چطور کتابخوان شدم؟
-
چطور کتابخوان شدم؟- ۲۵
شخصیت امروزم، مرهون مطالعات پیوسته و شوقآمیز دوره نوجوانی بوده است
علیاکبر والایی، نویسنده ادبیات داستانی گفت: آنچه مسلم است، ساختهشدن شخصیت امروزم، پایه و اساس تمام فعالیتهای دوران بزرگسالی و اکنونم، مرهون همان مطالعات پیوسته و شوقآمیز دوره نوجوانی بوده است. برایم فقط و فقط همان مطالعه مهم بود که هر روز و هر روز مستمر و بیوقفه ادامه مییافت.
-
چطور کتابخوان شدم؟- ۲۴
مادرم از نوزادی برایم کتاب میخواند/ کتاب تسهیلگری است برای عمیقشدن در دریای معارف و حقایق عالم
سنا ثقفی، نویسنده ادبیات کودک گفت: از دوران کودکی و نوزادی، هیچگاه به یاد ندارم که مادرم یا پدرم ما را به مطالعه و خواندن کتاب تشویق کرده باشند؛ اما مادرم همیشه کتاب میخواند. زمان مشخصی را به این کار اختصاص میداد؛ مثلاً بعد از ناهار، هنگامی که میخواست استراحت کند، کتاب میخواند. ما همواره این مطالعه را مشاهده میکردیم؛ یعنی انس با کتاب در خانه ما بهوضوح وجود داشت.
-
چطور کتابخوان شدم؟- ۲۳
کتاب، من را از گوشهگیری در دوران مدرسه نجات داد
جعفر توزندهجانی، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان گفت: در دوران مدرسه، کودکی منزوی و گوشهگیر بودم؛ تا اینکه کلاس سوم دخترخالهام که معلممان بود، داخل کلاس کتابخانه درست کرد. اولین کتابی («جوجهاردک زشت») را که دستم به آن خورد از کتابخانه برداشتم. در آنروزها کتاب من را نجات داد. کتاب گفت: «نگران نباش، شاید تو موجود دیگری هستی و در آینده وضعت خوب میشود».
-
چطور کتابخوان شدم؟- ۲۲
کتابخانه مخفی پدرم، شوق کتابخواندن را در من ایجاد کرد/ بوستان سعدی همیشه کنار دستم است
یوسف یزدیان وِشاره، نویسنده ادبیات نوجوان گفت: پدرم گرچه به مدرسه و مکتبی نرفته بود؛ اما بهطرز عجیبی عاشق کتاب و کتابخوانی بود. یک صندوق چوبی گلگلی شکیل داشت که برای خودش تعدادی کتاب تهیه کرده بود و این صندوق بهاصطلاح کتابخانه مخفی دلبندش بود. آن شوق و ذوقی که پدر و برادرانم برای خواندن و شنیدن کتابهای توی پستو از خود نشان میدادند، مشوق اصلی من در گرایش به کتاب و کتابخوانی بود.
-
چطور کتابخوان شدم؟- ۲۱
در خانه ما همیشه مسئله «خواندن» وجود داشت/ بیشتر منابع مطالعاتیام را پدرم تأمین میکرد
زینب ایمانطلب، نویسنده و کارشناس کتاب کودک و نوجوان گفت: در خانه ما همیشه کتاب و روزنامه و بهطور کلی «خواندن»، وجود داشت. هر مطلبی که روی آن خطی نوشته شده بود مثل دورپیچ سبزی که خریداری کرده بودیم یا محصولاتی که روی پاکتش چیزی نوشته شده بود، کتاب، روزنامه و مجلههای پدرم که به خواندن آنها علاقه زیادی داشت، همگی منابع خواندن ما بودند و در دسترس.
-
چطور کتابخوان شدم؟- ۲۰
تابستانها در عروسیها بستنی میفروختم تا با پولش کتاب بخرم
یوسف قوجق، نویسنده کودک و نوجوان درباره دوران نوجوانیاش گفت: زمانی که دانشآموز مقطع راهنمایی بودم، من و پسر داییام که در جبهه شهید شد، عاشق کتاب بودیم. خوب به خاطر دارم که تابستانها سوار بر دوچرخه، در عروسیها بستنی میفروختم و کل پولش را میرفتم کیهانبچهها و کتاب میخریدم.
-
چطور کتابخوان شدم؟- ۱۹
توفیق داشتم در خانهای پر از کتاب بزرگ شوم
کلر ژوبرت درباره آشناییاش با دنیای کتابها گفت: پدر و مادرم، با اینکه خیلی مشغله داشتند، اهل مطالعه بودند. شبها و ایام تعطیل کتاب میخواندند و این باور را به من انتقال دادند که مطالعه جزو کارهای ضروری زندگی است.
-
چطور کتابخوان شدم؟-۱۸
بهترین تفریح من خواندن و نوشتن است
مهین سمواتی، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان گفت: مطالعه بخش لذتبخش زندگی من است. شاید بشود گفت که بهترین تفریح من، خواندن و نوشتن است.
-
چطور کتابخوان شدم؟
به اندازه تکتک آدمهای روی این سیاره بزرگ، روش و سلیقهای برای انجام کارها وجود دارد؛ در بحث «کتاب و کتابخوانی» هم هر یک از آدمها – کوچک و بزرگ- روشی برای خواندن کتاب دارند و ماجرایی برای آشناشدن با کتابها. ما در خبرگزاری کتاب ایران به دنبال این هستیم که این روشها و ماجراهای آشنایی با کتاب و کتابخوانی را از اعضای خانواده بزرگ کتاب کودک و نوجوان جویا شویم و به مخاطبان کتابخوان خود منتقل کنیم. علاقهمندان میتوانند هر هفته به پرونده «چطور کتابخوان شدم؟» سر بزنند و از ماجرای کتابخوانِ بعدی باخبر شوند.
-
چطور کتابخوان شدم؟-۱۷
مادرم از کتابفروشی جلوی حرم برایم کتابهای ژول ورن میخرید
معصومه میرابوطالبی، نویسنده ادبیات نوجوان درباره مشوق کتابخوانیاش که مادرش بوده است گفت: جلوی حرم (حضرت معصومه (س)) کتابفروشیهای متعددی بود و کتابهای مذهبی میفروختند؛ اما یک کتابفروشی بود که کتابهای داستانی داشت. ما چند هفته یکبار به حرم میرفتیم و اگر کار خوبی کرده بودیم، مادرمان بهعنوان تشویق برایمان از آن کتابفروشی کتاب میخرید. اولین کتابهایی که خریدیم کتابهای ژول ورن بود و خیلیها را هم به عنوان یادگاری نگه داشتهام.
-
چطور کتابخوان شدم؟-۱۶
از روستایی دورافتاده به تنها کتابفروشی شهر میرفتم تا با پساندازم چند کتاب بخرم
علیالله سلیمی، نویسنده و روزنامهنگار گفت: در دوره نوجوانی من که در یک روستای نسبتاً دورافتاده در اطراف شهرستان قیدار (خدابنده) سپری شد؛ دسترسی به کتابهای داستانی به این راحتیها هم نبود. باید کیلومترها راه میرفتم تا به شهر میرسیدم و بعد، یکراست به سراغ تنها کتابفروشی شهر که من جایش را یاد گرفته بودم میرفتم و آنجا بود که دیدن ردیف کتابها هوش از سرم میبرد.
-
چطور کتابخوان شدم؟-۱۴
کتابخواندن در خانواده ما یک ارزش است
رضوان خرمیان، نویسنده و مترجم کتاب کودک و نوجوان گفت: مهمترین عنصر تأثیرگذار در کتابخواندن بچهها خانوادهها هستند. اگر خود پدر و مادر کتابخوان باشند احتمال اینکه یک بچه کتابخوان داشته باشند، زیاد است؛ اما الان داریم پدر و مادرهایی که به بهانههای مختلف فرصت خواندن کتاب ندارند اما دوست دارند یک بچه کتابخوان داشته باشند و برای تحقق این مسئله هزینه میکنند.
-
چطور کتابخوان شدم؟-۱۳
کتابخواندن، من را شیفته ادبیات فارسی کرد
حمید عبدالهیان، استاد دانشگاه و نویسنده ادبیات کودک و نوجوان گفت: کتابخواندن زندگی من را برنامهریزی کرده است. از همان اوایل، بهشدت کتاب میخواندم و الان هم زیاد کتاب میخوانم. این موضوع باعث شد که من شیفته ادبیات فارسی شوم و از دوم دبیرستان تصمیم گرفتم ادبیات فارسی بخوانم.
-
چطور کتابخوان شدم؟-۱۲
ارزشمندترین یافتههای ذهنم را با کتابخواندن بهدست آوردهام
زهرا محسنیفرد، کارشناس حوزه کودک و نوجوان گفت: برای من این مسئله جذاب بود که کتابخواندن باعث تقویت تفکر و تأمل و بررسی در آدم میشود و درست همین ویژگی، من را بیشتر به سمت کتاب جذب کرد. درحال حاضر هم ارزشمندترین یافتههایی که در ذهنم دارم، چیزهایی هستند که با کتابخواندن به دست آمدهاند.
-
چطور کتابخوان شدم؟-۱۱
کتابخوانی بهانه نمیخواهد، عشق میخواهد
الهام دارابی، رئیس گروه پژوهش و ترویج قصههای ایرانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گفت: کتابخوانی بهانه نمیخواهد؛ بلکه عشق میخواهد. با عشق برای بچهها کار کنیم، کتاب بخوانیم و به آنها کتاب معرفی کنیم تا بچهها هم عاشق کتابها شوند. ما باید جادوی قصهها را برای بچهها از کتابها بیرون بیاوریم.
-
چطور کتابخوان شدم؟-۱۰
خاطرات گشتوگذار در کتابفروشیها با پدرم در ذهنم ماندگار شده است
مژگان شیخی، نویسنده کودک و نوجوان گفت: یادم هست زمانی که مدرسه میرفتم، روز آخر بعد از گرفتن کارنامه اولین کار این بود که من و پدرم به لالهزار میرفتیم و در کتابفروشیها میچرخیدیم و برای روزهای تابستان کتاب میخریدیم. خاطرات گشتوگذار با پدرم برای خرید کتاب و شیرینی آنروزها همچنان در ذهنم مانده است.
-
چطور کتابخوان شدم؟-۹
با نامه رئیس بچهها، کتابخوان شدم/ تجربه جهانهای تازه با کتاب!
زهرا شاهی، نویسنده و مترجم کودک و نوجوان گفت: یک روز یک بسته پستی به خانه ما آمد. در آن، چند کتاب بود و یک نامه. نامه را «رئیس بچهها» برایم نوشته بود. در نامه گفته بود من و چندتا بچه دیگر را انتخاب کرده که هر ماه برایمان کتاب بفرستد. ما باید کتابها را بخوانیم و نظرمان را در یک نامه، در موردش بنویسیم.
-
چطور کتابخوان شدم؟-۸
در دوران بچگی از سمساری محله کتاب کرایه میکردم
محمدرضا شمس، نویسنده کودک و نوجوان گفت: در محله ما یک سمساری بود که در آن فروشنده پیری بود و او در کنار سمساری، کتاب هم داشت و این کتابها را کرایه میداد. به علت قدرت خرید کمی که داشتیم، حتی هزینه کرایه هفتگی این کتابها را بین خودمان تقسیم میکردیم و یک نفر کتاب را تحویل میگرفت و باید سریع کتاب را میخواند تا بقیه هم بتوانند تا آخر هفته، آن کتاب را بخوانند.
-
چطور کتابخوان شدم؟-۷
ما یک کتابخانه کوچک فامیلی داشتیم
معصومه نفیسی، مترجم کتاب کودک و نوجوان گفت: من کودک خوششناسی بودم؛ عضو کوچکی از یک فامیل خیلی بزرگ فرهنگی و کتابخوان بودم و همسنوسالان فراوانی داشتم که همه عاشق کتاب بودند و گاهی این کتابها به نمایش و تئاتر هم تبدیل میشدند.
-
چطور کتابخوان شدم؟-۶
درک تجربه عمیقِ خواندن کتاب؛ راهی برای کتابخوانشدن
محمدقائم خانی، نویسنده ادبیات داستانی گفت: باید آرزو کنیم نوجوانان و جوانان در موقعیتی قرار بگیرند که تجربه عمیقِ خواندن کتاب را درک کنند؛ چون این تجربهای است که ناخودآگاه خودِ فرد را مشتاق و آرزومندِ پیدا کردن کتابهای دیگر خواهد کرد.
-
چطور کتابخوان شدم؟-۵
والدین کتابخوان بهترین انگیزه برای کتابخوانشدن کودک هستند
محمدمهدی سیدناصری، مدرس دانشگاه و پژوهشگر حوزه حقوق بینالملل کودکان در یادداشتی نقش والدینش را در کتابخوانشدنش پررنگ دانست و گفت: از هنگامی کتابخوان شدم که کلاس پنجم را تمام کرده بودم و مادرم و علیالخصوص پدرم با توجه به دیدن نشانههای علاقه به کتاب در من، برایم کلی کتابهای جذاب خریدند: کتابهایی همچون «افسانههای هزارویک شب» و «داستانها و افسانههای شاهنامه».
-
چطور کتابخوان شدم؟-۴
نمیشد دست از سر قصهها برداریم
بدری مشهدی، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان معتقد است که هر چقدر هم از کتاب خواندن لذت برده باشید، عمرا لذتش به پای کتابهای دوران کودکی نمیرسد و کتابهایی که دزدکی شب امتحان و سر زنگ کلاس درس خواندهاید! او در این شماره از پرونده «چطور کتابخوان شدم» از دایره دوستی و زندگیاش بین کتابها میگوید.