دوشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۲ - ۰۸:۳۷
روایتی از تکامل دانشگاه اصفهان در «از مکتب‌خانه تا دانشگاه»

اصفهان - تاریخچه شکل‌گیری و گسترش دانشگاه اصفهان، نیمی از کتاب «از مکتب‌خانه تا دانشگاه» را در بر گرفته است؛ دانشگاهی که حدود نیم قرن دکتر عباس ادیب در آنجا به تحقیق و تدریس مشغول بود.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمود افشاری سمیرمی: عباس ادیب حبیب‌آبادی، پزشک و استاد دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، نویسنده کتاب «از مکتب‌خانه تا دانشگاه؛ شتاب دگرگونی‌های مردم اصفهان» است که در مقدمه کتابش آورده است: «من، نویسنده، در تمام فعالیت‌های احداث دانشگاه اصفهان نقش درجه دوم داشته‌ام و نقش درجه اول بر عهده ذهن تیربین، آینده‌نگر و حافظه کم‌نظیر زنده‌یاد و روان‌شاد، دکتر قاسم معتمدی بوده است که شب و روزش دانشگاه اصفهان بود.»

دکتر ادیب از داروسازان برجسته ایران و از مفاخر استان اصفهان است که به اذعان صریح خودش، در حبیب‌آباد برخوار در شمال اصفهان به مکتب‌خانه رفت. پس از آن به دولت‌آباد آمد و تا چهارم ابتدایی را آنجا گذراند و به یُمن همجواری روستای حبیب‌آباد با اصفهان، نزد مرحوم شیخ عباسعلی ادیب بسیاری از علوم جبر، مثلثات، نجوم، هیئت و مقدمات عربی را فرا گرفت. او شش سال در دبیرستان سعدی تحصیلات خود را تکمیل کرد و پس از کنکور، در رشته داروسازی مشغول تحصیل در دانشگاه شد. عباس ادیب بعدها به عنوان مدیر و استاد در دانشگاه، هم از تدریس به جویندگان علم دریغ نمی‌ورزید و هم در امور عمرانی و علمی و آموزشی دانشگاه فعال و سرآمد بود.

کتاب حاضر این داروساز فقید، در دو بخش و ۹ فصل تدوین شده که شش فصل در بخش اول و سه فصل در بخش دوم دیده شده است.

بخش اول به طور کلی مربوط به زندگی مردم در شهر و روستاهای اصفهان و به صورت خاص روستای حبیب‌آباد برخوار، زادگاه نویسنده اختصاص یافته و بخش دوم نیز تکامل دانشگاه اصفهان در طول ۵۳ سال تدریس نویسنده کتاب از دی ماه سال ۱۳۳۰ تا سال ۱۳۵۸ را بررسی کرده است.

نگاهی به فضای زیست ساکنان

مؤلف همان ابتدای نوشتار، با برشمردن چندین و چند تغییر و تحول دیروز و یادآوری آنها می‌نویسد: «آن زمان مواد آموزشی شامل شرعیات، قرآن مجید، سیاق و نصاب الصبیان برای افرادی معدود بود. وسیله مقابله با سرما کُرسی با خاکه ذغال و ابزار مقابله با گرما بادبزن و سرداب. همچنین وسیله پوشش بدن قبا و تنبان کرباسی و کلاه پوستی یا نمدی، آبدست و نمد و پوستین. سرپناه خانه‌های درهم‌تنیده با کوچه‌های پرپیچ‌وخم و ساختمان خشت و گلی بدون پنجره و نور کافی و امکانات. خوراک هم، نان جو یا گندم یا ارزن، غالباً بدون گوشت یا خورش و…»

در فصل اول که به وصف روستای دیروز و شهر امروز، یعنی حبیب‌آباد اختصاص دارد، آورده است که: «شاید در سرتاسر این دِه چهارهزار نفری که حدود ۸۰۰ تا هزار خانوار را در بر می‌گرفت، ۱۰ خانه می‌توانست یافت که که یک یا دو اطاق گچ‌اندود داشته باشد و احیاناً چند قطعه آجر هم به عنوان فرش، قسمتی از کف حیاط یا کنگره دیوار در آن به کار رفته باشد.»

کاه‌گل و نحوه تهیه آن، آب و قنات، مزارع، کشت و کار گندم، در دیگر بخش‌ها آمده است.

زندگی بدون صابون!

استاد و پزشک فقید اهل خطه برخوار، در توصیف اوضاع بهداشتی زادگاهش نوشته‌ها و سخنانی دارد که اکنون و در زمانه‌ای که همه چیز در رفاه و تکنولوژی است، برای ما باورنکردنی است.

صابون اگر هم بود، مخصوص حمام بود و اقتصاد اهالی و تولید داخلی اجازه نمی‌داد فرد روستایی برای شستن لباس و حتی شستن دست، از صابون استفاده کند. ماده شوینده دِه، چوب چوبک یا اشنون بود که هر دو منشأ گیاهی داشتند و برای شستن آن را به کار می‌گرفتند. به این شکل که شاخه‌ها را از بوته جدا می‌کردند و پس از خشک شدن، می‌کوبیدند و پودر حاصل را به عنوان شوینده لباس و ظرف به کار می‌گرفتند.

یکی از عناصری که در اوایل کتاب درباره‌اش نوشته است، قنات و خاصه قنات‌های دشت برخوار است که همگی در امتداد شیب منطقه حفر شده و به صورت طبیعی دهات و قصبات برخوار نیز در امتداد همین کاریزها شکل گرفته‌اند.

همانگونه که گفته شد، در بخش اول این مجموعه که زندگی و زمانه قدیم‌الایام دکتر ادیب را روایت می‌کند که شاید به دلیل پزشک بودن مؤلف کتاب، تأ کید زیادی بر نظافت، بهداشت و سلامت افراد جامعه دارد.

مشارکت در ساخت دانشگاه اصفهان

اما تاریخچه شکل‌گیری و گسترش دانشگاه اصفهان، بخش دوم کتاب را در بر گرفته است؛ دانشگاهی که حدود نیم قرن دکتر عباس ادیب در آنجا به تحقیق و تدریس مشغول بود. در این بین، از آنجا که تعداد زیادی از بیمارستان‌ها و مراکز درمانی و بهداشتی شهر زیر نظر دانشگاه اصفهان بودند، خودبه خود تاریخچه این بیمارستان‌ها ازجمله بیمارستان خورشید، ثریا (آیت‌الله کاشانی)، امین و الزهرا (س) هم در این مجموعه دیده می‌شود.

از سوی دیگر، امور خیابان‌کشی‌ها و شهرسازی در منطقه جنوبی شهر اطراف دانشگاه را نیز می‌توان در این کتاب جست‌وجو کرد و درباره‌اش اطلاعاتی به دست آورد.

در صفحه ۲۶۹ کتاب حاضر به نقل از مولف کتاب، می‌خوانیم: «یک روز صبح دکتر معتمدی گفت باید نرده‌کشی زمین دانشگاه را از اضلاع شمالی و شرقی شروع کنیم و خیابان شمالی دانشگاه باید ۴۵ متری باشد. در آن زمان در سراسر اصفهان جز خیابان چهارباغ که وسعت و طرح خاص خود را دارد، خیابان ۴۵ متری نداشتیم.

جواب دادم: خیابان فعلی حدود ۱۶ متر عرض دارد و ۲۹ متر تعریض آن باید از زمین‌های دو طرف گرفته شود که نیمی از آن، یعنی حدود ۱۴.۵ متر آن، زمین‌های دانشگاه را در بر می‌گیرد.

با زبانی تقریباً آمرانه به من گفت: باید تمام ۲۹ متر را از زمین دانشگاه عقب‌نشینی کنی.

پرسیدم: چرا زمین‌های مقابل به سهم خود عقب‌نشینی نکنند؟ جواب داد: اگر من بخواهم منتظر عقب‌نشینی طرف مقابل بنشینم، تا ابد این خیابان ۴۵ متری که آبروی دانشگاه است، کشیده نخواهد شد. افزون بر این، جاده شیراز هم که ضلع شرقی را تشکیل می‌دهد، باید تعریض شود. مطابق حریم خیابان چهارباغ باید عقب‌نشینی کنیم.

خیابان‌های دانشگاه و نیز خیابان هزارجریب به همین ترتیب با هزینه و اعتبارات داخلی آن زمان دانشگاه اصفهان، اصلاح یا تعریض شدند.»

در صفحه ۱۶۳ کتاب هم درباره اصفهان نه چندان قدیم نوشته شده که در این شهر، فقر عمومی و غذایی همه‌گیر بود و تعدادی ارباب و ثروتمند و شاهزاده می‌توانستند غذای چرب و گرم، آشپزخانه پردود و دم و آشپز و کلفت و نوکر داشته باشند.

فقر عمومی را از اینجا می‌توان دریافت که حتی در سنه ۱۳۱۸ خورشیدی، تنها یک چلوکبابی معروف در اصفهان به نام رحیم چلویی وجود داشت. این مرد مشتریان خود را با کباب برگ سیر می‌کرد و پیوسته با سیخ کباب داغ بر سر میزها حاضر می‌شد و هر فردی، هر چه کباب می‌توانست بخورد، در اختیار او می‌گذاشت.

«از مکتب‌خانه تا دانشگاه» نخستین بار در ۱۳۸۴ توسط دانشگاه علوم پزشکی اصفهان منتشر شد و در ۱۳۹۸، با اصلاحات و تغییراتی توسط انتشارات دانشگاه اصفهان در ۳۲۰ صفحه بار دیگر به چاپ رسید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • آشنا US ۱۰:۱۳ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۳
    عالی بود🙏
  • اشنا IR ۱۱:۰۹ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۷
    بسیار جالب و خواندنی🥀🥀🥀

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها