کتاب «فقیه اصلاحگر» نقد و بررسی شد-2
حجتالاسلام زائری: رأی مردم برای خالصیزاده بر هر موضوعی ارجحیت داشت/ مختاری: خالصیزاده جنگ ایران و عراق را پیشبینی کرد
حجتالاسلام محمدرضا زائری، رئیس اندیشگاه کتابخانه ملی در میزگرد «نگاهی به کتاب فقیه اصلاحگر» گفت: شاید یکی از درخشانترین نقاط عطف در زندگی خالصیزاده، مواقف و مواضع و دیدگاههای فکری و فقهی او اصرارش بر رأی مردم است. امروز این موضوع شاید خیلی عجیب نباشد به ویژه بعد از انقلاب و تحولی که در حوزههای علمیه رخ داد، اما در آن دوره خالصیزاده در حدی بر این موضوع صراحت دارد که اگر مردم بر خلاف مواضع دینی موضع گرفتند، باز هم حق با مردم است!
کرمیپور: نکتهای که به نظرم خیلی مهم است اینکه مدرس طرفدار نظام مشروطه بود و در این زمینه آراء و عقاید ثابتی داشت. در عین حال او هم از تجربه سیاسی هم سواد سیاسی بیشتری برخوردار بود، هم صراحت و ثبات شخصیتی. بنابراین یک خط اساسی در زندگی سیاسیاش دنبال کرد و آن مشروطهخواهی بود. دربارۀ مدرس باید بگویم او به معنای واقعی کلمه، سیاستمدار بود، اما خالصیزاده در زندگیاش نوساناتی داشت و آن مشروطهخواهی که در مدرس سراغ داریم، این شخص و افراد دیگر نداشتند.
مختاری: باید به این نکته توجه کنیم خالصیزاده از یک سرزمین دیگر آمده که دارای فرهنگ و وضعیت دیگری است و به شکل دیگری به سیاست نگاه میکند. به قول عبدالله مستوفی، یک سماجت عربی هم دارد. برای همین در فضای سیاسی ایران خیلی زود میتواند خودش را جا بیندازد. در حالی که فارسی را با لهجۀ عربی حرف میزند. لذا چون خالصیزاده از یک عقبۀ بسیار متفاوتی بوده، مشروطه را به معنایی که مدرس درک کرده، نمیدیده است. مدرس حتی در یکی از سخنرانیهایش میگوید مشروطه حتی اگر از یک سفارت خارجی هم آمده باشد، باز هم کار خوبی بوده که انجام شده است، یعنی نگاهش به مشروطه خیلی مثبت بود. هر چند هر دو به لحاظ مفهومی مشروطه را نگاه میکردند، اما مدرس در ماجرای جمهوریخواهی نگاهش نسبت به خود رضاخان منفی بود. در حالی که تصور میکنم خالصیزاده این نگاه منفی را نداشت. بخشی از این نگاهش به نوسان مواضعش برمیگردد.
نگاهی که خالصیزاده به مشهد دارد، همراه با بدبینی و اغراق است به طوری که معتقد است که «وضعیت مشهد آنقدر بد است که تسلط و نفوذ انگلیس در مشهد حتی بیشتر از حضور در عراق است»! این نگاه با آنچه که ما در متون تاریخی خواندیم، قدری متفاوت است. در عین حال نگاه خیلی بدی به شهر قم دارد. مواضع مردم و ارتباط آنها با حکومت را با تعابیر خیلی بدی تفسیر میکند. به عنوان فردی که از بیرون به دو شهر مهم ایران نگاه میکند، یک نگاه اغراقآمیز توأم با توطئه است و حتی حاج شیخ عبدالکریم حائری را درک نمیکند.
مختاری: تصور میکنم بخشی از این نگاه برمیگردد به عقبۀ فرهنگی و سیاسی که خالصیزاده از آن آمده است و این تصور را داشت که حرف و عقیدۀ من درست است و کسانی که در مقابلش بودند، نمیتوانست با آنها موافقت داشته باشد. نکتهای که در شخصیت خالصیزاده وجود دارد؛ سیاسی بودنش است. در حالی که دیگران به این شدت سیاسی نیستند. لذا شخصی مانند حاج شیخ عبدالکریم حائری تا سال 1314 یک موضع میانه با حکومت دارد تا بتواند برای گریز از اتحاد لباس آزمون طلاب را برگزار کند، اما این موضع را در خیلی از فقیهان نمیبینیم. من تصور میکنم چون خالصیزاده از سرزمینی آمده که تکثر و مقابل هم بودن فقیهان خیلی در آن سرزمین آشکار بود. همین امروز هم که به عراق سفر میکنید، متوجه دستهبندی میان فقها میشوید. به این شکل که آیتالله سیستانی، آیتالله صدر (مرجع مقیم کاظمین)، آیتالله حکیم، آیتالله شیرازی و .... برای همین او با آن عقبۀ زیستی و فرهنگی به فقهای مقابل خودش نگاه میکرد.
حجتالاسلام زائری: نکتهای که نباید از نظر دور داشت اینکه ما وقتی صفبندیها را میبینیم، لزوماً معنایش آن نیست که دیدگاهها کاملاً مخالف یا مواضع کاملاً مختلف است. در بسیاری از مواقع نظرات یکی است اما در شیوۀ ورود به میدان اختلافنظر هست. به عبارتی، مرحوم حائری یزدی در آن موقع در حال تأسیس حوزۀ علمیه قم هست و وقتی غائلۀ جمهوریخواهی درمیگیرد، یک حوزه تازه شکل گرفته؛ بعد از دورانی که شیخ فضلالله نوری اعدام شده، شرایط اجتماعی در حال تغییر است و نفوذ جریان روشنفکری در کشور در حال افزایش است و ظواهر تجدد در جامعه به چشم میآید. نهاد سنتی دین و حوزههای علمیه این را یک تهدید به شمار میآورند. قضایای کشف حجاب و مبارزه با عزاداری در تاسوعا و عاشورا و ... زمزمهاش به گوش میرسد. در چنین موقعیتی حائری احساس میکند مهمترین وظیفهاش حفظ دین است و این نوع رفتارها را تهدید به حساب میآورد. آیتالله بروجردی نیز به همین شکل عمل میکند. او حتی در مسئلۀ تدریس فلسفۀ علامه طباطبایی این نگرانی را داشت. آیا این به معنای مخالفت شخص بروجردی با تدریس فلسفه است؟ وقتی زندگی شخصی بروجردی را مطالعه میکنید، متوجه میشوید در خیلی موارد نظر شخصی آیتالله بروجردی در بسیاری از مواضع موافقت نشان میدهد، اما احساس میکند به میدان آوردن این مسئله و طرح آن؛ اولاً یکسری تهدیدها را در داخل حوزه ایجاد میکند، به دلیل جوّ علمایی و سنتی که دارد و بعداً در جریانهای پس از انقلاب مشاهده میکنید در منشور روحانیت امام آنچه که در فقه پویا و امثال آن اتفاق افتاد؛ مثل نامۀ مرحوم قدیری دربارۀ شطرنج بروز پیدا میکند و همچنین از لحاظ حفظ دین در محیط اجتماعی به شکل عمومی. بنابراین میخواهم بگویم گاهی اوقات نظر علما مخالف نبوده و دعوای خالصیزاده با آشیخ عبدالکریم حائری یا اختلاف تندش با مرحوم بروجردی مانند اختلافی که فداییان اسلام با او داشتند. اینطور نبود که آیتالله بروجردی، کسروی یا رفتار شاه را کاملاً تایید کند و با آنها مخالف نباشد. علما در آن موقع احساس میکردند آن رفتارهای تند یا اظهارنظر صریح یا به میدان آمدن عملی به این شکل تهدیدی ایجاد میکند که شاید نهاد دین از بین برود. لذا فکر میکردند تحمل بیشتر و همراهی بیشتر و عدم اظهارنظر صریح میتواند قدری برای حفظ نهاد دین مؤثرتر باشد.
نوع نگاه خالصیزاده به مطبوعات قدری جای تعجب دارد با توجه به اینکه وقتی وارد تهران میشود یا زمانی که در مشهد اقامت دارد، با یکسری از مطبوعات ارتباط خوبی برقرار میکند یا با علی دشتی دوستی خوبی دارد و حتی یک دوره از سوی قوام به عنوان ناظر شرعیات در مطبوعات تعیین میشود. با این تفاسیر، اگر در روزنامهای دربارهاش تعبیر تند یا نقدی باشد، خیلی واکنش تندی نشان میدهد. چنانکه پس از اینکه یک روزنامه مطلبی دربارهاش به چاپ میرساند به زبان تندی میگوید یا روزنامه را جمع کنید یا ما خودمان جمعش میکنیم؟!
مختاری: شاید بخشی از این رفتار به روحیات شخصیاش برمیگشت، اما نکتهای که هست، نظر او دربارۀ تشکل و مطبوعات است. او سعی میکرد خودش وارد شود و این را کسر و دون شأن روحانیت و فقاهتش نمیدانست. دید مثبت به مطبوعات و تشکلات و احزاب داشت و با مجامع و گروههایی که دربارۀ زنان فعالیت میکردند، رفت و آمد داشت و کتاب «نظام عائلۀ اسلامی» را در همین رفت و آمدها مینویسد. لذا نگاهش در این مسائل نیز به روز است. برای همین ما در بررسی شخصیتش باید او را در موقعیت و زمانۀ خودش ببینیم. یکسری از عقایدش هم سنتی است، به همین لحاظ نمیتوانیم شخصیتش را با نگاه امروز بسنجیم. این نکتهای است که باید مدنظر داشت.
کرمیپور: به بحث زنان اشاره شد. من یاد جملهای در کتاب افتادم که نوشته بود زنان ایرانیاش را طلاق داد؟ حالا چند زن داشت؟
مختاری: یکی از نکاتی که مخالفانش به او ایراد میگرفتند، مسئلۀ تعدد زوجات بود. بعد از آن مدتی عذب ماند و عینالسلطنه شرح جالبی در همین رابطه از او دارد ...
کرمیپور: نکتۀ دیگر، اصولاً در آن دوره حتی امروز نسبت به نقدی که مطبوعات مینوشتند چه روحانیت، چه روشنفکران واکنش خوبی نشان نمیدادند و این واکنش در آن زمان عادی بود. موضوع دیگری که مطرح شد؛ زمینۀ تربیت خالصیزاده و نوع نگاهش به حکومت پهلوی است. اوضاع و احوال عراق همیشه نسبت به ایران متفاوت بوده است. برای مثال خاطراتی از عمید زنجانی به جا مانده است. او در عراق سکونت داشت و دوست مرحوم مصطفی خمینی بود و ارتباط خوبی با بیت امام(ره) داشت. چون پدر من متولد عراق است. پدربزرگ و مادربزرگم هم اصلاً فارسی نمیدانستند و عربی صحبت میکردند. لذا بنا به شناختی که از جامعۀ شیعه عراق دارم، به نظرم حتی امروز هم تفاوتی با دیروز ندارند. در عراق در هر شهری عدهای طرفدار یک عالم و روحانی هستند و عدهای طرفدار عالم دیگری. حتی گاهی علما با هم اختلاف دارند.
حجتالاسلام زائری: به نظرم یک نکته که دربارۀ خالصیزاده و نمونههای مشابه او تقریباً مسئلۀ مشترک دیده میشود، نگرانی و حساسیت علما دربارۀ سنیگری است. احساس آنها این است که تهدیدی از این ناحیه وجود دارد. خالصیزاده در نشریهای که منتشر میکند، آثار علمای اهل سنت را هم میآورد. حتی بعضی از دیدگاههایش به اهل سنت خیلی نزدیک است یا بعضی از آرای فقهیاش تفاوتهای جدی در مسئلۀ حفظ وحدت دارد و تناظرها و بحثهایی میکند که هیچکس نمیتواند آن را هضم کند! این موضوع همین امروز هم به این شکل است. در تاریخ معاصر حوزههای علمیه نسبت به خیلی از بزرگان حساسیت فقهی دیده میشود که احساس میکنند این همدلیها یا همراهیها یا نوعی تناظرها در برخی مسائل فقهی میتواند آن باور شیعی را تهدید کند. در زندگی خالصیزاده این موضوع به طور کامل دیده میشود. تأکید او دربارۀ قرآن کریم یا توحید و ... هر چند در نگاه بعضی فقهای بزرگ در دورۀ پهلوی هم وجود داشت از جمله آیتالله بهشتی در هامبورگ، امام موسی صدر در لبنان و آیتالله خویی و علمای دیگر، در قم مطرح میشد که آنها سنیمسلک هستند و سنیگری را ترویج میکنند!
کرمیپور: یک نکته را هم باید در نظر داشته باشید. در عراق سنیها قدرت زیادی دارند. به طوری که اگر شیعیان عراق را 55 یا 60 درصد جمعیت در نظر بگیریم (در خوشبینانهترین حالت) اهل تسنن هم 35 درصد جمعیت عراق را دربرمیگیرند. در آنجا مسیحیان بیشتری نسبت به ایران دارد تقریباً شبیه لبنان که در آنجا نیز همین ترکیب جمعیتی دیده میشود. بنابراین بخشی از علمای شیعه (نه همۀ آنها) به دلیل اقتضائات روزگار رویکردشان نسبت به علمای ایران متفاوت بود. برای مثال آیتالله بهشتی که به او اشاره شد، در زمانی که در آلمان حضور داشت و اغلب علمای ایرانی که در اروپا درس خواندهاند، دید بازتری به مسائل دارند... منظورم از این سخنان مهم شمردن عقبۀ سیاسی و فرهنگی روحانیون است که امام موسی صدر در لبنان اگر میخواست مثل یک فقیه مُتصلّب ایرانی برخورد کند، نمیتوانست آن همه نفوذ در لبنان پیدا کند. بنابراین هر پدیده در جایگاه خودش قابل بررسی است و در جای دیگر ممکن است عملکردش نتایج متفاوتی به بار بیاورد.
آنچه جالب است تلاش خالصیزاده برای ارتباط با نمایندگان مجلس شورای ملی که در صدد است خواستههای مردم را به عنوان نمایندۀ مردم با نمایندگان مجلس در میان بگذارد و ارتباطی که با ارباب کیخسرو میگیرد و مسائلی را به او متذکر میشود. به عبارتی، سعی میکند هر نمایندهای که اعتباری دارد با او ارتباط برقرار کند. این رویکرد او را در نمایندۀ مردم دانستن و تلاش برای وصل شدن به مجلس را چطور ارزیابی میکنید؟
مختاری: خالصیزاده با سیاست متولد میشود. شاید به دلیل اینکه در خانوادهای اهل فقاهت متولد و زندگی او با رویدادهای متفاوت تاریخی مصادف شد. در دوران جوانیاش جنگ جهانی اول درمیگیرد و او وارد عرصه سیاست میشود. سیاسییون خالصیزاده خیلی در زندگیاش پررنگ است و برای همین شاید نظراتش هم باعث مطرح شدنش در عرصۀ سیاست ایران شد و همین سیاسی بودنش عملگرایی او را در پی داشت و بسیاری از مسائل را از منظر دیدگاه فقهی رایج نمیدید. به همین دلیل شاهد هستیم وقتی به عرصۀ سیاسی میآید برخلاف دیگر فقهای تهران که مجلس پنجم را تحریم میکنند و در افتتاحیۀ آن حضور ندارند، او شرکت میکند و میگوید مجلس بدی است اما باید اصلاحش کرد. به عبارتی، او یک نگاه عملگرا دارد. علیرغم انتقادی که به سیدضیاء دارد، اما معتقد است باید از او استفاده کرد و نمیگوید سیدضیاء به عنوان عامل انگلیس شناخته میشود. به نظرم نگاه عملگرای خالصیزاده وجه شاخص در رفتار سیاسیاش است و همانطور که اشاره کردم دشمن و دوست دائمی در عرصه سیاست ندارد. هرچند به خاطر همین رفتار بیش از دیگران زندان و تبعید را تجربه میکند. شاید برای همین شرط میگذارند که این پدر و پسر به عراق برگردند که در امور سیاسی دخالت نکنند. در این زمینه شاهد هستیم علامه نایینی و آقاسیدابوالحسن اصفهانی برمیگردند و فعالیتهای سیاسی را ترک میکنند و بیشتر فعالیتهایشان به مسائل علمی و اجتماعی معطوف میشود. پدر خالصیزاده در آن زمان فوت میکند و خودش هم تا سال 1328 نمیتواند به عراق برگردد. چون وجه سیاسیاش خیلی پررنگ بود. اگرچه یک بار 1310 به عراق میرود و بار دیگر 1328 که تا پایان عمر دیگر در عراق میماند.
حجتالاسلام زائری: نکتهای که هست شاید یکی از درخشانترین نقاط عطف در زندگی خالصیزاده، مواقف و مواضع و دیدگاههای فکری و فقهی او اصرارش بر رأی مردم است. نکتهای که دوستان اشاره کردند، امروز این قصه شاید خیلی عجیب نباشد به ویژه بعد از انقلاب و تحولی که در حوزههای علمیه رخ داد، امروز صحبت کردن از رأی مردم موضوع عجیبی نیست، اما در آن دوره خالصیزاده در حدی بر این موضوع صراحت دارد که اگر مردم بر خلاف مواضع دینی موضع گرفتند، باز هم حق با مردم است! این خیلی حرف عجیبی است. اعتقاد امثال خالصیزاده و کسانی که به این مکتب و دیدگاه وابسته و متعلق هستند، در این است که ملاک رأی مردم است و برای جلب رأی آنها باید تلاش کنیم. برای گرایش مردم به دین باید زحمت بکشیم. تشکل، کار تبلیغی و فعالیت سیاسی در این چارچوب دیده میشود. حالا فعالیت سیاسی او اینجا معنی پیدا میکند نه اینکه کنار بنشیند و مردم را نبیند. پس برای اینکه رأی مردم را محور قرار دهد، با نمایندگان مجلس و سیاسیون و وزرا یکجا کارش به درگیری کشیده میشود؛ زد و خورد با تدین و جای دیگر به مصالحه و رفافت حتی با رضاخان. اگر این زمینه را در نظر بگیریم، به نظرم رفتارهای سیاسی او بهتر قابل فهم است.
کرمیپور: اصولاً تعامل روحانیت و علما در سطح بالا با کانونهای قدرت همیشه وجود داشته است به ویژه از دورۀ صفوی. در این دوره بحث بود که آیا آن پول و زمینی که علما از شاهان صفوی میگیرند درست هست یا نه؟ میدانید که محقق کرکی رسالۀ «الخراج» را نوشت و گفت باید از این موقعیتها استفاده کرد و کلی زمین و املاک اطراف نجف گرفت. او یکی از چهرههای مطرح روحانیت در دورۀ صفوی است. البته این موضوع مختص دورۀ صفویه نیست و این روال در دورههای بعد هم تکرار شد. در دورۀ قاجار هم علمای سرشناس میدانستند برای فائق آمدن بر دشمنانشان و رواج آموزههای تشیع نیاز به همنوایی با کانونهای قدرت دارند. از آن زمان هم کانونهای قدرت خودشان را مذهبی نشان میدهند، هر چند مذهبی هم بودند. به طوری که انسان پیشامدرن به جز دین هیچ چیز را نمیشناسد. در خیلی از جوامع که دورۀ مدرنیزاسیون است فضا، فضای پیشامدرن است. در چنین جوامعی همیشه مذهب با آموزههای دینی نقش دارند. بنابراین مصلحت و اقتضائات روزگار که گاهی علما عنوان تقیه روی آن میگذارند، نقش دارد. اما نمیتوان از واقعیت دوری کرد که همین رویکرد نقش اساسی داشت در غلبۀ تشیع بر دیگر مذاهب. تمام مذاهبی که خیلی سرسختی کردند مثل زیدیه، خوارج و اسماعیله که گفتند با قدرت حاکم نمیسازیم، از بین رفتند، اما تشیع با این رویکرد توانست از بحرانهای متعدد تاریخی مثل حملۀ مغول را رد کند.
حجتالاسلام زائری: خواجه نصیر و مجلسی همین رویکرد را پیش گرفتند.
کرمیپور: در مسیحیت نیز همین رویکرد پیش گرفته شد. اگر مسیحیت با کنستانتین نمیساخت، دینی در میان نمیماند. حتی فرقههای تصوف هم همین سیاست را پیش گرفتند مثلا کبرویه از بین رفت اما نقشبندیه نه. همین الآن که در اندیشههای فوکو نگاه میکنیم، فرهنگ را زاییدۀ قدرت میداند. حالا قدرت، لزوماً قدرت سیاسی نیست. بنابراین نمیتوان انکار کرد که قدرت نقش بسیار مهمی در زایش و گسترش فرهنگ دارد. لذا به نظرم بخشی از موفقیت علمای شیعه ناشی از همین سیاست است.
خالصیزاده با فعالیتهایی سعی در ایجاد حلقههایی برای پیوند میان عراق و ایران دارد. چه قدر در این موضوع موفق بود؟ چرا به چنین حرکتی دست زد؟
مختاری: موفق نشد، چون حاصل آن جنگ ایران و عراق بود، اما چون به این آسیب حساسیت داشت و شاید جزو معدود آدمهایی بود که این آینده را میدید و متوجه بود که یک ناسیونالیسم عربی در عراق شکل میگیرد که پیوند ایران و عراق را از بین میبرد. او قائل به شکاف میان ایران و عراق نبود، چون دو کشور مشترکات بسیار زیادی داشتند به ویژه در دورهای که عراق یا بینالنهرین تحت سلطۀ عثمانی بود، خیلی از عراقیها از جمله خالصیزاده برگۀ هویت ایرانی میگیرند برای اینکه بتوانند تحت حمایت ایران شیعه باشند. بعدها این موضوع برایش ماجرا درست میکند که بالأخره ایرانی است یا عراقی؟ میخواهم بگویم او متوجه بود که ناسیونالیسم عربی میان ایران و عراق شکاف ایجاد خواهد کرد که منجر به جنگ میان دو کشور شد. همچنان مشاهده میکنیم ناسیونالیسم عراقی از سوی برخی که داعیۀ شیعیگری دارند مانند مقتدا صدر هنوز دنبال میشود. او به آیتالله سیستانی حمله میکند و میگوید او ایرانی است و به این تقابل میان ایرانی و عراقی حتی در صحنۀ سیاست امروز عراق دامن میزنند.
کرمیپور: دربارۀ حس ناسیونالیستی که میان ایران و عراق شکاف ایجاد کرد، اشارۀ درستی است که بگوییم بیشتر در میان نخبگان سیاسی ریشه گرفت.
مختاری: به نظرم در میان مردم عراق هم شکل گرفت که جنگ میان دو کشور به وجود آمد و به میدان جنگ هم آمدند حتی اگر بگوییم با اکراه آنها را به سوی جنگ سوق دادند اما بالأخره بخشی از شیعیان در جنگ میان ایران و عراق شرکت داشتند. امروز هم مشاهده میکنیم فردی مانند مقتدا صدر که از خاندان صدر است به آیتالله سیستانی به خاطر ایرانی بودنش حمله میکند.
کرمیپور: من یادم هست خالۀ من در نجف بود، او به همراه خانوادهاش مخفیانه به ایران رفت و آمد میکرد. به نظرم روابط میان مردم ایران و عراق امروز خیلی عمیق هست حتی خیلی از مردم ایران در نجف و کربلا سکونت دارند.
مختاری: اخیراً سندی را میخواندم که دولت ایران در دورۀ سلطنت رضاشاه به دولت عراق مینویسد اگر قرار باشد کردی و ترکی در عراق جزء زبانهای رسمی باشند، زبان فارسی هم باید در ردۀ زبانهای رسمی عراق قرار گیرد، چون در کربلا حتی اعراب هم به فارسی صحبت میکنند. چون هژمونی زبانی با زبان فارسی است.
باهمه نکاتی که برشمردیم اما حزب بعث و قبل از آن، عبدالسلام عارف بر موج ضدایرانی سوار شدند که توانستند بخش زیادی از ایرانیان را از عراق اخراج کنند.
کرمیپور: منظورم این است که در میان سنیها توانستند حس ناسیونالیستی و شکاف میان ایران و عراق را جا بیندازند، اما در میان شیعیان عراق موفقیتشان محدود بود. البته در مجموع عبدالسلام عارف، عبدالکریم قاسم و ... توانستند میان مردم ایران و عراق شکاف ایجاد کنند. نکتۀ دیگری که هست، پدربزرگ من در محاصرۀ العماره(عماره) از سوی انگلیسیها حضور داشت و نکات جالبی از این محاصره برایمان میگفت. به نظرم در قسمتی از کتاب که جنگ داخلی عراق را بیان میکنید، منابع آن اگر قدری گستردهتر بود، مخاطب را از جزئیات بیشتری مطلع میکرد. در واقع زیاد بر خاطرات شخصیتها تکیه شده که به نظرم مشکلاتی که خاطرات دارند این هست که راوی درصدد است نقش خودش را برجسته کند و اشتباهات خودش را بپوشاند، اما اگر این خاطرات در کنار منابع دیگر بررسی شود، ارزیابی منصفانهتری از موضوع به دست میآید. شاید شما در روایت این بخش تلاش کردید به منابع اصلی متکی باشید که البته درست است و چون شما بیشتر در این رابطه کار کردید، بهتر منابع را میشناسید، اما فکر کنم اگر منابع گستردهتر بود، شاید تغییری در ارزیابی شما دربارۀ خالصیزاده، عراق و انگلیس صورت میگرفت. چون خواننده وقتی مطالب را میخواند، احساس میکند این فرد عجب وزنهای در آن شرایط عراق بوده است.
در این باره بیشتر بخوانید:
کتاب «فقیه اصلاحگر» نقد و بررسی شد-1
مختاری: فرانسه و مصر به خالصیزاده بیشتر توجه نشان دادند/ زائری: کتاب سرنخهای بسیار جدی از اوضاع امروز به ما میدهد
حجتالاسلام محمدرضا زائری گفت: چون کتاب به یک مرحله بعد از مشروطه میپردازد؛ آغاز پهلوی اول و پهلوی دوم سرنخهای بسیار جدی از اوضاع امروز به ما میدهد چه در حوزههای سیاسی و حتی در حوزههای حکمرانی.
گزارش تصویری
نقد کتاب «فقیه اصلاحگر»
میزگرد نقد و بررسی کتاب «فقیه اصلاحگر» با حضور رضا مختاری، حجتالاسلام محمدرضا زائری، رئیس اندیشگاه کتابخانه ملی و حمیدرضا کرمیپور، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در اتاق گفتوگوی خبرگزاری ایبنا برگزار شد.
نظر شما