سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): مظاهر مصفا، ۲۰ بهمن ۱۳۱۱ در اراک متولد شد و هشتم آبان ۱۳۹۸ در تهران درگذشت.
دوران متوسطه را در دارالفنون گذراند و در دانشسرای عالی در رشته ادبیات تحصیل کرد. سپس تحصیلاتش را در رشته زبان و ادبیات فارسی تا درجه دکترا در دانشگاه تهران ادامه داد. پایاننامهاش را با عنوان «تحول قصیده در ایران» را زیر نظر بدیعالزمان فروزانفر نوشت. همزمان با ادامه تحصیل، به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و مدتی هم رئیس اداره فرهنگ قم بود و چندی هم ریاست مدرسه عالی قضایی قم را بهعهده داشت.
او برادرزاده نکیسای تفرشی خواننده سرشناس دوره قاجار و رضاشاه و نوه ملارجبعلی تفرشی، تعزیهخوان دربار ناصری و تکیه دولت بود. خواهر وی، مادر فؤاد حجازی، آهنگساز، از استادان زبان و ادبیات فارسی است.
از دیگر سوابق علمی و اجرایی او ریاست پردیس فارابی دانشگاه تهران «پردیس قم» و آموزگاری دبیرستانهای تهران، ریاست انتشارات و مدیریت مجله آموزش و پرورش، دانشیاری دانشگاه شیراز و ریاست دبیرخانه مرکزی دانشگاه شیراز است. وی سالهای زیادی بهعنوان استاد تمام رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران بهخدمت مشغول بود و در سال ۱۳۸۴ به دستور ریاست دانشگاه کنار گذاشته شد و پس از آن مدتی استاد تمام وقت دورههای دکترای دانشگاه آزاد بود.
مظاهر مصفا یکی از قصیدهسرایان شاخص ایرانی بعد از ملکالشعرای بهار است و در کشورهای افغانستان و هند و دیگر کشورهای فارسیزبان نیز دارای شهرت است.
در دوره معاصر مظاهر مصفا ادامه دهنده بسیاری از سنتهای شعر فارسی بود اما در قصیده به دنبال سنتهای کلاسیک نبوده و نوگرایی زمان را در آثارش شاهدیم. وی تسلط عمیقی بر سبک خراسانی داشت و اشعارش مضامین حماسی دارد. باستانگرایی و بیان غم و درد اجتماعی از ویژگیهای محتوایی اشعار مظاهر مصفاست.
مصفّا یک نوآوری هم در آثار خود به یادگار گذاشت و آن اینکه در تمام کلمات فارسی که ص و ث در آن بود سین و در کلماتی که ض و ظ و ط بود «ز» و «ت» بهکار میبرد.
تصحیح «دیوان سنایی»، «کلیات سعدی»، «دیوان ابوتراب فرقتی کاشانی»، «مجمعالفصحاء از رضاقلیخانی هدایت»، «دیوان نزاری قهستانی» و «جوامعالحکایات عوفی» از جمله آثار پژوهشی و ادبی مظاهر مصفاست.
همچنین از دیگر آثارش در حوزه شعر میتوان به «توفان خشم»، «شبهای شیراز»، «سپیدنامه»، «جمعه سرخ»، «گزینه اشعار مظاهر مصفا»، «نسخه اقدم؛ منظومههای مظاهر مصفا» و «پاسداران سخن» اشاره کرد.
مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ
جان از نتاج هرگز تن از تبار هیچ
از شهر بیکرانه هرگز رسیدهام
تا رخت خویش باز کنم در دیار هیچ
از کوره راه هرگز و هیچم مسافری
در دست خون هرگز و در پای خار هیچ
در دل امید سرد و به سر آرزوی خام
در دیده اشک شاید و بر دوش بار هیچ
در کام حرف بود و به لب قصّه مگر
بر جبهه نقش کاش و به چهره نگار هیچ
دنبال آب زندگی از چشمهسار مرگ
جویای نخل مردمی از جویبار هیچ
دست از کنار شسته، نشسته میان موج
پا بر سر جهان زده سر در کنار هیچ
اصلی گسسته مانده تهی از امید وصل
فرعی شکسته گشته پر از برگ و بار هیچ
خون ریخته ز دیده، شب و روز و ماه و سال
در پای شغل هرگز و در راه کار هیچ
نظرات