برای همین محال است سراغ احادیث بروید و دست خالی برگردید. اخیرا کارهای زیادی در زمینه احادیث برای کودکان انجام میشود؛ یعنی هرکس به سهم درک و فهم خودش میتواند سهمی از این دریای بیکران داشته باشد.
روزی در مطب دکتر منتظر نشسته بودم که جوانی نفسزنان از پلههای مطب بالا آمد. ظاهرا آسانسور خراب بود و او پدرِ پیرش را به دوش گرفته و از پلهها بالا آورده بود. همانجا بود که این سوژه به ذهنم رسید. این که یک پدر بهترین سالهای عمر و جوانیاش را به خاطر فرزندانش کار میکند و زحمت میکشد و درست این است که آنها هم متقابلا احترام بگذارند و خدمت کنند. توی بسیاری از فیلمها و سریالهایی که متاسفانه بچهها هم آنها را تماشا میکنند، با فرزندِ ناخلفی روبهرو هستیم که پدر یا مادر پیرش را رها کرده یا او را به خانه سالمندان فرستاده است. کمتر پیش میآید که خدمتکردن فرزند به والدینش نشان داده شود و این خوبی و محبت در ذهن بچهها نهادینه شود. این بود که به سراغ این سوژه رفتم.
یکی از نکات جالب توجه کتاب، همین سوژه فرعی آقای صابری و پدرش بود که باعث شد محبتهای پدرومادر به پسربچه داستان یادآوری شود. یادآوری نعمتها به بزرگسالان خیلی توصیه شده است؛ چطور میشود این مسئله را در ذهن بچهها نهادینه کرد که قدر نعمتها را باید بدانند؟
روحیه بچهها زلال و لطیف است. هرچقدر ما بزرگترها سخت به این موارد میرسیم و به نعمتهای بیدریغ خداوندی، کمتوجه هستیم، برعکس کودکان با یک اشاره جذب آن میشوند و تمام و کمال آن را میپذیرند؛ چون هنوز روح شفافشان آلوده نشده و پاک هستند. برای همین لازم است در کودکی این روحیه را تقویت کنیم و اجازه ندهیم بدبینیها و شک و تردیدها در وجود کودکان سایه بیندازد. باید ببینیم کودکمان به چه چیزی علاقه دارد. اگر به داستان و شعر علاقه دارد، بهترین قالب برای آنها ادبیات است. اگر به هنرهای دیگر علاقه دارد، باید در آن هنرها نعمتها و زیباییها و قدرت خداوند را به او یادآوری کنیم. اگر با کودکمان در پارک قدم میزنیم یا چه بهترش در طبیعت، با هر قدم زیباییهای آفرینش را به او نشان بدهیم و برایش تعریف کنیم تا توجهش را جلب کنیم. حتی اگر شده مباحث علمی را بیاموزیم و به او یاد بدهیم تا از این طریق قدردانِ نعمات پروردگار باشد و آنها را به خوبی بشناسد.
تصویرگری کتاب را چطور دیدید؟
نویسندگی و تصویرگری در یک کتاب کودک مکمل هم هستند. کودکان در ابتدا با تصویر ارتباط برقرار میکنند. اگر تصویر به چشمشان جذاب نیاید، احتمال زیادی وجود دارد که کتاب را نخوانده رها کنند. یکی از نکات خوب و حرفهای تصویرگری این کتاب، توجه به جزئیات بود. هر تصویر کتاب پر از جزئیات بامزه و جذابی است که کودک میتواند در خلال مطالعه کتاب به آنها توجه کند. مشخص است که تصویرگر به عمد این جزئیات را در تصاویر قرار داده و به زیبایی به تصویر کشیده است. بنابراین از تصویرگر خوب و حرفهای کتاب و همچنین انتشارات بهنشر که زمینهساز تولید آثار مذهبی برای گروه سنی کودکان است، تشکر میکنم.
نظر شما