به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ ذهن من پر است از رؤیاها و خوابها و کارها و حرفهای آدمهایی که نمیشناسمشان. صداهای خاموش میشنوم، شبحهایی که از خوابهایم بیرون میآیند و روی دیوار میخزند، همانجا جا خوش میکنند، ماتمگرفته چنبره میزنند، از درد به خودشان میپیچند و بدون اینکه لب باز کنند فریاد میکشند و از من کمک میخواهند. داد میزنم چی از جانم میخواهید! و دوباره روی تخت میافتم تا به سقف تاریک خیره بشوم.
در «مغز اندرو»، یکی از بزرگان ادبیات آمریکا، ای. ال. دکتروف، نویسنده آثاری چون «رگتایم»، «بیلی باتگیت»، «کتاب دنیِل» و «پیشروی» ما را در سفری شگفت به هزارتوی ذهن مردی میبرد که ناخواسته فجایع بسیاری در زندگیاش به بار آورده است. این رمانِ پرتعلیق و آوانگارد با بنمایه روانشناختی و نثری شورانگیز که با ظرافت پرداخت شده شرححالی است از زمانه ما، با نگاهی طنزآمیز، موشکافانه، شکاک، بازیگوشانه و عمیق. ناقلا و تودار… این اندروی وراج و پرحرف قربانیِ زمانه خود است و بیهوده میکوشد با لفاف ضخیمی از کلمات، ایدهها، تکههای داستان و هر چیز دیگری که ذهن آشفتهاش میتواند به آن بیاویزد زخمهایش را بپوشاند. آنچه اندرو را بدل به شخصیتی جذاب و مضحک میکند این است که دیوانهوار خود را فریب میدهد و درعینحال بهطرز ترسناکی خودآگاه است: او ابله (دلقک) است، اما ابلهی نهچندان معصوم.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «آن موقع مارتا در حومه نیو یورک زندگی میکرد، در نیوروشل محلهای با خانههای بزرگ در سبکهای معماری مختلف تودوری کوچنشینان هلندی بودند که اغلب ساخت دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ بودند و حصاری از درختان بلند کهنسال -بیشتر افراهای نروژی- خانهها را از خیابان جدا میکرد. اندرو دوید سمت ماشینش و با یک نوزاد، یک کیف لباس و دوتا کیسه سمت ماشینش و با یک آغوشی پالستیکی حاوی وسایل بچه برگشت. محکم در زد: مارتا، مارتا! شش ماهش است، هم اسم دارد هم شناسنامه. شناسنامهاش اینجاست، پیش من، خواهش میکنم در را باز کن مارتا، نیامده بودم دخترم را بگذارم پیش تو، فقط کمک میخواهم، کمکم کن! در باز شد. شوهر مارتا، مردی چهارشانه، پشت در بود. از اندرو خواست باروبندیلش را بگذارد زمین. اندرو اطاعت کرد و شوهر چهارشانه مارتا بچه را چپاند توی بغل اندرو و بهش گفت که همیشه یک پخمە بیدستوپا بودی. متأسفم که زن جوانت فوت کرده، اما احتمالاً باز یکی از آن گندکاریهایت باعث مرگش شده، یک سهلانگاری بیجا، یکی از آن آزمایشهای فکری یا حواسپرتیهای معروفت، ولی هرچی که بوده آن استعداد خدادادیات را یادمان میاندازد که ممکن نیست جایی بروی و فاجعه بار نیاوری.»
انتشارات بیدگل کتاب «مغز اندرو» نوشته ای. ال. دکتروف ترجمه محمدرضا ترک تتاری را در ۲۳۲ صفحه و شمارگان ۱۰۰۰ نسخه عرضه کرده است.
نظر شما