اشعار این کتاب آهنگین هستند و با تکرار سوال باعث تفکر بیشتر میشوند. ابتدا برایمان بگویید قالب شعری کتابها چیست؟
قالب کتاب واقعا اهمیتی برای مخاطب ندارد؛ چون قرار نیست درس ادبیات داشته باشیم. همینقدر که این گونه و قالب شعری برای گروه سنی خردسال مقبول و خوشایند است کفایت میکند. آنچه درباره شعر برای گروه سنی خردسال مهم و تأملبرانگیز است الزام به آهنگینبودن و از منظر او به جهاننگریستن است؛ یک خردسال شاعر نه یک شاعر خردسال.
نوع تکرار «زمین به من گفت چی گفت؟» ما را به یاد شعرهای قدیمی میاندازد. از ایجاد این ارتباط به دنبال چه هدفی بودید؟
استفاده از ادبیات غنی و لایهلایهی فولکلور که بازتاب فرهنگ و زندگی ادوار مختلف تاریخی و به نوبه خود یک دوره کامل جامعهشناسی است از سالهایی که در آن نبودیم اما علاقهمند به آن دوره و فرهنگش هستیم، یکی از مهمترین دغدغهها و البته علاقهمندیهای من است. درواقع با ورود به ادبیات عامه، گذشته سرزمینمان و زندگیهای نزیسته برایمان ملموس و میشود و میتوانیم آنها را درک کنیم. ضمن اینکه همیشه بین نویسنده و مخاطب خردسال، واسطهای وجود دارد؛ به عنوان والدین و خود مخاطب قادر به انتخاب کتاب نیست، بهتر است واسطه هم به اندازه خودش از خواندن اثر منتخب برای فرزندش لذت ببرد و این مهم، تنها با در نظر گرفتن پیوند عاطفی و حسی هر انسانی با ادبیات و فرهنگ پیشین جامعهاش امکانپذیر یعنی ادبیات فولکلور خواهد بود. مطلع شعرهای این مجموعه، کودکان دیروز و والدین امروز را به گذشتهها و دوران کودکی خودشان میبرد و فکر میکنم به جای یک مخاطب، من چندین مخاطب با گروههای سنی مختلف را با شعر همراه میکنم.
زمین در آثار این مجموعه با مخاطب کودک خود درددلِ میکند. چرا لحن درددل را انتخاب کردید و نخواستید با لحنی دیگر روایت کنید؟
احساس کردم شاید درددل کردن، منتج به نتیجه مطلوبتری شود به نام همدلی. آموزش، پند و اندرز و حتی تهدید به اندازه درددل کردن جواب نخواهد داد. زمین از ما دلگیر است. منظورم از ما، ما بزرگترهایی است که تا اینجای زندگیمان به هر نحو و اندازهای خواسته یا ناخواسته به طبیعت آسیب رساندهایم. زمین از ما به کودکانمان گلایه میکند. او کودکان را ناجی خود میداند که صدالبته تفکر صحیحی است. پس با آنها همراه و همدل میشود و درواقع با شکایت از ما از آنها میخواهد بیشتر هوایش را داشته باشند و خطاهای دیگران را تکرار نکنند.
شما در این مجموعه زبان تلخ و شیرین و غصه و طنز را در کنار هم قرار دادید و تصویرگر هم تصاویرش را. چرا؟
زبان غصه و طنز، زبان زندگی است: واقعی و ملموس و تلخ و شیرین در کنار هم. شعر زندگی هم با همین زبان به تصویر کشیده میشود و شعر من هم در این زندگی متولد شده است و با زبان مادریاش صحبت میکند.
چقدر تصاویر این مجموعه را دوست داشتید؟ و آیا در روند تصویرگری با خانم مهرانه جندقی تعاملی هم داشتید؟
نقش من در خلق این اثر پنجاه درصد بوده و قطعا پنجاه درصد بعدی آن، نقشی است که خانم جندقی با هنرمندی ایفا کرده و به تصویر کشیدهاند. من و ایشان هر دو خالق این آثار هستیم؛ البته با کمک دوستان بزرگوار در انتشارات بهنشر. آنچه باعث رضایت و بهواقع حظبردن من از نتیجه کارمان میشود تعامل و گفتوگوهای ماست که با لطف جناب آقای طلایی به وقوع پیوست.
شکار حیوانات یکی از کارهای جبرانناپذیر انسانها در حق طبیعت است. شما این جبرانناپذیری را با بودن یا نبودن حیواناتِ جنگل در شعر و تصویر کتاب نشان دادهاید. دیدن مستقیم نتیجه کارها چقدر میتواند بر مخاطب برای اصلاح رفتارش تأثیر بگذارد؟
گاهی انسان در مواجهه با تأثیر کار خود دست به توجیه میزند. اینکه بسیاری از ما در روابط و مسائلمان همیشه به دنبال مقصر هستیم خود گویای این مطلب است. کمتر کسی در روند یک ماجرا از وقوع تا خاتمه به آنالیزکردن رفتار و عملکردش به عنوان یک سر قضیه در مسالهی بهوجودآمده میپردازد. بگذارید آب پاکی را روی دستتان بریزم. من اصلا با بزرگترها کاری ندارم. من به عنوان سخنگوی زمین و جهان در کسوت یک شاعر با کودکان حرف میزنم؛ چون این دقیقا خواست زمین است. او از ما ناامید شده و دست به دامان کودکانی است که قرار است فردا، جایگزین من و شما شوند. زمین درواقع فرهنگسازی میکند و سرمایهگذاریاش روی کودکان است؛ کودکانی که خود به هیچ عنوان در اندوه بیپایان زمین دخالتی ندارند؛ اما اگر با زمین همدردی و همدلی نکنند نتيجه رفتار بد و اشتباه ما گریبان آنها را نیز خواهد گرفت.
به نظر شما از چه سنی باید درباره مسئله حیوانات و شکار آنها با کودکان صحبت کرد تا دغدغهشان شود؟
از سنی که کودک نیاز به خوراک و از سنی که او نیاز به استراحت دارد: یعنی بدو تولد. انسان در بستر و دامان زمین متولد میشود و اگر زمینی که همه هر آنچه که از او زمین میسازد و در قاموس اوست از دریاها، کوهها، دشتها و حیوانات تا هوای موجود در فضا، از درختان تا میوهها و خوراکیهای تقدیمی زمین به بشر نباشد، پس ما نیز نخواهیم بود. حیات ما بسته به حیات و بقای زمین است.
در کتاب «آسمان» از قول زمین میخوانیم که میگوید «این آسمان من نبوده». انگار این حرف را خداوند میزند و به ما نوع رفتار بدمان با طبیعتش را گوشزد میکند. آیا در این کتابها واقعا صدایی از خداوند را هم میتوانیم دریافت کنیم یا این صرفا برداشت من است؟
صدای هستی صدای خداوند است. اوست که خالق همهچیز بوده و است و خداوند به هر زبانی با بشر صحبت میکند.
تا به حال شده است خودتان به آسمان خالی از پرنده خیره شوید و برای وجود آلودگیهای موجود در هوا افسوس بخورید؟ خاطرهای در اینباره به یاد دارید؟
بله، بارها و بارها. به آسمان بیپرنده، به آسمان بیستاره، به آسمان تیرهای که روزی آبیترین آبی جهان بوده است و امروز حالش خوب نیست و به آسمانی با همه داشتههایی که از دست داده است خیره شدم و برایش سرودم.
وقتی به مناطق کویری یا خوشآبوهوا میرویم میتوانیم ستارههای بیشماری را در آسمان زیبای شب ببینیم؛ اما در آسمان شهرهای آلوده ستارهها گم میشوند. شما این را به خوبی در کتاب «آسمان» گفتهاید. من بهشخصه به دلیل زندگی در شمال کشور با این دغدغه شما ارتباط برقرار کردم و دلم برای دیدن ستارهها در تهران تنگ شد. نظر شما درباره نعمتهایی که یکییکی بر اثر تغییر سبک زندگی و آلودگی هوا از دست میدهیم چیست؟
آنچه از دست میدهیم فراتر و باارزشتر از آنی است که به دست میآوریم. نیازهای کاذب امروز جوامع بشری که با انواع و اقسام تبلیغات و ترفندهای اقتصادی از نان شب واجبتر شده، ما را از واجباتی که نیاز مبرم بشر از تولد تا مرگ است دور کرده است. احساس آرامشی که از دیدن سبزی جنگلها و آبی دریاها و آسمانها در ما بهوجود میآمد، احساس شگفتی و حیرت از دیدن ستارههایی که هر کدام راز بزرگ خلقتی رازآلودتر بودند و تو را به کشف هستی سوق میدادند و شاکر و سپاسگزار خالقش میشدی، امروز در لوازم تزیینی و بیمصرف خانهها و شهرها گم شده است. کاش میدانستیم چه میدهیم و چه میگیریم.
آیا منظورتان از سوراخشدن شال سر آسمان همان لایه اوزون است؟
بله، شال حریر و قشنگی که به آن اوزون میگویند و صدافسوس که سوراخ شده است و در هیچ فروشگاهی مثلش پیدا نمیشود.
دریاها و سواحل با زبالهها کثیف میشوند و ساختمانسازیهای بیرویه هم چهره این مناطق زیبا را خراب کردهاند. به نظر شما مطالعه کتاب «دریا» چقدر میتواند بچهها را برای حفاظت از محیط دریا و سواحل آموزش دهد؟ مثلا به تدریج مانند همیار پلیس، ما همیار دریا داشته باشیم که کودکان به وقت سفر و گردش، مواظب زبالهریختن خود و خانوادهشان باشند.
همانطور که عرض کردم آموزشی در کار نیست؛ بیشتر واگویههای دردمندانهی زمین است برای گوشهایی که اهل شنیدن باشند و اگر صداهای ناشنیده شنیده شوند، قطعا اتفاقهای خوبی خواهد افتاد. زمین و هر آنچه در آن است فقط برای ما نیست. شاید ما امانتداران خوبی نبودیم؛ اما کودکان میتوانند مثل ما نباشند.
این کتاب میتواند مخاطب بزرگتری مثل مسئولین هم داشته باشد که حواسشان به آلودگی دریا با نفت و مواد شیمیایی و مرگ ماهیها باشد. آیا هنگام سرودن اشعار به این نوع از مخاطبان فکر کرده بودید؟
متاسفانه چشم امیدی به مسئولان ندارم: نه من بلکه زمین؛ چراکه در تمامی مواردی که به عنوان تخریب و آسیب محیط زیست میتوان از آن یاد کرد پای مسئولانی در میان است که منفعت و سودآوری خود را بر همهچیز هستی ارجح میدانند. شما فکر میکنید بزرگترها و بعضا مسئولانی که در حال حاضر بزرگترین مسئولیتشان از بین بردن محیط زیست است، خبر از عملکرد و نتیجه کارهایشان ندارند؟ من روی صحبتم با کودکان است.
خشکی دریاچهها هم در این کتاب دیده میشود. آیا مطالبهگری نویسندگان و شاعران کودک و نوجوان از مسئولین در کتابهایشان گنجانده شده است یا باید بیشتر از آثارشان، فعالیت کنند؟
مطالبهگری، دغدغه و فریاد یک نویسنده در قلمش مستتر است. او با نوشتن و مسلحشدن به ابزار هنر حرفش را میزند. البته خود نویسنده باید به آنچه میگوید قائل باشد. نویسنده قبل از این که نویسنده باشد انسان است و انسانی که دغدغههایش را برای همیشه ثبت میکند به عنوان یک فرد از جامعه نیز باید وظایفش را با عمل به آنها ثبت نماید. این گونه است که سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
در کتاب «آلودگی صوتی» ما درباره تأثیرات صنعتیشدن شهرها بر طبیعت میخوانیم و تأثیری که جنگها بر محیطزیست میگذارند. هیچکس حواسش به درختها و حیواناتی که بر اثر توپ و تفنگ میسوزند و میمیرند و شنوایی و اعصاب انسانها بویژه کودکان به هنگام جنگ نیست. آیا با این وضعیت که بزرگترها به فکر کودکان نیستند، خودشان میتوانند تا حدودی از خود مراقبت کنند؟ آیا کتاب و آگاهی از طریق آن، میتواند یکی از راههای حفاظت باشد؟
من فکر میکنم که تبعات جنگها بیشتر از خود جنگ مخرب باشند. جنگ به هر حال تمام میشود؛ اما آنچه همیشه ماندگار است اندوه، احساسهای بد، از دست دادنها و هزاران نکته دیگر است که شاید فراتر از خود جنگ باشند. هیچ کودکی در هیچ نقطه دنیا جنگی را آغاز نکرده؛ اما شاهد آن و در معرض آن بوده است. وقتی هنوز کودکان عاملی نیستند که به خاطرشان جنگی اتفاق نیفتد؛ یعنی بسیاری از انسانهای جهان همچنان بر مدار منفعتطلبی خویش میگردند. امیدوارم کودکان امروز آغازگر هیچ جنگی در بزرگسالی نباشند. امیدوارم کودکان امروز با آگاهی و درایت، زمین را دستخوش ناملایمات انسانی نکنند و امیدوارم کتابهای من به اندازه سر سوزنی در این مهم سهیم و تأثیرگذار باشند.
نظر شما