سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): «قصه» یکی از کاربردیترین و تأثیرگذارترین ابزار هویتسازی است که خلأ آن بهشدت در زیست کودکان امروزی احساس میشود؛ چراکه با رفتن شتابآلود زندگیها به سمت تجملات و آغشته شدن آن به نمایههای مدرنیته، کمکم قصهها جای خود را به ابزارهای دیگری دادهاند که از نظر آموزشی و هویتسازی نهتنها کارکردی نداشته، بلکه بدآموزیهایی هم در برخی از موارد داشتهاند، نظیر بازیهای رایانهای اکشن که موجب بروز استرس و خشونت در کودکان شدهاند.
غرق شدن بیشتر پدر و مادرهای امروزی در دنیای مجازی و بیمیلی آنها به قصهگویی برای کودکانشان، مهمترین دلیل بیگانگی کودکان امروزی با قصههای ایرانی بهویژه قصهها و افسانههای فولکلور بهشمار میرود که این مسئله موجب شده که نسل امروز بیشتر به تماشای انیمهها و خواندن داستانهای ترجمهای و دیگر سرگرمیها روی بیاورند. از اینرو، هویت آنها بیشتر متأثر از ماهیت و فرهنگی شده که در این انیمیشنها و داستانها منعکس شده است. این در حالی است که قصههای ایرانی و بومی در گسترۀ خود موتیفها و مفاهیم هویتساز و خردگرایانهای را جای دادهاند که با آشنایی و غور در آنها، کودکان میتوانند «منِ» وجودی و هویت ایرانی- اسلامی خود را بهطور نامحسوس دریابند و کشف کنند.
قصههایی که اغلب راویان اسطورهها و افسانههای کهنی هستند که کودک با درک آنها، ضمن اینکه شخصیتهای خارقالعاده زیستبوم خود را بهتر میشناسد، با باورها و اعتقادات و خرافهها و خردهفرهنگهای مردمان زادگاه خود از همان سنین ابتدایی زندگیاش مأنوس میشود. بدینشکل فرهنگ بومی و شفاهی در خودآگاه و ناخودآگاه آنها جاری و ساری میشود. شوربختانه با ترویج زندگی مدرن، خانوادهها روزبهروز از میراث ارزنده نیاکان و فرهنگ عامه منطقه خود دور و دورتر شدند و اینگونه شده که کودکان امروزی با قصههای ایرانی و بومی ارتباط کافی را نگیرند. این در حالی است که از دید کارشناسان فرهنگی، میان قصه، کودک و هویت رابطۀ معناداری وجود دارد؛ چراکه قصهها با افزدون شاخ و برگهای تخیلی، ضمن جذاب کردن داستان، تاریخ اجتماعی یک منطقه را روایت میکنند.
از دید سمیه رسولی، قصهگوی برتر کشور، «قصهها درهای جدیدی را بر روی کودکان میگشایند و بهکمک قصهها میتوان به عمق رازهای یک سرزمین و تاریخ آن پی برد.» با شنیدن این دیدگاه با وی دربارۀ اهمیت قصهها در هویتیابی کودکان امروز به گفتوگو نشستیم.
-بارها شنیدهایم قصهها یکی از مهمترین ژانرهای ادبی هستند که کودکان باید با آن مأنوس شوند، از دید شما دلیل این محبوبیت و اهمیت در چیست؟
بله، با این نظر موافقم که قصه مورد علاقه و محبوب همه انسانهاست بهویژه در میان کودکان! ببینید قصه قدمتی به اندازه انسان دارد و به زمانی برمیگردد که انسانهای نخستین وقتی نمیتوانستند قصه شکار خودشان را بیان کنند، به دیوار غارها پناه برده و شروع به کشیدن خطوط و نقاشی کردند تا آنچه بر آنها گذشته است، برای آیندگان خود روایت کنند که قصه از چه قرار بوده و این ادامه داشته است تا امروز که پادکستها برای ما در وقت خواب و در مترو قصه میگویند.
شاید اینکه قصهها درهای جدیدی بر ما و کودکان میگشایند مهمترین دلیل محبوبیت و اهمیت آن باشد. اینکه کودکان در قصه به کشف میرسند، اینکه هیجان را تجربه میکنند یا لذتی را که در یادگیری آن است یا تخیلی که در قصهها جاری است یا تصویرسازی ذهنی و هزاران دلیل دیگر وجود دارد تا قصه بهعنوان یک ژانر ادبی مهم و محبوب شناخته شود؛ اما هرچه هست قصه ذات شیرین و دلخواهی دارد که بشر آن را میپسندد و میپذیرد.
-شاید هم چون بیانکننده بخش سترگی از فرهنگ بومی و شفاهی یک منطقه است، مهم دانسته میشود؟
این هم نظر درستی است؛ چون قصهها بازگوکننده فرهنگ یک جامعه هستند و پر از راز و رمزهای زندگی آدمها، آداب و رسوم، زبان و لهجه، پوشش و خورد و خوراک، ایمان و اعتقاد و امیدواری آنهاست و این بسیار ارزشمند است. جایی خواندم: «از قصهها میتوان به عمق رازهای یک سرزمین و تاریخ آن پی برد.» بهنظرم، خیلی حرف درستی بود؛ ببینید چقدر در قصههای کهن ما تاریخ و فرهنگ بروز پیدا کرده و در این زمینهها غنی است.
بهطور کلی در همه جای کشور عزیزمان قصههایی با قدمت طولانی وجود دارد که نسلبهنسل و سینهبهسینه آمده تا به نسل امروز رسیدهاست؛ قصههای شفاهی و عامیانه زیبایی که ارزش هزار بار شنیدن دارد و با هر بار شنیدن آن آدم درس میگیرد و آگاه میشود.
-برخی بر این باور هستند قصههایی که در اقلیم جنوب سربرآوردهاند، قصههایی اصیل و غنی هستند که هیچگاه رنگ کهنگی بر آنها نمینشیند، چقدر با این نظر موافقید؟
خیلی؛ چون قصههای جنوب را میتوان از بهترین نمونههایی دانست که بخش مهمی از تاریخ اجتماعی این منطقه را روایت میکنند. این قصهها از زیستبوم آنها، نوع زندگی آنها، وضعیت اقتصادی آنها، اعتقادات آنها و… صحبت میکند و پر از تخیل و توکل است. سرشار از ایمان و امیدواری و قناعت و مناعت طبع است. این قصهها از جنس مهربانی و عطوفت هستند؛ آنچه واقعاً در مردم جنوب میتوان دید.
-از میان این قصهها کدام را بیشتر میپسندید که در بعد هویتسازی و انتقال مفاهیم کلیدی بیشتر اثرگذار هستند؟
خیلی سخت است که بتوان از میان تعداد بیشمار قصههای جنوب که هر کدام چون دُر رخشانی میدرخشند، در این زمینه اثری را سوا کرد؛ چون همۀ آنها قصههای بسیار قوی و خوبی هستند؛ از قصه سبزعلی قبا گرفته تا قصه دختر نارنج و ترنج و کَرِّه اَورباد و سنگ صبور و ننهماه. همۀ قصههای جنوبی در بُعد هویتمندی حائز اهمیت هستند و نمایههای روشنی از زیستبوم و فرهنگ بومی منطقه را در بطن خود نهفته دارند که مخاطب بهویژه کودکان با شنیدن آنها لذت میبرد و میآموزد.
-قصهگوها تا چه میزان در انتقال این مفاهیم کلیدی و حظِّ ادبی و هنری این قصهها نقشآفرین هستند؟
همه ما میدانیم که قصه یک ابزار تربیتی است که باید با بیانی جذاب و اجرایی حرفهای و اصولی از سوی قصهگوها روایت شود تا کودک بتواند بهخوبی با آن ارتباط بگیرد. از اینرو، قصهگو باید مهارت و تکنیکهای قصهگویی را بهخوبی فرابگیرد تا بتواند بهشکلی قصه را روایت کند که کودک بسیاری از مفاهیم را از آن دریافت کند. یکی از مفاهیمی که میتواند در قالب قصه به کودک ارائه شود، همین متعهد بودن است؛ داشتن تعهد نسبت به چیزی که در قبال آن مسئولیت دارد. مهم این است که مربی، معلم یا قصهگو بتواند به خوبی این مفهوم را در قالب قصه ریخته و برای کودک بازگو کند.
-اشاره کردید که قصهها میتوانند کودکان را به سمت متعهد بودن سوق بدهند، موضوعی که در زیست نسل امروز اهمیت آن بیش از هر زمانی خودنمایی می کند، چگونه این مهم را میتوان با زبان قصه محقق کرد؟
در روزگارانی که خیلی هم از ما دور نیست پدربزرگها و مادربزرگهای ما در شبنشینیها با قصهگویی و بیان متلها نکات آموزشی و راه و رسم زندگی و آداب تربیتی و رسوم خود را به پدران و مادرانمان که فرزندانشان بودهاند، میآموختند، بدون اینکه کلاس درسی باشد یا از کسی آزمونی گرفته شود.
در واقع، همین قصه به پختگی و متعهدکردن کودکان آن زمان و کسب تجارب و دانستن راهها و روشها کمک میکرد و این آموزش غیرمستقیم به رشد فکری آنها منجر میشد. متأسفانه امروزه ما آدمها عوض شدهایم! مشغلههای زیاد والدین، وجود پر زرق و برق دنیای مجازی و خیلی عوامل دیگر باعث شده تا از این ظرفیت غافل بمانیم. خوشبختانه اما ماهیت قصه و قصهگویی حفظ شده و هنوز میتواند در تکوین شخصیت کودکان و ارتقاء سطح دریافت آنها تأثیرگذار باشد.
-آیا این شگرد برای درونی کردن بسیاری از معانی انسانساز و متعهد کردن کودکان امروزی نیز جواب میدهد؟
از دید من بله؛ شما ببینید وقتی کودک با دقت و حوصله قصهای را گوش میدهد ضمن اینکه از شنیدن آن لذت میبرد، تمرین صبور بودن میکند و مهارت خوب گوش دادن و مسئولیتپذیری و تعهد داشتن به گفتههایش در او تقویت میشود. او با شنیدن قصه و آشنا شدن با کلمات و واژههای جدید دایره واژگانی ذهنی خود را توسعه میدهد که این در برقراری ارتباط با محیط بیرون به او کمک میکند. همچنین با شنیدن قصههای خوب، پرورش و تقویت خصلتهای خوب اخلاقی و انسانی در او اتفاق میافتد. افق دید او نسبت به حل مسائل تغییر میکند و هزاران اتفاق خوب دیگری که از او یک انسان میسازد، در کودک روی میدهد.
-با توجه به اشارهای که به نقش قصههای بومی و ایرانی در تکوین شخصیت کودکان و رشد فکری آنها کردید، چگونه میتوان این میراث ارزنده را که با مرگ قصهگوهای قدیمی در معرض فراموشی قرار گرفتهاند، حفظ و احیاء و به نسل امروزی منتقل کرد؟
قصههای بومی از بستر گسترده ادبیات شفاهی برخاستهاند که از انسان به انسان منتقل شدهاند و از قرنها گذشتهاند تا به ما رسیدهاند، قطعاً به هر دلیل این زنجیره ادامه پیدا نکند، قصهها به فراموشی سپرده میشوند، از اینرو، یکی از راههای پیشنهادی ثبت و ضبط قصهها به صورت فیلم، صدا و پادکست یا کتاب است که کتاب از همۀ موارد محبوبتر و ماندگارتر است.
-بازآفرینی این قصهها در قالب کتاب مستلزم چه چیزی است؟
بیشک بازآفرینی و بازنویسی قصههای کهن و فولکلور برای کودکان امروزی مستلزم تصویرگری درخور و جذاب است؛ چون این تصاویر ضمن کمک به انتقال مفهوم و محتوای قصه، برای کودک جذابیت هم ایجاد میکنند تا به خوانش داستان تمایل و علاقه نشان دهند؛ ولی اگر این قصهها برای مخاطب بزرگسال است خیلی این تصویرگری ضروری به نظر نمیرسد.
تصویرگریها تا چه اندازه در محبوبیت محتوای کتابهای قصه در نزد کودکان نقشآفرین است؟
خیلی؛ چون تصویر برای کودک بسیار مهم است تا جایی که در گروههای سنی «الف» و «ب» آنقدر این تصویرسازی مهم است که کودک قبل از اینکه قصه را بشنود، کتاب را بخواند یا از والدین بخواهد که داستان را برایش بخوانند، مشتاق است تصاویر را ببیند و با دقت و توجه به جزئیات تصویر آنها را میبیند و از نظر میگذراند. در واقع، قبل از اینکه ارتباط «کودک و قصه» برقرار شود، ارتباط «کودک و تصویر» شکل میگیرد. بنابراین تصاویر در این گروه سنی به دلیل اینکه در القای مفاهیم مورد نظر شاعر یا نویسنده به کودک کمک میکند بسیار نقش پررنگ و مهمی دارند.
طبیعتاً تصویر کتاب در هر گروه سنی یا دقیقتر در هر سن باید همخوان با شرایط فرد باشد و متناسب با آگاهی و اطلاعات و شناخت کودک و چارچوب روانشناسی او در آن سن خلق شود. در کنار تصویر، بسیاری از اساتید حوزه ادبیات کودک انتخاب نوع فونت و حتی سایز فونت را هم مهم میدانند و معتقدند که این دو باید در خدمت تصویر و متن باشند، برای مثال برای کودکانی که ۳، ۴ یا ۵ سال دارند، بزرگ بودن تصاویر، جذابیت و متنوع بودن رنگها، کوتاه بودن متن، فونت کلمات و قرار گرفتن در فاصله متناسب و… باید رعایت شوند.
نظر شما