شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ - ۰۸:۳۱
روایت دیپلمات آمریکایی از رابطه پیچیده میان صاحب‌منصبان دولتی عراق و سران حزب بعث

دیوید جی. دانفورد در مختصری که در «از سادات تا صدام؛ سفوط دیپلماسی ایالات متحده در خاورمیانه» از عراق بعد از سقوط صدام می‌نویسد سخن از کاخ‌هایی است که محل استقرار آمریکایی‌ها شده و یاران دیروزش که امروز در خدمت آمریکایی‌ها هستند و دیگر از صدام جز خاطرهای ترسناک در ذهن ندارند. در این کتاب ما اطلاعات خوبی از جزئیات حضور و راه‌اندازی عراق بعد از اشغال آن از سوی آمریکایی‌ها داریم.

سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا): از جنگ تحمیلی 43 سال می‌گذرد، حالا پس از روایت خاطرات سران جنگ و بعضی از رزمندگان مرد و زن درگیر در آن بد نیست که نگاهی به کتاب‌هایی داشته باشیم که درباره عراق از سوی مولفان و محققان غیرایرانی نوشته شده است. کتاب‌هایی که عراق را از نگاه خودشان رصد کردند، یکی از آثاری که نیم نگاهی به عراق دارد و به ویژه به وضعیت این کشور پس از اشغال عراق از سوی آمریکا در سال 2003. دیوید جی دانفورد،دیپلمات آمریکایی روایت مختصری از حضور خودش در عراق دارد و نگاهی که مردم عراق به حزب بعث و آمریکایی‌های اشغال کننده کشورشان دارند. مرور این روایت برای ما در سالگرد جنگ تحمیلی ارزشمند است.


دیوید جی دانفورد درسال 1943 در ایالت نیوجرسی به دنیا آمد، پس از دو سال تحصیل در رشته مهندسی هوا و فضای دانشگاه ام.ای. اتی تغییر رشته داد و با مدرک اقتصاد و علوم سیاسی فارغ‌التحصیل شد. او در حوزه خاورمیانه وزارت خارجه آمریکا فعال و 15 ماه کاردار آمریکا در سفارت عربستان بود و آخرین مقامش در وزارت امورخارجه آمریکا سفیری آمریکا در عمان بود. دانفورد سابقه تدریس در دانشگاه آریزونا را هم در کارنامه خود دارد. موضوع کتاب «از سادات تا صدام؛ سفوط دیپلماسی ایالات متحده در خاورمیانه» خلاصه‌ای از از تاریخ خارومیانه بین سال‌های 1981 تا 2010 است که از دریچه دانفورد روایت می‌شود. او به این دلیل از در عنوان کتابش از سقوط دیپلماسی استفاده کرده است تا هشداری به مقامات آمریکایی بدهد که چگونه با سیاست‌های غلط و به کارگیری افراد کاربلد و غیرحرفه‌ای سال‌هاست خاورمیانه را درگیر جنگ، فقر و تروریسم کرده‌اند.    


کتاب «از سادات تا صدام، سقوط دیپلماسی ایالات متحده در خاورمیانه» خاطرات دیوید جی دانفورد، دیپلمات آمریکایی با ترجمه مهدی شیخ‌زاده بیدگلی است که پس از سقوط صدام به عراق عازم می‌شود تا تیم وزارت خارجه این کشور را زیر نظر کارشناسان آمریکایی راه‌اندازی کند. آنچه در خاطرات این دیپلمات قابل توجه است وضعیت عراق پس از برکناری دیکتاتوری است که مثل هشت‌پا با تکیه بر حزب بعث بر همه جای عراق ریشه دوانده بود و این ریشه پس از رفتن او هنوز در عراق وجود دارد.

دیوید جی دانفورد در بدو ورود در یکی از کاخ‌های صدام به همراه سایر دیپلمات‌ها و البته نظامیان آمریکایی مستقر می‌شود او در این خاطرات از کاخ بزرگی می‌گوید که حالا چندان قابل سکونت نیست و امکاناتی چون تهویه و دستشویی مناسب برای آمریکایی‌ها را ندارد با این حال بهترین مکان برای اسکان آنهاست، چون نسبت به سایر مکان‌ها در بغداد امکان نفوذ نیروهای مخالف آمریکا به آن بسیار اندک است؛ «ما به یکی از کاخ‌های صدام در نزدیکی دجله رسیدیم که روی بام آن چهار سردیس از صدام کارگذاشته شده بود (به ما گفته شده بود که این کاخ‌ها را محوطه بنامیم.) این سردیس همچون جنگجویان قدیم، کلاه‌خود به سر داشتند، من، تیم کارنی و جان لیمبرت اتاقی در طبقه دوم این کاخ مجلل اما کثیف دریافت کردیم.»

 این دیپلمات آمریکایی با به اصطلاح حسن‌ظنی که در خاطراتش بروز می‌دهد سعی دارد به ترمیم سیستم وزارت خارجه عراق کمک کند تا عراق اشغال شده بتواند به شرایط نرمال برگرد برای همین از میان عراقی‌هایی که بر جای ماندند، افرادی را انتخاب می‌کند که به زبان انگلیسی تسلط دارند و اغلب در خارج از عراق تحصیل کردند. او به ظاهر فردی است که قرار هست سکان انتخاب و راه‌اندازی دستگاه وزارت خارجه را به عهده گرفته است اما به اعتراف خودش افراد دیگری که گاه از آنها نام می‌برد که در این کار مداخله و امور را مختل می‌کنند. او در این میان به افرادی در وزارت خارجه اشاره می‌کند که باقیمانده از دوره صدام هستند و وابسته به حزب بعث. اگرچه او بعضی از این افراد را دارای صلاحیت می‌داند که برای پیشبرد مقاصد او در ماموریتش مهره‌های خوبی هستند اما روسای او چنین نظری ندارند و بر این باور هستند برای جلب اعتماد مردم عراق باید افراد وابسته به حزب بعث از دستگاه وزارت خارجه پاک شوند و همین کار نیز صورت می‌گیرد و دیوید جی دانفورد نارضایتی خود را از این موضوع ابراز می‌کند با این نگاه که شاید آنها در عضویت در حزب بعث ناچار بودند و این گزینه نباید باعث کنار گذاشتن آنها از سیستم شود؛ «تیم، جان رابین و من به سرعت دریافتیم که نقشه برمر برای پاک‌سازی حزب بعث نیز عواقب فاجعه‌باری خواهد داشت... بعدها فهمیدم که چه رابطه پیچیده و عمیقی میان صاحب منصبان دولتی عراق و سران حزب بعث وجود دارد.»

در کنار گزارشی که دیپلمات آمریکایی از وضعیت عراق اشغال شده ارائه می‌دهد، به اوضاع فرهنگی از جمله موزه‌های آن نیز می‌پردازد: «دهم مه، جان لیمبرت به من پیشنهاد کرد تا همراه با او و مدیر موزه بغداد دکتر جابر خلیل، به موصل برویم تا از میزان خسارت وارد شده به موزه موصل و محوطه نینوا و نیمرود مطلع شویم. ما با دو بالگرد شینوک در امتداد رودخانه دجله پرواز و به سمت شمال رفتیم. منظر زیرپای ما تا حدودی مرا یاد دلتای نیل و دره مرکزی کالیفرنیا انداخت. موزه موصل غارت شده بود، اما میزان خسارت وارد شده  به آن در مقایسه با موزه بغداد، چندان زیاد نبود...»  

وقتی صفحاتی از کتاب «از سادات تا صدام؛ سقوط دیپلماسی ایالات متحده در خاورمیانه» که به وضعیت سقوط حکومت صدام اختصاص داشت، ورق می‌زدم به این فکر می‌کردم که چه‌طور صدام بزرگ شد آن‌قدر که به پشتوانه حکومت‌های حمایت کننده‌اش به ایران حمله کرد و به قول خودش قصد داشت در کمتر ازیک هفته تهران را تصرف کند و حالا از او تنها خاطره تلخ و خونین در ذهن ما مانده است؛ خاطره‌ای پر از آژیر، خمپاره و مردانی که خانه و کاشانه را گذاشتند و رفتند و برخی از آنها هیچ وقت برنگشتند و ویرانی‌هایی که هنوز هم بر جای ماندند و مدام چهره زشت جنگ هشت ساله ایران و عراق را به یادآوری می‌کند و به قلبمان چنگ می‌زند.

در مختصری که دیوید جی. دانفورد از عراق بعد از سقوط صدام می‌نویسد سخن از کاخ‌هایی است که محل استقرار آمریکایی‌ها شده و یاران دیروزش که امروز در خدمت آمریکایی‌ها هستند و دیگر از صدام جز خاطرهای ترسناک در ذهن ندارند. در این کتاب ما اطلاعات خوبی از جزئیات حضور و راه‌اندازی عراق بعد از اشغال آن از سوی آمریکایی‌ها داریم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها