کتاب «خرگوشخانم و کت جادویی» به قلم بکی کامینگز با تصویرگری مارگریتا گراسو و ترجمه زهره ناطقی از سوی نشر برکه منتشر شد.
فکر میکنید چه شد؟ خرگوشخانم مهربان بود و دستودلباز و ناگهان دید خودش ماند و پوست بدنش: بدون هیچ خزی. حالا چه کاری از دستش برمیآمد؟ احساس سرما داشت. باید با بقیه صحبت میکرد و همفکری میکردند. داستان ما را با سؤالی مواجه میکند؛ آیا میتوان بیش از حد بخشنده بود؟ مراقبت از خود چه حدومرزی دارد؟
همچنین این داستان به مشکلی جدی در دنیای ما اشاره میکند. در دوران ما، شغلهایی وجود دارد که در آن، بعضی آدمها حیوانات را در قفس پرورش میدهند تا از پوست یا خز آنها برای ساختن پوشاک، مبلمان یا چیزهای دیگر استفاده کنند. شما میتوانید با خرید هوشمندانه، جان حیوانات را نجات دهید. یعنی اینکه هنگام خرید، شما یا والدینتان بپرسید: «آیا باید حیوانی آسیب ببیند یا بمیرد تا این وسیله ساخته شود؟» اگر پاسخ مثبت بود، آن را نخرید.
در بخشی از متن کتاب میخوانیم:
همهی حیوانات با خوشحالی در برف بازی میکردند. اما خرگوشخانم بین آنها نبود. او از این همه تقسیمکردن موهایش با بقیه خیلی خسته و گرسنه شده بود. تصمیم گرفت مقداری آب و تکهای هویج بخورد. هنگامی که به حوض نزدیک شد، انعکاس تصویرش را در آب دید. خرگوشخانم فریاد زد: «وای نه! چه بلایی سر خودم آوردهام؟».
این اثر را نشر برکه در ۲۸ صفحه مصور رنگی، شمارگان هزار نسخه و به بهای ۷۰ هزار تومان برای گروه سنی بالاتر از هفت سال منتشر کرده است.
نظر شما