سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): هر جامعهای که با کتاب سروکار دارد در مسیر عقلانیت و رشد و توسعه قرار میگیرد و کتاب، یکی از ابزارهای تفکر، رشد و پیشرفت انسانی است و این زبان گویای تمدن بشری با بازگو کردن راز و رمز پیشرفت جوامع انسانی در دورههای مختلف، نقش بیبدیلی را در ارتقا و توسعه فرهنگی هر جامعه میتواند ایفا کند.
شهرستان خوی از گذشتههای دور همواره مامن و مهد پرورش بزرگان اهل فکر و قلم در سطح ملی و بین المللی بوده است که عباس زریاب خویی، ابوالقاسم خویی، محمد امین ریاحی و ژاله آموزگار از جمله نویسندگان پرورش یافته در این شهرستان هستند.
برنامه گوروش «دیدار» با شعار «سنین له گوروشوب جان کؤنولدن عزیزله رم» به همت موسی محمدجعفری، مدیر مسئول هفته نامه شفق آذربایجان، اسماعیل اسدلو، نشریه امید خوی، سعیدفرجی، رسانه جریان نو و علیرضا ذیحق نویسنده و شاعر خویی در حال برگزاری است و این برنامه تا به امروز برای نام آوران فرهنگ و ادب خوی از جمله زهره وفایی، بهرام صاحبدل، هاشم عابد، محمد شاهویردی، حمید واقفی، حبیب حسننژاد، مرتضی مجتهدی و عبدالله عظیم آبادی مراسم یادداشتی برگزار کرده است.
حبیب حسن نژاد، متولد ۱۳۵۰، ساکن شهر خوی. از سال ۱۳۷۰ شروع به سرودن کرده و از سال ۱۳۷۵ به صورت جدی به شعرسرایی مشغول است. حوزه فعالیت بیشتر غزل و رباعی بوده و شعر را با تشویق محمد رضای سنگری شروع کرده است و داشتههای خود را مدیون سهیل محمودی است و همچنین صاحب امتیاز و مدیر مسئول نشریۀ فرهنگی، اجتماعی و ادبی «وورغون» هم بوده که به دو زبان فارسی و ترکی منتشر میشود.
ایستگاه آخر این ویژه برنامه به دیدار حبیب حسننژاد رسید که در ادامه گفتوگویی با وی ترتیب دادهایم.
بهشت هم به جهنم «مجموعه شعر ۱۳۸۷»، شهریار و موسیقی، آذربایجان ناغیل لاری، زرافه نین بوینو نئجه اوزاندی؟ «برگردان داستان کودک به زبان ترکی» از جمله آثار حسن نژاد است و دو دفتر شعر و یک اثر پژوهشی نیز آماده چاپ دارد.
_ آقای حسننژاد در ابتدا بفرمایید که چه تعریفی از شعر دارید؟
در نگاه اول، یکی از دو قسم کلام و برابر نثر. کلام آهنگین و خیال انگیز. تعریفی که استاد شفیعی کدکنی از شعر دارند: «رستاخیز کلمه و کلام. گره خوردگی عاطفه و تخیّل که در زبانی آهنگین شکل میگیرد.
_ و تعریف امروزیتر؟
همان که آدونیس گفت: وا داشتن زبان به گفتن چیزهایی که عادت به گفتن آنها ندارد.
_ بیشتر در چه موضوعاتی شعر میگویید؟
عشق و اجتماع. عشق، وصف خداست. کلمه، وصف خداست. الَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطّیّبُ (فاطر -۱۰). و مگر علت پیدایش و اساس هستی و کلمه جز عشق است؟ امام باقر (ع) میفرمایند: هل الدین الا الحبُّ؟ الدین ُ هو الحُبُّ و الحبُّ هو الدین. آیا دین چیزی جز دوست داشتن است؟ دین حتماً دوستی و دوستی حتماً دین است. (وسایلالشیعه، ج ۱۶، باب ۵) اگرچه به قول مولانا، عشق در «گفتن و شنیدن» نمیآید، اما خود گوید: یک دهان خواهم به پهنای فلک تا بگویم وصف آن رشک ملک ور دهان یابم چنین و صد چنین تنگ آید در فغان این حَنین این قَدَر هم گر نگویم ای سَند شیشۀ دل از ضعیفی بشکند..
متاسفانه در شعر جوان، این روزها شعر عاشقانه به نفع شعر زرد یا بازاری کنار کشیده است. شعر اجتماعی هم شعری است شریف، دردمند، دغدغهمند، زنده و پرتپش و آگاه به دنیای دور و بر خود. دنیایی که صدای انفجار در آن از صدای دلنواز موسیقی بیشتر شنیده میشود.
طبیعی است که شاعر نمیتواند و نباید در «برج عاج» بنشیند و تافتۀ جدا بافته، بیخیال و راحت، چشم بر جهان پیرامون بر بندد و شعر و شعور را به بازی بگیرد… حال شعرهای من در این زمینهها توفیقی داشته یا نه، قضاوت با مخاطب است.
نظر شما