نویسنده کتاب «خشمآبه» در روایتنویسی بحران آب غیزانیه عنوان کرد که در نگارش این اثر به شباهت بحران آب در عاشورا توجه داشته است.
وی تاکید کرد: «خشمآبه» روایتی از ماجرایی در ظاهر متوقفشده است که اکنون و آینده هم ادامهدار خواهد بود. بحران آب بحرانیتر شده و این کتاب روایت آتشی در زیر خاکستر است.
نویسنده «خشمآبه» درباره انگیزه نگارش این اثر توضیح داد: من با مردم غیزانیه تجربه مشترکی در بیآبی دارم. من متولد خوزستانم و با مشکل آب از کودکی روبهرو بودهام. در زمان کرونا قرار بود با دوستان برای هیئتها کاری بکنیم. با خودم کلنجار میرفتم و آخر به این رسیدم که مسئله آب در عاشورا یک بحران جدی بود و در خوزستان هم اهالی، مشکل کمآبی دارند و میتوان این دو را به هم گره زد.
آریش ادامه داد: رانندهای داشتیم به اسم جاسم که اهل غیزانیه بود و بخش مهمی از پروسه اعتماد اهالی به ما از طریق وی شکل گرفت. یکی از راههای ارتباط و اعتماد هم زبان است که آن هم از طریق جاسم ممکن شد. لهجه و گویش، بخشی از هویت آنهاست و من سعی کردم این هویت را درون کتاب بیاورم. آنها آماده حرف زدن بودند و چیزی برای از دست دادن نداشتند.
وی با بیان اینکه مسئله آب یک بحران ملی است و محدود به خوزستان نیست، گفت:.پروژه بعدی من یکی روستاهای بوشهر است که روبهروی خانههایشان دریاست ولی آب آشامیدنی ندارند. ما بیشتر مشکل توزیع آب داریم نه تامین آن و ساکنان روستاهای جنوب کشور صدایشان شنیده نمیشود. انگیزه اصلی من مسئله آب نیست بلکه این است که صدای آنها باشم. سعی کردم در این کتاب خودم را حذف کنم و مستقیم با خود مردم مواجه شوم. این نکته در کمتر کتاب مستندنگاری وجود دارد.
بریدهای از کتاب خشمآبه
«با این همه، سد برای مردم ما بیش از آنکه نعمت باشد، نقمت بود و عذاب و هنوز هم هست. با آبگیری سد کارون ۳ در سال ۱۳۸۳، ۲۴ روستا در محاصره کامل آب قرار گرفت. دوازده هزار نفر از اهالی روستاهای میراحمد، شیوند، حوضگل شهپیریها، پرهچول، آبانبار، پرجونک، جدولکان و...، که قبلتر از پل گدار شهپیر و پل شالو تردد میکردند، مجبور شدند با لنجهای شرکت توسعهٔ منابع آب و نیروی ایران از دو نقطه از عرض دریاچهٔ سد کارون ۳ عبور کنند. لنجها از ساعت ۸ صبح تا ۸ عصر کار میکردند و اهالی در نیمی از شبانهروز امکان تردد نداشتند. نهم مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۱۶ و ۴۵ دقیقه، پانزده مسافر از شهرستان ایذه سوار مینیبوسی دربستی شدند تا در مراسم چهلم یکی از بستگان خود، در روستای غریبیها در ساحل شرقی دریاچهٔ سد کارون ۳، شرکت کنند. مینیبوس بر شناور شرکت توسعهٔ منابع آب مستقر شد. مسافران را از مینیبوس پیاده نکردند. نه نجاتغریقی بود نه جلیقهٔ نجاتی. با نزدیک شدن به ساحل شرقی، لنج دچار تکان و تنش شدیدی شد. میگویند به صخرهای برخورد کرد و مینیبوس و مسافرانش باهم به دریاچه پرتاب شدند. در گزارشهای رسمی، نداشتن ترمزدستی و نقص فنی مینیبوس دلیل حادثه اعلام شد، اما درحقیقت دوازده نفر غرق شدند و در آبهای کارون جان دادند: فریده محمودوند ۳۰ ساله، دلبر اسدی ۴۲ ساله، صفورا زندی ۲۰ ساله، شیدا زندی ۱۱ ساله، سامان زندی ۵ ساله، نازملک اسدی ۴۲ ساله، عرفان خواجهکولکی ۱۰ ساله، زهرا خواجهکولکی ۸ ساله، دریا خواجهکولکی ۲ ساله، زری اسدی ۲۷ ساله، گلبس غریبی ۴۸ ساله و شهلا زندی ۹ ساله. من در محلهٔ سرقنات بزرگ شدهام. بزرگترهای محل میگفتند قبلتر قناتی وجود داشته که دلیل شکلگیری محله بوده، اما کسی از جای دقیق آن خبری نداشت. بیشتر به افسانه میمانست و سراب. ما از سی سال قبل تا همین حالا آب را جیرهبندیشده استفاده میکنیم. فقط چند ساعت از شبانهروز آب هست و اگر کسی یادش برود آب را ذخیره کند، باید برای مصرف روزانهاش از در و همسایه کمک بگیرد. روی پشتبام همهٔ خانهها تانکر بدقوارهٔ آبی هست که مثل سقف خانه وجودش لازم و ضروری است و اگر نباشد، نمیشود. به مرور زمان و با پوسیده شدن لولهها، فشار آب در زمانهایی که آب هست کم و کمتر و به موازات آن پمپ آب هم به ملزومات زندگی در این شهر اضافه شد. آب در خوزستان مسئلهٔ این شهر و آن شهر نیست، مسئلهٔ همه است؛ چه بختیاریها، چه عربزبانها، چه سرقناتیها، چه غیزانیهایها.»
نظر شما