چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲ - ۱۰:۳۷
با نامه رئیس بچه‌ها، کتابخوان شدم/ تجربه جهان‌های تازه با کتاب!

زهرا شاهی، نویسنده و مترجم کودک و نوجوان گفت: یک روز یک بسته پستی به خانه ما آمد. در آن، چند کتاب بود و یک نامه. نامه را «رئیس بچه‌ها» برایم نوشته بود. در نامه گفته بود من و چندتا بچه دیگر را انتخاب کرده که هر ماه برایمان کتاب بفرستد. ما باید کتاب‌ها را بخوانیم و نظرمان را در یک نامه، در موردش بنویسیم.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): در سی‌ویکمین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران گفت‌وگوهای «چطور کتابخوان شدم؟» ما ادامه دارد و در این شماره به سراغ زهرا شاهی رفته‌ایم. او نویسنده و مترجم کتاب‌های کودک و نوجوان است. شاهی متولد ۱۳۵۹ در تهران است. از جمله مهم‌ترین آثار او می‌توان به کتاب‌های «باغ‌وحش روی ریل»، «دیوبند» و «نفری یک قاچ کیک تولد» از انتشارات علمی و فرهنگی، مجموعه چهارجلدی «دستورالعمل گیج‌بازی» و «کاراگاه‌بازی‌های یک سوسک کم‌حافظه» از انتشارات نردبان و مجموعه «هیچ‌جوری‌ترین اختراعات دنیا» از نشر افق اشاره کرد. اولین رمان او در حوزه بزرگسالان نیز با عنوان «پیج» در نشر چشمه منتشر شده است. از او به تازگی آثاری همچون مجموعه تألیفی «عملیات ایگوانا» به کوشش نشر هوپا نیز وارد بازار کتاب کودک و نوجوان ایران شده است. در ادامه گفت‌وگوی ما را با این نویسنده و مترجم دنیای کودکان و نوجوانان کشورمان می‌خوانید:

- چطور و کی با کتاب و کتابخوانی آشنا شدید؟

کتاب همیشه در خانواده من جایگاه مهمی داشته است. از بچگی مادرم برایم کتاب می‌خوانده و یکی از اولین کتاب‌هایی که به یاد دارم کتاب «احمد و سارا» است که بارها و بارها غرق تصاویرش می‌شدم.

- مشوق شما برای خواندن کتاب چه کسی بود؟

کلاس دوم دبستان را تمام کرده بودم. یک روز یک بسته پستی به خانه ما آمد. در آن، چند کتاب بود و یک نامه. نامه را «رئیس بچه‌ها» برایم نوشته بود. در نامه گفته بود من و چندتا بچه دیگر را انتخاب کرده که هر ماه برایمان کتاب بفرستد. ما باید کتاب‌ها را بخوانیم و نظرمان را در یک نامه، در موردش بنویسیم. این گونه مکاتبات من و رئیس بچه‌ها شروع شد. برای من البته خواندن کتاب، کار لذت‌بخشی نبود؛ ولی برای اینکه بتوانم گزارش کار به رئیس بچه‌ها بدهم کتاب‌ها را می‌خواندم. این ماجرا آنقدر ادامه پیدا کرد تا یک بار رئیس بچه‌ها گفت که من و یک دختر دیگر جزو کتاب‌خوان‌تریم بچه‌های او شده‌ایم و این من را ذوق‌زده کرد. مدت‌ها بعد فهمیدم که رئیس بچه‌ها دایی‌ام بوده که با هم‌فکری با مادرم این طرح را برای کتابخوان‌کردن من ریخته بودند.

- در ابتدا به چه کتاب‌هایی علاقه داشتید؟

همیشه به کتاب‌های تصویری علاقه بیشتری داشتم؛ حتی الان هم کتاب تصویری برایم جذاب‌تر است. تصاویر به من کمک می‌کنند وارد دنیای داستان بشوم، به‌خصوص تصاویری که جزئیات بیشتری دارند. در کودکی کتاب‌های «من و بابام» را بارها و بارها ورق می‌زدم و بدون اینکه به متن توجه داشته باشم، تصاویرش را مرور می‌کردم. بزرگ‌تر که شدم کتاب‌های «تن‌تن» برایم خیلی جذابیت داشتند و به دفعات زیاد آن‌ها را خوانده‌ام.

- الان بیشتر چه کتاب‌هایی می‌خوانید؟

در حال حاضر کتاب‌خواندنم به سه بخش تقسیم می‌شود؛ کتاب‌هایی که به عنوان تحقیق برای نوشتن داستان‌هایم می‌خوانم، کتاب‌های کودک و نوجوان که برای پیوند داشتن با دنیای کودکی و خبر داشتن از آنچه که در بازار کتاب چاپ می‌شود می‌خوانم و کتاب‌هایی که برای لذت خودم می‌خوانم که عمدتاً رمان بزرگسال هستند.

- شما گفتید که خانواده در کتابخوان‌کردن‌تان نقش داشته‌اند؛ تا چه حد بوده؟

همانطور که گفتم کتاب جایگاه ویژه‌ای در خانواده ما داشت. یادم است که والدینم به دیگران کتاب هدیه می‌دادند. رمان‌های جدید را می‌خریدند و می‌خواندند و در موردشان صحبت می‌کردند و دایی‌ام (رئیس بچه‌ها) یک اتاق داشت که سرتاسر دیوارهایش کتابخانه و کتاب بود و یکی از علایقش کامل‌کردن مجموعه کتابخانه‌اش بود.

- در کل خانواده‌ها چه نقشی می‌توانند در کتابخوان‌کردن بچه‌ها ایفا کنند؟

دو چیز مهم در کتاب‌خواندن، علاقه و احساس امنیت است. کتابخوانی بیشتر از اینکه سبک زندگی باشد محصول علاقه است، علاقه به تخیل‌کردن و به فعال‌بودن؛ چون برخلاف فیلم‌ها و بازی‌های کامپیوتری، فرد هنگام کتاب‌خواندن فعالانه شخصیت‌های داستان را می‌سازد و ماجراها را در ذهنش می‌بیند و دنبال می‌کند؛ اما این علاقه و میل به فعال‌بودن در یک خانواده امن که در آن روابط پرتنش نیست بهتر می‌تواند ساخته شود. گرچه، گاهی در خانواده های پرتنش هم بچه‌ها برای احساس امنیت ممکن است به پناهگاه کتاب فرار کنند؛ اما در مجموع اگر خانواده بتواند هدیه‌ای به فرزندش بدهد شوق کتابخوانی با طیب‌خاطر خواهد بود.

- کتاب‌خواندن چه تأثیری داشت در اینکه شما در آینده به سمت ادب و فرهنگ و کار در این حوزه‌ها بروید؟

کتاب برای من باز کردن جهان‌های تازه بود؛ زندگی‌کردنِ تجربه‌هایی که مال دیگران بود. ترسیدن از ترس‌هایشان و شادشدن با شادی‌هایشان و شجاع‌شدن همراه آن‌ها. درواقع با خواندن هر کتاب، نگاه من در دنیای واقعی دستخوش تغییر می‌شد و هر بار فهم من از زندگی و جهان از دل همین تجربه‌های مکتوب، از نو ساخته می‌شد.

- از خاطرات کتابی‌تان برایمان بگویید.

خاطره مربوط به زمانی است که هنوز کتاب‌های «تن‌تن» تجدید چاپ نمی‌شد. من چندتا از جلدهایش را داشتم که مال دایی‌ام بود و چاپش مربوط به قبل از سال ۵۷. خیلی دلم می‌خواست بقیه جلدهایش را هم بخوانم. یک روز دایی‌ام (رئیس بچه‌ها نه، یک دایی دیگرم!) به خانه ما آمد در حالی که در دستش پنج شش تا تن‌تن قدیمی بود. گفت یک نفر گوشه خیابان کتاب‌های خودش را گذاشته بوده برای فروش و این تن‌تن‌ها هم جزو مجموعه‌اش بوده است. درحالی که شخص دیگری داشته سر قیمت تن‌تن‌ها چانه می‌زده، دایی‌ام فوری همه جلدهایش را خریده، جلدی ششصد تومن. به دست آوردن آن همه تن‌تن برای من حکم پیدا کردن گنج را داشت و این یکی از شیرین‌ترین خاطرات کتابی‌ام بود که لذتش را مدیون دایی‌ام هستم.

- چطور می‌شود بچه‌ها را به سمت کتاب برد تا چنین خاطره‌ها و لذت‌هایی را مثل شما تجربه کنند؟

شاید بهتر باشد تمرکز روی این سؤال باشد که چطور می‌توانیم خودمان را کتابخوان کنیم؟ قطعاً ایجاد عادت به مطالعه در خودمان، هم روی بچه‌ها تأثیر خواهد گذاشت هم امکان ایجاد فضای گفت‌وگو با بچه‌ها در مورد کتاب‌ها را فراهم خواهد کرد و مهم‌تر از آن، از نقش والد سرزنش‌گر که قصد دارد با سرزنش یا کنترل، بچه را به سمت کتاب ببرد دور خواهیم شد. از طرفی، همان‌طور که نویسندگی محصول آزاداندیشی است، کتاب‌خواندن هم محصول آزاد تجربه‌کردن است. خوب است امکان تجربه سبک‌های مختلف کتاب برای بچه‌ها فراهم شود تا بتوانند سبک موقت موردعلاقه‌شان را پیدا کنند و این فرایند کمی صبوری می‌طلبد.

* تصویر از صفحه مجازی کتاب‌های فندق (کودک و نوجوان نشر افق)

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط