دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۱
استواری که «شاه‌ندوست» شد

داستان «دست‌های رنگی» یکی از داستان‌های روان و لطیف برای نوجوانان است؛ بهانه‌ای برای آشناشدن با گوشه‌ای از صحنه‌های انقلاب و چرایی آن که مصطفی خرامان نوشته است.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - گلزار اسدی: انقلاب اسلامی برای هرکدام از مخاطبانش خاطره‌های جورواجوری دارد؛ برای نوجوانان اما تداعی لحظه‌ها و ساعات متفاوتی است. اگر تیرکمان و رنگ و قلم در روزهای قبل‌تر معنای معمولی داشت، در روزهای پرتلاطم آن زمان، کارکرد دیگری پیدا کرده بود. نویسنده در بخشی از کتاب «دست‌های رنگی» این‌طور از تیرکمان حرف زده است: «تیرکمان نوجوانان در قرن تکنولوژی با تیرکمان سال‌های قبل از تکنولوژی فرقی ندارد؛ دو شاخه‌ای از دو تکه چوب به اندازه ۱۰ سانتی‌متر و به قطر دو یا حتی یک‌ونیم سانتی‌متر. آن‌ها را به شکل دو شاخه به هم بچسبانید (بعضی وقت‌ها می‌شود این دو شاخه را در میان شاخه‌های خشک درختان پیدا کرد) کمی کش تیوب یک دوچرخه و یک تکه چرم به اندازه دو انگشت می‌چسبند به هم و تیرکمان می‌شود.»

اما این قلم‌جنس، چه کاربرد ویژه‌ای در روزهای انقلاب داشته است؟

نویسنده با خلق داستانی جذاب برای نوجوانان، ماجرای دیوار خانه‌ای را به میان آورده است که استوار گارابی در آنجا زندگی می‌کند. استوار گارابی و پسرش رضا، دست به کار عجیبی می‌زنند که از دید بقیه هم به دور نمی‌ماند. استوار گارابی بازنشسته ارتش است و همه اهل محل او را به شاه‌دوستی می‌شناسند. علاقه استوار به خدمت در ارتش آن‌قدر بوده است که پالتوی ارتشی‌اش را بعد از بازنشستگی هم می‌پوشید و وقتی کهنه شد، می‌خواست سفارش دهد یکی دیگر مثل آن بدوزند.

ساندویچ‌فروشی ارمنی محله و نیروهای آموزش‌دیده استوار که حالا سر کوچه آن‌ها در حال گشت‌زنی برای حکومت‌نظامی هستند، این را به‌خوبی می‌دانند؛ حتی مستأجر جدید استوار هم در همان ساعت‌های اولیه آشنایی‌شان، پی به این موضوع می‌برد؛ اما اتفاق‌هایی رقم می‌خورد که همه را غافلگیر می‌کند.

روزها، روزهای انقلاب است و هر لحظه آن پر از تب‌وتاب. در کنار شخصیت استوار گارابی، سربازانی هم هستند که آن‌جور که شاه می‌خواهد، سربازی نمی‌کنند. بعضی‌هایشان فقط ظاهری از حکومت‌نظامی را حفظ می‌کنند؛ وگرنه خودشان از مردم هستند.

رضا برای همکاری با پدرش، چالش‌هایی را می‌گذراند. یکی از آن‌ها همسایه سمجی است که اگر قرار بود شغل دولتی داشته باشد، حتماً مفتش می‌شد.

در قسمتی از کتاب می‌خوانیم: جباری گفت: «عموجان، من حواسم هست؛ البته اگر این خانم همسایه دم صبح تو کوچه نباشه.» رضا خندید و گفت: «بعید نیست. با کوچک‌ترین صدایی دم دره.» جباری گفت: «این یک کمی خطرناکه.» رضا که داشت از هیجان دیوانه می‌شد، بلند شد. ایستاد و گفت: «من یه نقشه‌ای دارم.» جباری پرسید: «چه نقشه‌ای؟»

رضا همچنین مادر و خواهری دارد. آن‌ها چالش‌هایی درست می‌کنند که کمتر از بیرون خانه نیست؛ اما داستان با اتفاقی پیش می‌رود که استوار گارابی درگیر آن می‌شود، اتفاقی که پر از تنش است.

بیان جزء به جزء ماجراهایی که قبل از انقلاب شکل گرفته، برای مخاطب سن نوجوان به‌سختی ممکن است؛ اما نویسنده توانسته ضمن فضاسازی مناسب از حال‌وهوای سال ۵۷، اتفاق‌های سیاسی مرتبط با موضوع کتاب را عنوان کند. اعتصاب کارگران شرکت نفت یکی از این اتفاق‌هاست که موضوع صادرات را با مشکل مواجه کرده است. همین‌طور فرارکردن سربازان از پادگان که موضوع مرتبط و بجایی بوده و از دید نویسنده به دور نمانده است.

فضای داستان در شهر اصفهان شکل می‌گیرد و اشاره‌هایی به منطقه جی می‌کند که محل زندگی سلمان فارسی در دوران صدر اسلام بوده است. نویسنده با توانمندی توانسته است گره ظریفی را بین صدر اسلام و دوران انقلاب اسلامی ایجاد کند.

داستان بیش از آنکه ماجرامحور باشد، شخصیت‌محور است. معرفی شخصیت استوار گارابی تأییدی است بر قشر نه‌چندان کوچکی که در بدنه نیروهای نظامی شاه وجود داشتند. آنچه بر نظامی‌بودن آن‌ها تسلط داشت، علاوه بر انسانیت، دین‌داری این افراد است که در شخصیت استوار گارابی نمایش داده شده است؛ مثلاً استوار به کارهای آقای رستگار، بقالی محله، علاقه دارد که جنس قسطی به مردم می‌دهد بدون اینکه هیچ سند و مدرکی بخواهد. استوار با خودش می‌گوید: «یعنی می‌شه وقتی ما هم مردیم، همه بگن خدا بیامرزتش؟!»

استوار مرد باجذبه‌ای است که در ارتش بیاوبرویی داشته؛ اما گاهی هم مجبور به باج‌دادن است. حتماً آن موضوع آن‌قدر اهمیت دارد که او این کار را بکند؛ آن‌هم به همسر و دخترش!

اتفاق‌های داستان عمدتاً در فضای کوچه و خیابان رقم خورده و مواجهه آدم‌ها با موضوع حکومت‌نظامی و فعالیت انقلابی علیه رژیم شاه را روشن ساخته است.‌

رضا معتقد است اگر کوچه تاریک باشد، بچه‌ها بهتر می‌توانند فرار کنند. استوار گارابی در افکار خودش دور می‌زند: «من اگر سر خدمت بودم، هرجا می‌رفتم مأموریت، اول محله رو شناسایی می‌کردم. یه کوچه‌بستن کاری نداره. مثل آب‌خوردن خلافکارها را می‌انداختم توی تله.»

داستان «دست‌های رنگی» یکی از داستان‌های روان و لطیف برای نوجوانان است: بهانه‌ای برای آشناشدن با گوشه‌ای از صحنه‌های انقلاب و چرایی آن.

مصطفی خرامان متولد ۱۳۳۴ هجری‌شمسی در شهر تهران است. از دیگر آثار او می‌توان به «کلاه حصیری»، «ماجراهای سرکار عبدی»، «به‌جای دیگری» و مجموعه رمان «پیامبر مهربانی‌ها» اشاره کرد. این کتاب در ۱۱۴ صفحه و در قطع رقعی، از سوی انتشارات به‌نشر برای اولین‌بار وارد بازار کتاب شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط